درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت فتوای مجتهد

در بحث تقلید گاه در مورد وظیفه ی عامی[1] که تقلید می کند بحث می کنیم و آن اینکه آیا عامی در این مسأله که باید مقلد باشد می تواند از مجتهد تقلید کند که گفتیم نمی تواند[2] زیرا این مستلزم دور است زیرا حجیّت قول مجتهد در این مورد تأیید نشده است. عامی در این مورد خودش باید به این نتیجه برسد که باید تقلید کند علت آن این است که هنوز حجیّت قول مجتهد بر عامی ثابت نشده است تا در این مسأله به او مراجعه کند. بنا بر این باید فکر کند و ببیند که تکالیفی بر عهده ی اوست و او نمی داند که حکم آن تکالیف چیست، در اینجا عقل به او (از باب حکم یا کشف) می گوید باید به کسی مراجعه کند که آن احکام را می داند. به بیان دیگر می توان گفت که فطرت عامی[3] به او می گوید که باید در مسائلی که نمی داند به کسی که می داند مراجعه کند.

این نوع تقلید در زمان اهل بیت هم بوده است زیرا اصل تقلید که به معنای مراجعه به متخصص و فقیه است همواره بوده است. بر این اساس راوی از امام صادق علیه السلام در مورد یونس بن عبد الرحمان سؤال می کند که آیا او ثقه است که بتوانم از او معالم دین خود را بپرسم[4] . یا اینکه در روایت دیگری می فرماید: به این جالس مراجعه کن.[5]

البته در آن زمان شیعیان متشتت بودند و ارتباط آنها با هم کم بوده است در نتیجه هر فردی به عالم محل خود مراجعه می کرد. اما امروزه همه می توانند به یک یا چند فقیه مراجعه کنند. این مانند طبابت است که در زمان گذشته هر مریضی به طبیب شهر خود مراجعه می کرد اما امروزه به سبب تسهیل در مراودات افراد اگر در شهر خود نتوانست به استان مرکزی و یا خارج مسافرت می کند تا مداوا شود.

 

المقام الثانی[6] : چرا فتوای مجتهد بر ما حجّت است؟

به تعبیر دیگر مجتهد چگونه قائل است که فتوای او بر دیگران حجّت می باشد.

در اینجا گاه با آیات استدلال می کنیم و گاه با روایات.

استدلال به آیات:

آیات در اینجا فراوان است و ما به دو آیه اشاره می کنیم. آیات دیگر در مبحث حجیّت خبر واحد بحث شده است.

الآیة الاولی[7] : ﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[8]

یعنی همه نمی توانند به مدینه روند و خدمت رسول خدا (ص) رسیده از ایشان معالم دین را بیاموزند بنا بر این از هر فرقه (قبیله) چند نفر خدمت ایشان بروند تا آموزش دیده برگردند و اقوام خود را در محل انذار کنند.

استدلال به این آیه به سه مقدمه احتیاج دارد:

المقدمة الاولی:

در این آیه چند امر وجود دارد که دلالت بر وجوب می کند از این رو هم تفقه واجب است هم انذار و هم گوش دادن مردم به انذار آنها ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ از باب ترجی نیست زیرا ترجی مخصوص فرد جاهل است و خداوند عالم مطلق می باشد. بنا بر این ترجی در اینجا دلیل بر محبوبیت عمل نزد خداوند است.

این سه واجب است چون مقدمه ی آنها که (نفر) است واجب می باشد. لَوْ لا[9] در اینجا امتناعیه نیست (مانند لولا علی لهلک عمر که امتناعیه است) بلکه تحضیضیه می باشد که برای هشدار به کار می رود. لولای امتناعیه بر جمله ی اسمیه وارد می شود ولی تحضیضیه بر جمله ی فعلیه وارد می شود مانند آیه ی محل بحث.

اگر نفر واجب باشد ولی این سه مورد واجب نباشد این موجب لغویت نفر خواهد بود. این مانند آن است که مولی وضو را برای نماز واجب کند ولی خود نماز که ذی المقدمه است را واجب نکند که موجب لغویت وجوب وضو و تناقض در کلام مولی می شود.

