درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معانی حروف
بحث در معانی حروف است و گفتیم که محقق خراسانی به اشتباه تصور کرده است که باید لحاظ آلیت و استقلالیت جزء معنا باشد و حال آنکه کسانی که از آلیت و استقلالیت سخن می گویند سخن دیگری دارند.
توضیح ذلک: الفاظ برای حاجت و نیاز به کار گرفته می شود و واضع برای رفع نیاز بشر است که الفاظی را وضع می کند. بنا بر این اگر به خارج نظر کنیم متوجه می شویم که در عالم امکان سه نوع وجود در آن واقع شده است.
وجودی که مفهوما و وجودا مستقل است مانند جواهر. البته مراد از استقلال این نیست که به علت احتیاج نداشته باشد. به این وجود، در فلسفه نفسی می گویند.
گاه وجودی مفهوما مستقل است ولی وجودا وابسته است. مانند اعراض. در فلسفه به این وجود، رابطی می گویند.
گاه وجودی هم مفهوما و هم وجودا وابسته است و در فلسفه به آن رابط می گویند و ما از آن به معانی حرفیه تعبیر می کنیم.
محقق سبزواری در این مورد می فرماید:
              ان الوجود رابط و رابطی           ثَمّة نفسی و فهاک فاضبطی
استقلالیت و آلیت در جوهر و ذات این اقسام است یعنی اگر برای اینها جنس و فصلی در نظر بگیریم، جنس و فصل در بعضی استقلالیت است و در بعضی آلیت.
ان قلت: اعراض مفهوما مستقل و وجودا غیر مستقل هستند ولی این در مورد کم و کیف صحیح است اما در مورد أین (بودن شیء در مکان) و متی (بودن شیء در زمان) باید گفت که این دو هم مفهوما و هم وجودا غیر مستقل است.
قلت: أین به معنای بودن شیء در مکان نیست و هکذا متی به معنای بودن شیء در زمان نیست بلکه أین عبارت است از هیئتی که از بودن شیء در مکان حاصل می شود و متی یعنی هیئتی که از بودن شیء در زمان حاصل می شود.
خلاصه اینکه همان گونه که معانی خارجی بر دو قسم است اسامی نیز بر دو قسم می باشد.

متن کافیه و شافیه از ابن حاجب است و کافیه در نحو و شافیه در صرف می باشد. بسیاری این دو کتاب را شرح کرده اند و بهترین آن از مرحوم رضی است که هر دو را شرح کرده است. شریف جرجانی بر کافیه ی شریف رضی حاشیه دارد او جامی در شرح کافیه می گویند اگر به خارج بنگریم می بینیم که بعضی از اشیاء مستقل هستند و بعضی وابسته. در ذهن ما نیز بعضی از اشیاء به شکل مستقلا قابل تصورند و بعضی چنین نیستند. در واقع ذهن، آئینه ی خارج است و چون خارج بر دو قسم است آنچه در ذهن است نیز بر دو قسم است. مثلا ابتداء گاه به شکل مستقل در نظر گرفته می شود مثلا می گویند: الابتداء خیر من الانتهاء ولی گاه چنین نیست بلکه به بصره وابسته می شود مانند (مِن) در صرت من البصرة الی الکوفه که نه مفهوما مستقل است و نه وجودا.
البته این واقعیت از امیر مؤمنان علی علیه السلام گرفته شده است و ابو الاسود می گویند که در کوفه وارد بر حضرت شد و دید ایشان در فکر هستند. علت را که پرسید: امام علیه السلام فرمود: در شهر شما (کوفه) لحنی در قرآن پدید آمده است و در قرائت این آیه می گویند:  أَنَّ اللَّهَ بَري‏ءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولِه‏[1] و رسول را با کسر می خوانند. می خواهم اصولی را تنظیم کنم که لحن و غلط در کلام عرب از بین برود. سپس در یک صفحه مطالبی را برای او مرقوم فرمود: الکلمة تنقسم الی اسم و فعل و حرف. الاسم ما انبأ عن المسمی (که جوهر است.)  و الفعل ما أنبأ عن حرکة المسمی (فعلی که توسط جوهر انجام می شود.) و الحرف ما انبأ عن معنی فی غیره. بنا بر این فی غیره بودن جزء ذات و معنای حرف است چه لحاظ شود و چه لحاظ نشود.
ان قلت: شیخ محمد تقی اصفهانی می فرماید: الحروف علی قسمین: قسم اخطاری (عنی خبر از چیزی می دهد مانند: صرت من البصرة) و قسم ایجادیّ (که معنایی را ایجاد می کند مانند: یا عبد الله.)
بنا بر این اگر آلیت جزء معنای حرف باشد چرا محقق اصفهانی سخنی از آلیت به میان می آورد.
قلت: بین کلام ما و ایشان فرقی نیست زیرا آلیت بر دو قسم است: گاه آلیت، جنبه ی گزارشی دارد و گاه جنبه ی ایجادی. ایشان در واقع صفات معنای حرفی را بیان کرده است و ما حقیقت معنای حرفی را.
ان قلت: محقق نائینی می گوید: کار معانی حروف، ایجاد و ربط بین الفاظ است. واضع حروف را برای ایجاد و ربط بین کلام وضع کرده است. مثلا (سیر)، ارتباطی به (بصره) ندارد و این (مِن) است که بین آن دو ارتباط برقرار می کند. بنا بر این معانی حروف، معانی ای ربطیه است.
ان قلت: این کلام از ایشان با آنچه ما گفتیم منافات ندارد. ما هم قبول داریم که معانی حرفیه، ربطیه هستند ولی رابط بودن صفت آنها است یعنی چون آلی و وابسته هستند، موجب ربط بین کلمات می شوند.
به عبارت دیگر مراد ما از رابطه، رابطه به حمل اولی نیست که مفهوم رابطه مراد باشد بلکه مراد، رابطه به حمل شایع صناعی است یعنی واقع آن ربط است نه مفهوم آن.

