درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشکالات وارده به صاحب فصول

مرحوم صاحب فصول ابتکاری به خرج داده است و واجب را به منجز و معلق تقسیم کرده است. یعنی اگر واجب و وجوب حالی است به آن منجز می گویند مانند معرفة الله و اما اگر وجوب حالی است ولی واجب استقبالی به آن معلق می گویند. مانند نماز قبل از ظهر، که وجوب دارد ولی واجب که بعد از دخول وقت است هنوز نیامده است. همچنین است در مورد حج که وجوب آن از اول ذی الحجة است ولی واجب در زمانی است که زمان مناسک رسیده باشد.

به تقسیم فوق هفت اشکال وارد شده است:

اشکال اول این است که این کلام همان چیزی است که شیخ انصاری در تفسیر واجب مشروط مطرح می کند و آن اینکه قید را به ماده می زند و وجوب را در آن بدون قید می داند.

البته مرحوم صاحب فصول قبل از شیخ انصاری بوده است. بنا بر این باید گفت که بازگشت کلام ایشان به همان کلام شیخ انصاری است.

اشکال دوم این است که چرا ایشان وجوب را مقید به زمان کرده است ممکن است آن را مقید به فعل اختیاری که در آینده رخ می دهد مقید کرد.

پاسخ آن این است که در عبارت صاحب فصول هم قید زمان است و هم قید فعل اختیاری.

اشکال سوم: این تقسیم بی فایده است زیرا نظر صاحب فصول این است که مشکل مقدمات مفوته را حل کند زیرا طبق نظر محقق خراسانی باید این مشکل را حل کرد که چگونه ذی المقدمه واجب نیست ولی مقدمه واجب می باشد. صاحب فصول وجوب را حالی می داند و واجب را استقبالی بنا بر این اگر مقدمه واجب باشد اشکال ندارد چون وجوب، حالی است.

اشکال این است که باید به همین که وجوب حالی است اکتفاء کرد و با همین مقدار مشکل مقدمات مفوته حل می شود ولی اینکه واجب استقبالی است دخالتی در رفع اشکال ندارد.

می توان از این اشکال پاسخ داد و گفت که صاحب فصول نمی خواهد در رفع اشکال معلق را در مقابل منجز قرار دهد. بلکه معلق را در مقابل واجب مشروط محقق خراسانی قرار می دهد یعنی می خواهد بگوید که بر اساس مبنای محقق خراسانی که قید را به وجوب بر می گردانند مشکل فوق وجود دارد ولی ما که قید را به واجب می زنیم و واجب معلق را معرفی می کنیم مشکل را حل می کنیم. بنا بر این نظر ایشان از واجب معلق رد واجب مشروط محقق خراسانی است.

اشکال چهارم: محقق نهاوندی یا مرحوم فشارکی این اشکال را مطرح می کند و آن اینکه واجب معلق محال است زیرا نمی توان اراده را از مراد جدا کرد بنا بر این طلب هم نباید از مطلوب جدا شود در نتیجه نمی شود طلب الآن باشد و مطلوب در آینده.

پاسخ این اشکال را نیز بیان کردیم و آن اینکه باید در اراده ی مباشری و اراده ی آمری بحث کنیم. اراده ی مباشری اگر به اعضاء تعلق بگیرد اراده از مراد جدا نیست اما اگر تعلق بگیرد به ما وراء اعضاء از هم جدا می شوند. البته اراده ی مباشری برای ما مطرح نیست زیرا بحث ما در اراده ی آمری است. مثلا من اراده دارد که ظهر نماز بخوانم این اراده از الآن که قبل از ظهر است محقق است ولی از متعلق جدا می باشد.

اما در اراده ی آمری می گوییم هیچ انفکاکی وجود ندارد زیرا اراده ی آمریه همان گونه که گفتیم به فعل غیر تعلق نمی گیرد در نتیجه نمی شود اراده الآن باشد و فعل غیر فردا. این اراده به انشاء بعث که فعل نفس است تعلق می گیرد. اراده باید به امر اختیاری تعلق گیرد و فعل غیر در اختیار انسان نیست.

سه نفر از علماء نظریه ی محقق نهاوندی را تأیید می کنند.

شیخ محمد حسین اصفهانی در حاشیه ی کفایه

علامه طباطبایی

آیت الله خوئی

محقق اصفهانی می فرماید: ههنا فرق بین الشوق و الاراده. شوق بر آینده تعلق می گیرد مثلا من شائق هستم در حج شرکت کنم ولی اراده نمی تواند بر آینده تعلق گیرد زیرا اراده علت تامه برای تحریک عضلات است و اگر بر آینده تعلق گیرد لازم می آید که معلول که تحریک عضلات است از علت که اراده است منفک شود. مثلا غذا باید حاضر باشد تا اراده بر خوردن آن و در نتیجه تحریک عضلات رخ دهد ولی اگر غذا حاضر نیست اراده هم نباید باشد و الا باید بعد از آن تحریک عضلات بیاید و حال آنکه این تحریک وجود ندارد.

یلاحظ علیه: ایشان بین دو اراده خلط کرده است. اگر اراده به تحریک عضلات تعلق گیرد اراده علت تامه است ولی اگر اراده به آینده تعلق گیرد چنین اراده ای علت تامه برای تحریک عضلات نیست بلکه جزء علت است و علت دیگر آماده شدن غذا است. بنا بر این این گونه نیست که اراده همیشه علت تامه برای تحریک عضلات باشد.

