درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع الفاظ بر معانی واقعیه
بحث در این است که آیا الفاظ بر معانی واقعیه وضع شده است یا بر معانی مراده ی متکلم یعنی اراده ی متکلم نیز جزء معنا باشد.
در جلسه ی قبل این بحث را مطرح کردیم و گفتیم که الفاظ بر معنای واقعیه وضع شده.
اما قول کسانی که قائل به قول دوم شده اند: این قول خود صوری دارد که البته بعضی از آنها واضح البطلان است:
الصورة الاولی: ممکن است او قائل باشد که لفظ زید بر شخص خارجی مقید به مفهوم اراده وضع شده است. یعنی اراده در این صورت به حمل اولی قصد شده است.
این شق بدیهی الفساد است و احدی به آن قائل نیست.
الصورة الثانیة: لفظ زید بر معلوم بالذات که مفهوم زید خارجی است وضع شده است (خارج را معلوم بالعرض می گویند. علت اینکه صور ذهنیه را معلوم بالذات می گویند این است که بشر با صور ذهنیه سر و کار دارد و با آن خارج را درک می کند.) اما مقید به مصداق اراده باشد یعنی اراده به حمل شایع صناعی قصد شده است.
این شق نیز واضح البطلان است زیرا الفاظ برای صورت ذهنیه وضع نشده است بلکه برای این وضع شده است که خارج را نشان دهد. صور ذهنیه مرآت برای خارج است و الا ما با صور ذهنیه کاری نداریم. مثلا اگر کسی گرسنه باشد نمی تواند با صورت ذهنیه ی غذا سیر شود.
الصورة الثالثة: لفظ زید وضع شده است بر معلوم بالعرض یعنی همانی که در خارج است و در مسجد نشسته است. البته مقید به مصداق اراده باشد.
این صورت نیز صحیح نیست زیرا لازمه ی آن این است که جزء موضوع له در خارج باشد ولی جزء دیگر در خارج وجود داشته باشد زیرا اراده نمی تواند در خارج باشد. نتیجه اینکه نباید بتوانیم زید را بر خارج تطبیق کنیم زیرا یک بخش آن در خارج و بخشی دیگر در ذهن است مگر اینکه آن را از اراده تجرید کنیم که این هم موجب لغویت می باشد زیرا چه نیازی است که لفظ زید را بر چیزی وضع کنیم که هنگام استفاده مجبور شویم آن را از آن جزء تجرید کنیم.
الصورة الرابعة: آقا ضیاء عراقی قائل است: لفظ زید وضع شده است بر مفهوم بالعرض ولی اراده قید نیست بلکه به صورت قضیه ی حینیه است. توضیح اینکه در مثال (کل کاتب متحرک الاصابع ما دام کاتبا) از باب قضیه ی مشروطه است ولی اگر بگوید: (کل کاتب متحرک الاصابع حین هو کاتب) این از باب قضیه ی حینیه است. قضیه ی حینیه موجب تقیید نمی شود ولی غیر آن را حالت را شامل نمی شود. مثلا تحرک اصابع مقید به کتابت نیست ولی در عین حال غیر این حالت را نیز شامل نمی شود. در مقابل این دو قضیه ی مطلقه است مانند: (کل کاتب متحرک الاصابع)
بنا بر این قائل به این قسم می گوید که زید برای جزء خارجی وضع شده است ولی حین کونها مرادا للمتکلم. علت اینکه او از قضیه ی حینیه استفاده می کند این است که او می دانست که اگر اراده قید باشد نمی توان زید را بر خارج منطبق کرد (و اشکالی که در صورت سوم بیان کردیم مطرح می شود.) بنا بر این زید هرچند بر زید خارجی وضع شده است ولی ضیق ذاتی دارد یعنی مراد متکلم است و غیر آن را شامل نمی شود.
امام قدس سره برای قضیه ی حینیه یک مثال می زد و آن اینکه اگر کسی زید را با کلاه ببیند، او زید را بدون کلاه ندیده است ولی در عین حال کلاه قید برای زید نیست. بنا بر شخص بیننده هم زید را به شکل مطلق ندیده است و هم کلاه نمی تواند قید او باشد.
اگر این قول را قبول کنیم  اشکالی بر آن مطرح نیست زیرا این مورد از باب ضیق ذاتی است. یعنی ظرف موضوع مخصوص این حالت است که مورد اراده ی متکلم است و صورت دیگر را شامل نمی شود.
توجه: هر وقت در تقریرات آقا ضیاء یا آیة الله خوئی واژه ی حصه استعمال شده است مرادشان همین قضیه ی حینیة است و ایشان در بسیاری از موارد از این قضایا استفاده می کرد.
یلاحظ علیه: ما قضیه ی حینیة را در منطق قبول نداریم و می گوییم بالاخره شیء یا قید هست یا نیست اگر باشد قضیه ی مزبور مشروطه می شود و الا مطلقه و چیزی بین این دو که نه مطلق باشد و نه مشروطه و در عین حال فقط بر مشروطه قابل انطباق باشد وجود ندارد.
زیرا واقع از دو حالت بیشتر نیست زیرا آنی که مصداق اراده است یا قید هست یا نه و چیزی بین  این دو قرار ندارد.
بنابراین اینکه می گویند: وضعت لفظ زید للذات حال کونه مراد للمتکلم عبارت (حال کونه ...) یا قید هست و یا نیست.