محقق خوئی نیز در پاورقی اجود التقریرات نظریه ی دیگری دارد و ما نیز در نجف این معنا را در درس ایشان شنیدیم که می فرماید: الحروف وضعت لتضییق المعانی الاسمیة
یعنی حروف چیزی است که معانی را از آن گسترش خارج می شود و ضیق می نماید.
گاهی از معانی اسمیه معانی وسیع اراده می شود مانند: الصلاة واجبة ولی بعضی وقت ها با استعمال معانی حرفیة آن را ضیق می کنیم مانند: الصلاة فی المسجد مستحبة. (فی) نماز را مضیق به بودن در مسجد کرده است و آن را از آن معنای وسیع در آورده است.
یلاحظ علیه: حروف هرچند دایره ی معانی و اسماء را مضیّق می کند ولی در واقع معانی است که آن را مضیّق می کند مثلا (فی) برای ظرفیت وضع شده است در نتیجه نماز، مضیّق به خصوص مسجد می شود.
مراد این نیست که تمامی حروف برای مفهوم ضیق وضع شده باشند در اینجا باید بین حمل اولی و شایع فرق گذاشت. آنچه محقق خوئی بیان کرده است در واقع بیان اوصاف معانی حروف است نه معنای حقیقی آنها.
مضافا بر اینکه تضییق در همه ی موارد مشاهده نمی شود مانند (قد) در قد قال بله معنا را مؤکد کرد ولی اضافه ی معنا غیر از ایجاد ضیق است هکذا در واو قسم و موارد دیگر.
ان قلت: حروف گاه معنای اسمی دارد مانند: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ءٌ[2] یعنی لیس مثل مثله شیء بنا بر این چرا می گویید که معانی حروف ربطی است.
جواب این است که ادباء می گویند: کاف بر دو قسمت است: حرفیه و اسمیه. کاف در آیه ی فوق اسمیه است. گاه یک حرف مانند (ق) می تواند فعل باشد.
تفتازانی در مطول می گوید که بعضی می گویند: خداوند در مقام بیان این است که مانند و مثلی ندارد و حال آنکه آیه می گوید: مانند او مانند ندارد. یعنی باید می گفت: لیس مثله شیء. این یعنی خداوند مانند دارد ولی مانند او بی همتا است.
بعد جواب آن را ذکر می کند.
همچنین بعضی از حروف مانند (قد) از قبیل اعراب هستند. یعنی همان گونه که اعراب آخر کلمه نوع آن یعنی فاعل بودن را می رساند قد هم همین گونه است. در هلا هم می توان گفت که معنان منفک در اسمی است که با او همراه است.

البحث الثانی: کیفیة وضع الحروف
دو نظریه در این مورد وجود دارد:
النظریة اولی: وضع در حروف عام و موضوع له عام است.
نظریه ی محقق خراسانی که ایشان حتی قائل بود مستعمل فیه هم در آن عام است ولی متکلم موقع استعمال در یکی آلیت و در دیگری استقلال را لحاظ می کند. ما نیز گفتیم که حتی روح متکلم هم از این لحاظ کردن ها بی خبر است.

النظریة الثانیة: وضع عام و موضوع له خاص است.
محققین قائل به این قول هستند همان گونه گفتیم که میزان در اینکه وضع عام باشد یا خاص این است که متصوَّر ما عام است یا خاص. در مورد حروف وضع عام است زیرا واضع هنگام وضع حروف معنای عامی را تصور کرده است مثلا کلیه ی ابتداء ها را تصور کرده است. ولی موضوع له خاص است زیرا واضع من را بر مصادیق وضع کرده است. (من البصرة، من الکوفة و هکذا)

ان شاء الله در جلسه ی آینده این بحث را دنبال می کنیم و آن اینکه خواهیم گفت معانی حرفیه جامع حقیقی ندارد. (در فلسفه می گویند که جامع مقولی ندارد.)

بحث اخلاقی:
﴿ادْعُ‏ إِلى‏ سَبيلِ‏ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ[3]
مراد از حکمت کلامی است که حکیمانه و برهانی و متین باشد. هنگام سخن با افراد درس خوانده باید این گونه با آنها صحبت کرد کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ‏ الْخالِقُونَ‏[4]
همچنین در مورد وحدت ربوبیت و اینکه گرداننده ی جهان یکی است می فرماید: ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ[5]
اگر مخاطب انسان فرد عادی است باید او را موعظه ی حسنه و نصیحت کرد.
راه سوم مجادله به احسن است.
امروز باید از راه چهارم اقدام کنیم آنجا که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ‏ تَقُولُونَ‏ ما لا تَفْعَلُونَ[6]

الكافي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم‏[7]
بنا بر این باید سعی کنیم تا وقار خود را حفظ کنیم و به شکل عملی اسلام را تبلیغ کنیم.  مثلا در اندونزی تجار ایرانی و حجازی و مانند آن رفته اند و اخلاق و روش آنها سبب مسلمان شدن هزاران نفر در آنجا شده است.




[1] توبه/سوره9، آیه3.
[2] شوری/سوره42، آیه11.
[3] نحل/سوره16، آیه125.
[4] طور/سوره52، آیه35.
[5] انبیاء/سوره21، آیه22.
[6] صف/سوره61، آیه2.
[7] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج67، ص303، ط بیروت.