درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقتضای اصل در مورد شک در نوع امر
گفتیم محقق خراسانی کفایه را بر چند مقصد تقسیم کرده است. مقصد اول در اوامر است و در آن فصولی وجود دارد در فصل دوم نیز چند مقصد داشت و اکنون به مقصد پنجم رسیده ایم.
محقق خراسانی مطلبی که درصدد ارائه ی آن هستیم را کمی در اینجا و کمی در را در باب وجوب مقدمه بحث کرده است. در اینجا از نظر ادله ی اجتهادی آن را بحث کرده است و در وجوب مقدمه از نظر اصول عملیه آن را بحث کرده است.
المقصد الخامس:
اذا دار امر الشیء بین کونه واجبا نفسیا او غیرا (مثلا غسل جمعه نمی دانیم آیا مستحب نفسی است یا اینکه مقدمه ی نماز است. اگر مستحب نفسی باشد حتی کسی که به نماز نمی رود می تواند آن را انجام دارد (و فرض در این است که الآن وقت نماز نیست) ولی اگر مستحب غیری باشد فقط مخصوص کسانی است که به نماز جمعه می روند.)
اذا دار امر الشیء بین کونه واجبا تعیینیا او تخییریا (مثلا نماز جمعه در زمان غیبت واجب تعیینی است یا اینکه فرد بین نماز ظهر و جمعه مخیر است.)
اذا دار امر الشیء بین کونه واجبا عینیا او کفائیا (جنگی بین اسلام و کفر رخ داده است و من نمی دانم آیا جبهه رفتن برای من واجب عینی است یا اینکه من به الکفایة در جبهه وجود دارند یا اینکه در این زمان که اسلام مورد هجوم است و من که طلبه شده ام و چند سالی از سهم امام علیه السلام استفاده کردم آیا ادامه ی تحصیل برای من واجب عینی است یا کفایی)
محقق خراسانی در چند سطر این مبحث را تمام کرده است و گفته است که واجب مزبور حمل بر نفسی، تعیینی و عینی می شود.
الطریق الاول: مقتضی الاطلاق (صاحب کفایة فقط همین را ذکر کرده است)
مراد ما از اطلاق، اطلاق لفظی است یعنی مولی بگوید: اعتق رقبة و نگوید حتما باید مؤمنة باشد در این حال می گوییم که کافرة هم کافی است. اطلاق در این مقام به معنای سکوت مولی در مقام امر است.
محقق خراسانی اضافه می کند سکوت مولی دلیل بر این است که واجب نفسی، تعیین و عینی است زیرا این سه واجب احتیاج به قید ندارند ولی سه تای دیگر به قید زائدی احتیاج دارند.
اما در غیری می گوییم: یجب اذا وجب شیء آخر (مثلا غسل جمعه واجب است اگر نماز جمعه واجب باشد)
در تخییری می گوییم: یجب اذا لم یات بشیء آخر (مثلا نماز جمعه واجب است در صورتی که نماز ظهر خوانده نشود)
در واجب کفایی می گوییم: یجب اذا لم یقم به فرد آخر.
بنابراین حال که مولی به شکل مطلق امر کرده است و قید نیاورده است باید حمل بر نفسی، تعیینی و عینی شود.
ثم ان سیدنا الاستاذ اشکلی علی المحقق الخراسانی ما هذا حاصله: یک مقسم داریم و دو قسم. هر یک از این دو قسم با قید زائد از مقسم جدا می شوند. مثلا انسان مقسم است و ابیض و اسود دو قسم آن هستند. در این حال هم ابیض احتیاج به قسم دارد و هم اسود.  در ما نحن فیه هم مقسم، وجوب است و دو قسم آن واجب نفسی و واجب غیری است. در این حال همانطور که غیری قید می خواهد نفسی هم به قید احتیاج دارد و معنا ندارد احد القسمین احتیاج به قید داشته باشد و دیگری نداشته باشد و الا یلزم ان یکون القسم عین المقسم. بنابراین همانطور که سکوت مولی دلیل بر اولی نیست، دلیل بر دومی هم نمی باشد.
بنابراین الواجب النفسی قید می خواهد و آن اینکه: هو ما وجب لنفسه یا ما وجب سواء وجب شیء آخر ام لم یجب. این دو قید در تعیینی و در عینی هم وجود دارد.
بنابراین سکوت مولی دلیل بر هیچ طرف نیست بنابراین دلیل اجتهادی برای تعیین وجود ندارد و سکوت مولی موجب اجمال می شود.
یلاحظ علی کلام الامام قدس سره: این بیان بسیار خوب است اما از دیدگاه فلسفی کاربرد دارد ولی از نظر عرف چنین نیست. اگر مولی امر کند و قید نیاورد عرفا می گویند که این قالب امر نفسی، تعیین و عینی است. به بیان دیگر قید در نفسی، تعیینی و عینی قید توضیحی است و  اگر نباشد هم به مشکلی بر نمی خورد. ولی قید در طرف دیگر توضیحی نیست بلکه احترازی است.