الصورة الخامسة: شیخ محمد حسین اصفهانی این شق را ذکر می کند و آن اینکه اراده قید موضوع نیست بلکه قید وضع است.
ایشان دیده است که اگر مصداق اراده قید موضوع له باشد زید نمی تواند بر خارج تطبیق پیدا کند بنا بر این ایشان اراده را قید وضع گرفته است.
توضیح اینکه: الغایة و الغرض تحدد فعل الفاعل. یعنی غرض و علت غایت همواره موجب می شود که فعل فعال محدود شود. مثلا اگر کسی نجار باشد، گاه می خواهد کرسی بسازد و گاه میز مطالعه. آنچه در ذهن دارد موجب می شود که تخته ی چوب را به شکل خاصی ببرد.
بر این اساس محقق اصفهانی می فرماید: واضع انسانی است عاقل و برای وضع، غرضی عقلایی دارد و آن اینکه آنچه اراده کرده است را توسط آن لفظ به دیگری منتقل کند. بنا بر این اراده باید قید فعل واضع باشد نه قید موضوع له. بنابراین من زید را بر ذاتی وضع کردم که مراد استعمالی متکلم می باشد.
بعد اضافه می کند که گاه یک طوطی جمله ای را به کار می برد و لفظی را استفاده می کند و حال آنکه اراده ای در مورد او وجود ندارد.
بعد در جواب می گوید: اینکه مخاطب به معنایی منتقل می شود برای این است که با آن لفظ انس دارد از این رو وقتی آن لفظ به کار برده می شود او نیز به معنایی که تا به حال با آن انس داشته است منتقل می شود.
یلاحظ علیه: ما می خواهیم مخاطب، واقع را متوجه شود نه آنچه ما آن را اراده کرده ایم. بله، واقعیات مراد متکلم نیز هست ولی این در درجه ی دوم قرار دارد.
بنا بر این تمامی وجوه پنج گانه ی بالا باطل بوده است از این رو اراده هر هیچ کدام نمی تواند قید موضوع له باشد.

نکته ی دیگر این است که در وضع گفتیم که در وضع دو قول بود: قول به مواضعه که مبنای مشهور بود و آن اینکه وضع عبارت است از جعل لفظ در مقابل معنا
در مقابل آن مرحوم ایروانی و آیت الله خوئی قائل به عهد بودند یعنی وضع این است که واضع متعهد می شود که هر وقت آن لفظ را به کار برده است آن معنی را اراده کند.
اکنون اضافه می کنیم که اگر مبنای دوم اراده شده باشد باید قائل شد که الفاظ باید بر معانی مراده وضع شده باشند. حال که این قول تالی فاسد دارد از آن مشخص می شود که آن مبنا نیز باطل بوده است.

بحث تا امروز در وضع مفردات بوده است و ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ وضع در هیئت مرکبات مانند جمله ی اسمیه و فعلیه و مانند آن می رویم.

بحث اخلاقی:
عَنِ النَّبِيِّ ص‏ إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ إِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى‏ فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ‏ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ.[1]
این از احادیث معتبره است که حتی اهل سنت نیز آن را قبول دارند.
عمل، تابع نیّت است از این رو هم عمل باید زیبا باشد و هم نیّت آن. اگر عمل زیبا باشد ولی نیّت آن زیبا نباشد بی فایده است کما اینکه خداوند در قرآن می فرماید: ﴿ما كانَ لِلْمُشْرِكينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدينَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ[2] یعنی کافر حق ندارد مسجد بسازد.
بنا بر این اگر دو نفر بیمارستان بسازند یکی برای شهرت و دیگری برای خدا هر کدام مطابق نیّت خود اجرت دریافت می کنند.
در زمان رسول خدا (ص) نیز کسانی که هجرت کرده و به جهاد می رفتند دو گونه نیّت داشتند. گاه می خواستند در خدمت رسول خدا (ص) باشند که واضح است که چنین کسانی با خدا و پیغمبر همراه بودند.
اما گاه افرادی به سبب رسیدن به مال و منال به سراغ هجرت و جهاد می رفتند. نصیب آنها هم همان مال بود و در آخرت بهره ای نداشتند.
بنا بر این کسانی که در حوزه های علمیه مشغول درس و بحث هستند باید این کار را برای خدا انجام دهند.





[1] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج70، ص211، ط بیروت.
[2] توبه/سوره9، آیه17.