علامه طباطبایی می فرماید: اراده امری است اضافیّ که به خارج متعلق می شود و باید مراد، حاضر باشد و الا لازم می آید که یک طرف اضافه موجود باشد ولی طرف دیگر آن موجود نباشد. بنا بر این اراده از قبیل اضافه ی مقولی است. بر خلاف اضافه ی اشراقی که قائم به یک طرف است مثلا خداوند این عالم را خلق کرده است و همه ی عالم قائم به خداوند است ولی اضافه ی مقولی دو طرف می خواهد یک طرف آن نفس است و طرف دیگر آن خارج.

یلاحظ علیه: در فلسفه آمده است که ما هرگز با خارج ارتباط نداریم و نفس نمی تواند مستقیما با خارج ارتباط داشته باشد زیرا نفس (ما لا یترتّب علیه الاثر) است ولی خارج (ما یترتّب علیه الاثر) و در نتیجه نفس نمی تواند عین خارج را درک کند بر این اساس علم ما حصولی است نه حضوری و همیشه بین نفس و خارج یک صورت ذهنیه وجود دارد و اراده همواره به همان صورت ذهنیه تعلق می گیرد که مرآة برای خارج است.

آیت الله خوئی نیز می فرماید: الارادة عبارة عن إعمال القدرة بنا بر این موضوع باید از الآن موجود باشد و معنا ندارد که چیزی که در آینده است از الآن متعلق اراده قرار گیرد.

یلاحظ علیه: اعمال قدرت عبارت از اراده نیست بلکه از آثار اراده است. اراده بنا بر آنچه امام قدس سره می فرمود عبارت است از حالت جزم و تصمیم نه حالت تردد و شک. وقتی تصمّم ایجاد شد اگر مقدمات إعمال قدرت فراهم شد إعمال قدرت صورت می گیرد و الا نه.

نتیجه اینکه اشکال محقق نهاوندی وارد نیست و کلام صاحب فصول به قدرت خود باقی است.

الاشکال الرابع: محقق خراسانی می فرماید: اگر وجوب حالی باشد و واجب استقبالی یلزم عدم القدرة فی حال البعث زیرا مبعوث در فردا وجود دارد.

یلاحظ علیه: لازم نیست قدرت در زمان بعث باشد بلکه باید در زمان امتثال وجود داشته باشد و ما در حال امتثال، قدرت داریم.

الاشکال الخامس: شیخ حائری مؤسس حوزه می فرماید: اگر وجوب مطلق و حالی باشد و قید برای واجب و در آینده باشد باشد معنایش این است که ما باید متعلق را در آینده ایجاد کنیم و حال آنکه جزء الواجب که زمان است خارج از اختیار ماست زیرا زمان حرکت فلک است و در اختیار ما نیست.

یلاحظ علیه: انه خلط بین کون الزمان جزءا و بین کونه شرطا. اگر زمان جزء باشد حق با محقق حائری است مثلا ما نمی توانیم ظهر را ایجاد کنیم ولی اگر شرط باشد تحت اختیار ماست. مثلا ما می توانیم نماز را هنگام دلوک شمس بخوانیم. زیرا قید خارج است ولی تقید داخل می باشد.

الاشکال السادس: محقق نائینی اشکالی مطرح می کند که سه پایه دارد:

ابتدا می فرماید: هر شرطی به موضوع بر می گردد اگر بلوغ و یا شرط و یا استطاعت شرط است همه به موضوع بر می گردد یعنی العاقل البالغ المستطیع یجب علیه الحج. زمان هم اگر شرط است به موضوع بر می گردد یعنی العاقل المدرک للعرفات یجب علیه الحج. بنا بر این حکم مقید به موضوع است بنا بر این تمام قیود به حکم بر می گردد. نتیجه اینکه وجوب حالی نیست بلکه در آینده حالی است. بله فرد از الآن عاقل و بالغ و مستطیع است ولی از الآن مدرک منی و عرفات نیست و تا این زمان نرسد حکم شأنی است. بنا بر این وجوب حالی نیست زیرا این قیود به موضوع بر می گردد و حکم نیز مقید به موضوع است بنا بر این مادامی که موضوع پیدا نشده است حکم هم نیست.

دوم اینکه بین استطاعت و زمان چه فرق است که استطاعت قید حکم است ولی زمان قید حکم نمی باشد؟ چرا اگر استطاعت نباشد وجوب نیست ولی اگر زمان نباشد وجوب هست؟ چرا استطاعت قید حکم است ولی زمان قید موضوع می باشد؟

سوم اینکه اگر زمان قید موضوع باشد قهرا زمان فوق دائرة الحکم می باشد و قانون کلی این است که قیود بر دو قسم است قیودی است که فوق دائره ی طلب است و قیودی که تحت دائره ی طلب می باشد. قیودی که فوق دائرة الطلب باشد چون خارج از اختیار است قید حکم است. اما حمد و سوره که تحت دائرة الطلب است و داخل در اختیار قید موضوع می باشد. بنا بر این بدون زمان نباید وجوبی در کار باشد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد این اشکالات ثلاثه را بررسی می کنیم.