درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:

این بحث یک بحث ادبی است و ثمره ی فقهی و اصولی ندارد و آن اینکه گاه لفظ را در خصوص همان لفظ به کار می برند و با معنا کاری ندارند.

گاه لفظ را در مثل آن لفظ به کار می برند و گاه در صنف آن و گاه در نوع آن. بنا بر این مستعمَل در همه ی آنها لفظ است و اگر مستعمَل فیه نیز داشته باشد آن هم لفظ است و لفظ در این بحث در معنا به کار نمی رود.

مثلا زید را به آن شخص خارجی وضع کرده اند ولی من لفظ زید را به کار می برم ولی آن را در خود آن لفظ به کار می برم نه در آن شخص خارجی.

اذا عرفت هذا فنقول:

چهار قسم وجود دارد که باید از آن بحث شود:

استعمال لفظ در لفظ خود

استعمال لفظ در در مثل خود

استعمال لفظ در صنف خود

استعمال لفظ در نوع آن.

در هر یک از اقسام فوق باید چهار مرحله را بحث کرد که عبارتند از:

مرحلة الاطلاق

مرحلة الاستعمال

مرحلة الدلالة

مرحلة الحقیقة و المجاز

چهار ضرب در چهار شانزده می شود.

 

اما الاول: گاه لفظ را استعمال می کنیم و خود همان لفظ را اراده می کنیم یعنی لفظ را در خود آن لفظ به کار می بریم. مثلا می گویم: زید فی کلامی هذا لفظ. در این مثال کلمه ی زید به معنای شخص خارجی نیست بلکه مراد همان کلمه ای است که تلفظ شده است. در اینجا زید را در خود همان زید به کار برده ام.

اما مرحله ی اطلاق در این بخش صحیح است زیرا زید را برای خودش اطلاق کرده ام.

اما استعمال در اینجا نیست زیرا استعمال قائم به سه امر است:

لفظ را به کار می برم. این مرحله به متکلم قائم است.

صورت ذهنی آن لفظ در ذهن وارد می شود. این مرحله به مخاطب قائم است.

فرد به خارج منتقل می شود. این مرحله نیز به مخاطب قائم است.

در این قسم فقط دو شق اول وجود دارد و شق سومی در کار نیست. زیرا اولا لفظ استعمال شده است و بعد صورتی ذهنی از آن در ذهن مجسم شد ولی مخاطب دیگر به خارج منتقل نمی شود بلکه به همان اولی بر می گردد.

اما آیا دلالت هست یا نه.

محقق خراسانی و صاحب فصول در کفایه نزاعی دارند و ما فقط می گوییم محقق خراسانی قائل است که دلالت در ما نحن فیه وجود دارد غایة ما فی الباب اختلاف دال و مدلول ذاتی نیست بلکه اختلاف آن دو حیثی است یعنی از آن نظر که لفظ از زبان من در آمد دال می شود از آن جهت که خودش مورد انتقال قرار گرفته است مدلول می باشد. بنابراین یک شیء از یک حیث دال است و از حیث دیگر مدلول می باشد.

اما در این مورد که آیا این استعمال حقیقت است یا نه می گوییم: وقتی ما قائل شدیم این از باب استعمال نیست دیگر بحث حقیقت و مجاز بی معنا است. مضافا بر اینکه حقیقت و مجاز در جایی است که موضوع له در کار باشد و زید وضع شده باشد برای زید خارجی و نه برای لفظ زید در نتیجه چون موضوع له در کار نیست حقیقت هم نیست. همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز ادعا شرط است که در ما نحن فیه مفقود می باشد.

 

اما الصورة الثانیة: گاه لفظ را استعمال می کنیم و مثل آن را اراده میکنیم مثلا شخصی در کنار من می گوید: زید قائم و من می گویم: زید فی کلامک هذا لفظ. در این مثلا زید در مثل کار رفته است زیرا زیدی که من به کار برده ام مثل همان زیدی است که آن فرد گفته است.

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال وجود دارد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که همان زید در جمله ی اول است.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال زیدی است که در کلام من است و مدلول زیدی است که در کلام فردی دیگر ذکر شده است.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

 

المرحلة الثالثة: گاه لفظ را استعمال می کنیم و صنف آن را اراده میکنیم. دایره ی صنف از مثل وسیع تر است مثلا می گویم: زید فی ضرب زید فاعل. زید اول دال است و زید دوم مدلول است که در جمله به کار رفته است که عبارت است از (ضرب زید) در این مثال زید در جمله ی دوم صنف است و وسیع تر از مثل زیرا مراد از آن در اینجا زیدی است که بعد از فعل است نه مانند مثال مثل که خصوص زید در کلام فردی بود که آن را تلفظ کرده بود.

