درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دخول ذات در مشتق و عدم آن

همان گونه که گفتیم محقق خراسانی بعد از بین نه مقدمه و بیان نظر خود در مشتق که قائل است برای متلبس وضع شده است حدود شش مسأله را بیان می کند که غالب آنها یا ادبی است و یا فلسفی و کلامی. اکنون به بررسی این مسائل می پردازیم:

 

المسألة الاولی: هل الذات داخل فی مفهوم المشتق او لا

در ما نحن فیه دو مسأله است که نباید با هم خلط شود. یک مسأله این است که آیا مشتق بسیط است یا مرکب. مثلا ضارب که مشتق است بسیط است یعنی زننده یا مرکب است یعنی کسی که می زند. اگر مرکب باشد به این معنا است که ذات داخل در مفهوم مشتق است.

مسأله ی دیگر این است که ما الفرق بین المبدأ و المشتق یعنی فرق ضَرب با ضارب چیست؟

مدرسین غالبا این دو مسأله را با هم مخلوط می کنند ولی ما این دو مسأله را از هم جدا می کنیم فنقول:

هل المشتق مرکب من امور ثلاثة: من ذات و مبدأ و نسبة او المشتق بسیط؟

ههنا اقوال ثلاثة:

القول الاول: این قول را سید شریف مطرح کرده است و آن اینکه: المشتق بسیط ابتداء و تحلیلا و ذات در آن داخل نیست. یعنی ضارب یک معنا بیشتر ندارد و آن زننده است. البته او در مسأله ی دوم قائل است که مبدأ عین مشتق است و تفاوت آنها در لا بشرط و بشرط لا است در نتیجه این مبنی از ایشان در آن مسأله موجب شده است که در این مسأله چنین حکمی کند.

 

القول الثانی: الذات داخل فی المشتق ابتداء و تحلیلا

صاحب این قول قائل است: مشتق از سه امر ترکیب یافته است که عبارت است از ذات، مبدأ و نسبت.

 

القول الثالث: ذات ابتداء داخل نیست ولی تحلیلا داخل است.

این قول مختار مرحوم بروجردی و امام قدس سره و مختار ماست یعنی وقتی ضارب گفته می شود معنای بسیط به ذهن می آید ولی اگر دقت کنیم و در مقام تحلیل باشیم متوجه می شویم سه چیز است.

قائل به این قول می گوید در ابتدا دلالت و مدلول هر دو واحد است ولی با دقت عقلی مرکب از سه چیز است. بنابراین نباید تصور کرد که این سه چیز به سه چیز بر می گردد بلکه هر سه چیز به یک چیز بر میگردد.

دلیل ما: تبادر

بشر گاه سه چیز (عنوان، معنون و نسبت بین آن دو) را جدا تصور می کند مثلا گاه زید را تصور می کند بعد زدن او را تصور می کند و بعد زدن را به زید نسبت می دهد. همچنین گاه همه را یک جا تصور می کند در این حال است که مشتق محقق می شود. مشتق همان کثراتی است که در آئینه ی وحدت به آن نگریسته شده است.

با این بیان به قائلین به قول اول می گوییم: شما اگر قائل هستیم ابتداء بسیط است کلام شما را قبول داریم ولی اگر تحلیلا هم قائل به بساطت شویم واضح است که صحیح نمی باشد.

همچینن قائلین به ترکب اگر تحلیلا قائل به ترکیب هستند کلامشان صحیح است ولی ابتدا هرگز نباید قائل به ترکب شد.

 

عصاره ی این مسئله همین بود که بیان شد ولی صاحب کفایة برای بررسی این مسأله وارد مسائل فلسفی شده است. صاحب کفایة از سید شریف صاحب کتاب شرح مطالع برهانی فلسفی برای بسیط بودن مشتق ارائه کرده است. (مطالع تألیف قطب الدین راضی است که سید شریف آن را شرح کرده است و کتاب مزبور کتاب مفصلی در منطق است.)

او می گوید: المشتق بسیط قطعا و الا لو کان مرکبا لزم احد الامرین:

الاول: دخول العرض العام فی الفصل الحقیقی

الثانی: انقلاب القضیة الممکنة الی الضروریة

بیان ذلک:

ناطق اگر مرکب باشد باید در آن کلمه ی شیء را قرار دهیم و الانسان ناطق به معنای این است که الانسان شیء له النطق.

در این حال اگر مراد مفهوم شیء باشد باید عرض عام که (شیء) است در فصل حقیقی که ناطق است داخل شود. ناطق فصل است و بسیار گویا است و ممیز انسان از حیوان می باشد ولی شیء عرض عام است و رتبه اش پائین می باشد. اینکه عرض عام در فصل حقیقی داخل شود صحیح نیست.

اگر هم بگویید مفهوم شیء مراد نیست بلکه مراد مصداق شیء است در این حال لازم می آید که قضیه ی ممکنه به قضیه ی ضروریة منقلب شود.

مثلا زید ضاحک یعنی زید ضاحک بالامکان. حال اگر در مشتق که ضاحک است مصداق شیء وجود داشته باشد (و مراد از مصداق الشیء همان انسان است) بنابراین الانسان ضاحک به معنای الانسان انسان له الضحک می شود و این قضیه ی ضروریة است زیرا الانسان انسان بالضرورة لا بالامکان.

باید دقت داشت که سید شریف برای اولی مثال ناطق و برای دومی مثال ضاحک می زند و حال آنکه صاحب کفایه این دو را با هم مخلوط کرده است.

یلاحظ علیه: نباید از علم فلسفه برای درک لغت استفاده کرد. لغت برای خود مجرا دارد و نباید لغت را از طریق برهان ثابت کرد.

اما جواب از اشکال اول:

صاحب فصول (متوفای 1261) در جواب می گوید: در شق اول (که مفهوم شیء داخل باشد) می گوییم کسانی که ناطق را فصل قرار می دهد موقع فصل قرار دادن آن را از مفهوم شیء مجرد می کنند.

محقق خراسانی به این کلام اشکال می کند و می فرماید: این جواب صحیح نیست. کسانی که ناطق را فصل قرار داده اند هرگز چیزی مانند شیء را از آن جدا نکرده اند. ناطق به همان معنای لغوی فصل قرار داده شده است. بنا بر این ادعای صاحب فصول یک ادعای غیر صحیح است.

اشکال ایشان بر صاحب فصول صحیح است.

محقق خراسانی در جواب شق اول می گوید: ناطق در این مثال فصل نیست بلکه ناطق از اظهر خواص انسان است. فقط خداوند خبر دارد فصل انسان چیست. ممکن است فصل برای انسان همان نفس باشد. ناطق چون اظهر خواص است از آن تعبیر به فصل می کنند.

شاهد بر این مدعی این است که گاه فصل را طولانی بیان می کنند مثلا در مورد انسان می گویند: حیوان نامی متحرک بالارادة ناطق

همچنین در ناطق اگر مراد نطق که همان حرف زدن است باشد کیف محسوس است و اگر مراد تفکر باشد، آن هم کیفی نفسانی است.

ما اضافه می کنیم: فصل حقیقی انسان نفس ناطقه است و اگر محقق خراسانی این را به کلام خودش ضمیمه می کرد جوابش کامل بود. این همان چیزی است که قرآن می فرماید: ﴿وَ نَفْسٍ‌ وَ ما سَوَّاها[1] و از آنجا که ماهیّت واقعی نفس برای ما روشن نیست از آن به ناطق تعبیر کرده اند.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد شق دوم استدلال سید شریف را بررسی می کنیم.

 


[1] شمس/سوره91، آیه7.