المقدمة الثانیة: مراد از «حذر» در ﴿لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ چیست؟

مراد ترس قلبی[10] نیست زیرا اگر انسان قلبا بترسد ولی عملا نماز نخواند حذر او بی فایده است. حذری مفید است که همراه با عمل باشد. در قرآن نیز حذر به این معنا استعمال شده است آنجا که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ[11] حذر در اینجا به معنای سلاح است یعنی عملا سلاح خود را با خود به همراه داشته باشید.
المقدمة الثالثة: آیه مطلق[12] است از این لحاظ که آنها که نفر می کنند تنها باشند، با هم باشند، کلامشان مفید علم باشد یا نباشد. بنا بر این لازم نیست که خبر آنها متواتر باشد.

بنا بر این مجتهد به این آیه تکیه می کند و می گوید که قول او بر مردم حجّت می باشد.

آیت الله بروجردی می فرمود: این آیه بیشتر به درد افتاء می خورد تا حجیّت خبر واحد زیرا در آن سخن از تفقه است که مراد تعمق در فقه است. این بر خلاف یک راوی است که گاه صرفا خبری را نقل می کند.

نقول: اشکالی به استدلال فوق وجود دارد:

اشکال اول: ظاهر آیه این است که (حذر) باید به دلالت مطابقی[13] باشد که در نتیجه بر واعظ منطبق است که مردم را می ترساند. مثلا می گوید: ﴿إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‌ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‌ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً[14]

اما مفتی که می گوید سوره جزء نماز است در آن انذاری وجود ندارد. بله به دلالت التزامیه متوجه می شویم که اگر کسی بر اساس آن عمل نکند عقاب می شود. بنا بر این آیه به دلالت مطابقی، مفتی را شامل نمی شود.

اشکال دوم که به نظر ما مهم تر است این است که آیه ی فوق در مقام[15] بیان کیفیت انذار نیست تا در نتیجه به اطلاق اخذ کنیم. مثلا پزشکی در بین راه ما را می بیند و می گوید که چهره ی شما زرد است و باید دارو مصرف کنی. او در مقام بیان نیست از این رو نمی توانیم به داروخانه رفته دارویی را مصرف کنیم.

ولی گاه به مطب او می رویم و او ما را معاینه می کند و نسخه می نویسد. در اینجا است که او در مقام بیان بوده و باید به دستور او عمل کرد.

آیه ی محل بحث هم در مقام بیان این است که جمعی باید نزد رسول خدا (ص) روند، درس بخوانند و به قبیله ی خود مراجعه کرده آنها را انذار کنند. اما اینکه چگونه آنها را انذار کنند آیا باید با هم باشند یا تک تک، هیچ یک در آیه ی فوق مطرح نشده است و آیه در مقام بیان آنها نیست. بنا بر این آیه در مقام بیان کیفیت انذار نیست تا بتوانیم به اطلاق آن عمل کنیم. بنا بر این دلالت آیه خدشه دار شده است.

 

الآیة الثانیة[16] : وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‌ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ[17]

این آیه در مورد انبیاء است و ناظر به امت های گذشته است مثلا به یهود و نصاری می گوید که باید از آنها که می دانند سؤال کنند یعنی به علماء خود مراجعه کنند و بپرسند که صفات رسول خدا (ص) در تورات و انجیل آنها آمده است یا نه. البته شأن نزول سبب ضیق دلالت نمی شود مخصوصا که این آیه ناظر به فطرت است یعنی حتی اگر خداوند نیز چنین امری نمی کرد ما فطرتا می فهمیدیم که انسان جاهل باید به عالم مراجعه کند. بنا بر این امر مزبور در آیه ارشادی است زیرا عقل ما نیز آن را درک می کند.

اهل ذکر در روایات ما به ائمه تفسیر شده اند و در کافی بابی در این مورد وجود دارد. به هر حال همه ی اینها از باب مصداق واضح است و در واقع آیه اعم است و هر کسی که دانشی دارد را شامل می شود. انبیاء و ائمه در درجه ی اول هستند و علماء در درجه ی دوم.

 

استدلال به روایات:

این روایات را در مبحث حجیّت خبر واحد خواندیم و ان شاء الله در جلسه ی بعد به آنها اشاره می کنیم.

 

 

 


[1] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص659.
[2] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص659.
[3] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص660.
[4] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص148، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33449، ح34، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص143، ابواب صفات القاضی، باب11، شماره33434، ح19، ط آل البیت.
[6] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص662.
[7] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص662.
[8] توبه/سوره9، آیه122.
[9] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص662.
[10] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص663.
[11] نساء/سوره4، آیه71.
[12] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص663.
[13] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص663.
[14] نساء/سوره4، آیه10.
[15] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص663.
[16] المبسوط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج1، ص664.
[17] نحل/سوره16، آیه43.