الطریق الثانی: مقتضی حکم العقل
در این وجه به حکم عقل تمسک می کنیم نه اطلاق و می گوییم: امر مولی را نمی توان بدون جواب گذاشت و یا باید آن را آورد یا اینکه حجّت اقامه کرد که امر مزبور مستحب است. در دایره ی عبودیت اگر مولی عبد را به چیزی امر کند او باید آن را بیاورد و احتمال اینکه این واجب غیری باشد و بگوید که لعل غیر که ذی المقدمه است واجب نباشد پس آن امر که مقدمه ی آن است نیز واجب نباشد احتمالی عقلایی نمی باشد. همین که مولی می گوید: اغتسل یوم الجمعة یعنی باید غسل کنی و احتمال اینکه این وجوب ناشی از وجوب نماز جمعه باشد و شما هم مسافرید و جمعه بر شما واجب نیست و در نتیجه غسل هم نکنید، احتمالی عقلایی نیست.
همچنین اگر مولی بفرماید: اذا نودی للصلاة من یوم الجمعه و شما بگویید شاید این وجوب تخییری باشد و همان نماز ظهر هم کافی باشد این احتمال عقلایی نیست. هکذا اگر مولی دستور جهاد صادر کند و شما بگویید من به الکفایة وجود دارند و وجوب از من ساقط است.
این دلیل نیز دلیل خوبی است.
بحث در مورد این است که اگر امری وارد شده باشد و ندانیم واجب نفسی است یا غیری و یا واجب تعیینی است و یا تخییری و یا واجب عینی است و یا کفایی، در این حال چه وظیفه ای داریم.
گفته شده است که وظیفه در این حال، نفسی، تعیینی و عینی است. دو طریق را بیان کردیم و اکنون به بیان طریق سوم می پردازیم:

الطریق الثالث: مدخلیة العنوان فی تعلم الحکم (البته این دلیل برای شک در تعیینی و تخییری و شک در عینی و کفایی جاری است.)
در واجب تخییری احد الشیئین واجب است. مثلا در کفاره ی روزه احد الاشیاء از میان صوم، اطعام و عتق واجب است.
همچنین در واجب کفایی نیز بر احد الافراد واجب است. مثلا یکی از افراد باید میّت را دفن کند. و حال آنکه ظاهر حدیث اطعم این است که واجب فقط اطعام است نه احد الاشیاء و در واجب عینی و کفایی نیز حکم روی همان شخص رفته است نه بر روی احد الافراد. بنا بر این ظاهر ادله این است که واجب مزبور تعیینی است نه تخییری و اینکه عینی باشد نه کفایی.
یلاحظ علیه: ان شاء  الله در واجب تخییری و کفایی می گوییم که در واجب تخییری احد الاشیاء واجب نیست و در واجب کفایی احد الافراد متعلق امر نیست بلکه در واجب تخییری هم صوم واجب است و هم اطعام و هم عتق. هکذا در واجب کفایی حکم بر همه واجب است غایة ما فی الباب اگر یک نفر اقدام کند چون غرض مولی حاصل می شود دیگر موضوع برای دیگران باقی نمی ماند.
نتیجه اینکه مقتضای ادله ی  اجتهادیه این است که واجب نفسی، تعیینی و عینی باشد.
ممکن است سؤال شود حال که اگر یک طرف را اتیان کند غرض مولی حاصل می شود پس چرا مکلف به متعدد است.
در جواب می گوییم: به سبب اینکه مکلف ها فرق می کنند، یکی می تواند فقط شصت روز روزه را بگیرد و دیگری اطعام ستین مسکین از این رو مکلف به ها هم متعدد شده است.
و من هنا فرق بین عینی و کفایی نیز واجب می شود. در عینی بر همه واجب است و در کفایی هم بر همه واجب است با این فرق که در کفایی اگر عده ای بر انجام واجب اقدام کنند غرض مولی حاصل می شود ولی در واجب عینی غرض به این حاصل می شود که هر کدام به تنهایی واجب را انجام دهند.

المبحث السادس: (این مبحث در کفایه مبحث هفتم است.) اذا جاء الامر عقیب الحذر
مثلا بمباران هوایی است و دستور صادر می شود که همه به پناهگاه ها بروند. بعد که خطر برطرف می شود می گویند: از پناهگاه خارج شوید. آیا این امر نیز دلالت بر وجوب دارد؟
واضح است که امر بعد از حذر دلیل بر وجوب ندارد بلکه صرفا می گوید که آن حذر که همان نهی است برطرف شده است.
در مورد محرمات احرام در ایام حج نیز آمده است که صید بر انسان حرام است سپس خداوند می فرماید: ﴿وَ إِذا حَلَلْتُمْ‏ فَاصْطادُوا[1] یعنی وقتی که از احرام بیرون آمدید صید کنید.
ان شاء الله در جلسه ی بعد این بحث را پیگیری می کنیم.




[1] مائده/سوره5، آیه2.