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است. زیرا واقع شده است و همین دلیل بر امکان آن دارد و این کلمه وقتی استعمال می شود معنایی دارد و اطلاق آن هم صحیح است.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال می باشد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که همان زیدی است که من در جمله استعمال کردم و یا بر روی تخته سیاه نوشتم.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال زیدی است که در کلام من است و مدلول زیدی است که مثلا بر روی تخته سیاه نوشته ام.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا لفظ زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

 

المرحلة الرابعة: گاه لفظ را استعمال می کنیم و نوع آن را اراده میکنیم. دایره ی نوع از صنف وسیع است و نوع اعم از صنف می باشد. مثلا می گویم: زید لفظ. زید در این مثال نوع است. در همه ی این مثال ها از دایره ی محدودتر به دایره ی وسیع تر منتقل شده ایم.

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است. زیرا واقع شده است و همین دلیل بر امکان آن دارد.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال می باشد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که نوع زید است که تمامی زیدهایی که بعد از وضع لفظ زید استعمال شده است را در بر می گردد.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال لفظ زید است و مدلول، نوع زید می باشد.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا لفظ زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

خلاصه اینکه حقیقت و مجاز در هیچ کدام نیست. و استعمال هم بجز اول در ما بقی هست. اختلاف دال و مدلول هم در اولی حیثی و در ما بقی ذاتی است. اطلاق هم در همه صحیح است.

 

الامر الخامس: (پنجمین مقدمه از سیزده مقدمه ای که محقق خراسانی در ابتدا ذکر کرده است.)

آیا دلالت الفاظ تابع اراده ی متکلم هست یا نه. این نزاع از زمان علامه و خواجه شروع شده است و قبل از ایشان چنین بحثی مطرح نبوده است.

 

بحث اخلاقی:

وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‌ قَصَمَ‌ ظَهْرِي‌ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ فَالْجَاهِلُ يَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّكِهِ وَ الْعَالِمُ يَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّكِهِ.[1]

امیر مؤمنان علی علیه السلام نماد حکومت اسلامی است از این رو اگر ایشان می فرماید که دو گروه کمر من را شکسته اند یعنی این دو گروه به اسلام و حکومت اسلامی ضربه وارد کرده اند.

گروه اول دانشمندانی هستند که در میان مردم به دانشمند بودن معروف هستند ولی اهل عمل نیستند. خداوند در قرآن می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ‌ تَقُولُونَ‌ ما لا تَفْعَلُونَ[2]

گروه دومی جاهلانی هستند که نادان هستند ولی خرافات را وارد دین می کنند و ادای عالمان را در می آورند.

سپس امام علیه السلام توضیح داده می فرماید: فرد جاهل به خیال اینکه فلان عمل جزء دین است و خدمت به دین می باشد دین را مغشوش می کند. چنین کسی چون به کتاب و سنت وارد نیست و به علماء نیز مراجعه نمی کند، اوراد و مناسکی را وارد دین کرده است. مثلا صوفیان از این قبیل هستند نه اوراد آنها جنبه ی دینی دارد و نه عبادات آنها مستند به کتاب و سنت است.

اما عالم مزبور که اهل عمل نیست نیز به سبب تهتکی که دارد موجب فریب مردم می شود. به قول امام قدس سره مردم وقتی اعمال ناشایستی از بزرگان مشاهده می کنند یا می بینند که آنها به آنچه می گویند عمل نمی کنند می گویند: نکند پشت قرآن چیزی نوشته است که ما از آن بی خبر هستیم.

اگر عالمان به چیزی که می گویند عمل نکنند این کار موجب فریب مردم می شود و گناه مردم به عهده ی آن عالمان بی عمل است.

انسان نباید چیزی را به کتاب و سنت اضافه کند و یا چیزی از آن کم نماید و الا این کار از باب نُسُک نیست بلکه همان تنسّکی است که به اسلام ضربه می زند.


[1] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج2، ص111، ط بیروت.
[2] صف/سوره61، آیه2.