درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/03/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مرجحات روایی در مقبوله ی عمر بن حنظله[1] [2]
بحث در مرجحاتی است که در مقبوله ی عمر بن حنظله آمده است.
اولین مرجح صفات قاضی و به بیانی صفات راوی[3] [4] بود.
مرجح دوم شهرت عملیه[5] است و آن اینکه اگر یک از دو نفر یک قاضی را انتخاب کردند که قولشان با هم متفاوت است ولی هر دو اعدل، افقه و اورع باشند چه باید کرد:
قَالَ قُلْتُ فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ قَالَ فَقَالَ يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ[6]
یعنی باید قول قاضی ای که مدرکش مجمع علیه[7] بین اصحاب است را اخذ کرد و قول شاذ را رها کرد.
اینجاست که امام علیه السلام به سراغ مرجحاتی روایی می رود.
گفتیم که اشکالی به این روایت شده است. برای توضیح آن سه مقدمه[8] لازم بود:
یکی اینکه گفتیم مراد امام علیه السلام از مجمع علیه اجماع اصطلاحی نیست بلکه شهرت است زیرا امام علیه السلام بعد از آن عبارت می فرماید: وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ
همچنین گفتیم که مراد شهرت روایی نیست بلکه مراد شهرت عملی[9]  است و الا اگر روایتی روایت شود ولی به آن عمل نشود این علامت اعراض اصحاب و ضعف روایت است.
مقدمه ی سوم:
امام علیه السلام امور سه گانه ای را بیان کرده می فرماید: وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ
شیخ انصاری[10] این روایت را به گونه ای معنا کرده که با تفسیر ما فرق دارد. ایشان قائل است که مراد از لَا رَيْبَ فِيهِ در فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ لا ریب فیه نسبی[11] است نه مطلق یعنی آن ریبی که در شاذ است در مجمع علیه نیست ولی در عین حال ممکن است خود مجمع علیه دارای ریب ها و مشکلاتی باشد و فقط مشکل شاذ را ندارد.
ایشان در مقام دلیل می گوید اگر لَا رَيْبَ فِيهِ به معنای مطلق باشد نه مطلق در این صورت مصداقی برای أَمْرٌ مُشْكِلٌ باقی نمی ماند ولی با تفسیر فوق، شاذ داخل در امر مشکل است.
یلاحظ علیه[12]: نکره در سیاق نفی افاده ی عموم می کند بنا بر این فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ یعنی مجمع علیه دارای هیچ ریبی نیست. بنا بر این مطلق ریب از آن نفی می شود نه ریب نسبی.
بنا بر این مجمع علیه داخل در أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ است و شاذ داخل در أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ. اشکال نشود که در این صورت هیچ مصداقی برای أَمْرٌ مُشْكِلٌ باقی نمی ماند زیرا در جواب می گوییم که طبق تفسیر شیخ هم اگر شاذ داخل در أَمْرٌ مُشْكِلٌ باشد باز مصداقی برای أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ باقی نمی ماند. یعنی شیخ مشکل را در أَمْرٌ مُشْكِلٌ حل کرد ولی در امری که بین الغی است مشکل را نتوانست حل کند. حال چرا امام علیه السلام از أَمْرٌ مُشْكِلٌ سخن گفت شاید علت آن این بود که ایشان می خواست روایت را کامل نقل کند.
اذا علمت هذا، اشکال این است که موافقت شهرت، از جمله مرجحات نیست بلکه از باب ممیز الحجة عن اللاحجة است. زیرا مشهور داخل در لا ریب فی صحته می شود و شاذ داخل در لا ریب فی بطلانه.

سومین مرجح[13]: موافقة الکتاب و السنة
قُلْتُ فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمَا مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ قَالَ يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ[14]
عمر بن حنظله در این بخش سؤال می کند که اگر هر دو خبر مشهور باشد و راویان آنها هم ثقات باشد چه باید کرد؟ امام علیه السلام در این فقره به موافقت کتاب و سنت اشاره می کند. (البته مخالفت با عامه را در مرجح چهارم اشاره می کنیم. هر چند امام علیه السلام آن را در کنار موافقت کتاب و سنت ذکر کرده است.)

اشکال: روایاتی که مخالف با کتاب است به دو دسته تقسیم می شود:
طائفه ی اولی روایاتی است که یک روایت است که مخالف با کتاب است و در آنها سخن از تعارض نیست.
طائفه ی دوم روایاتی است که دو روایت هستند که یکی از آنها مخالف با کتاب است و دیگری مخالف.
آنچه مربوط به بحث ماست طائفه ی دوم می باشد ولی طائفه ی اول را برای احاطه داشتن به آنها ذکر می کنیم:
النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً (هر حقیقتی دارد و به همین دلیل از بین نمی رود و بر این اساس بنی امیه که می خواستند چراغ اهل بیت را خاموش کنند نتوانستند) وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ[15][16]
این روایت حتی خبر واحد را هم شامل می شود.

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ[17]
زخرف چیزی است که باطنش فاسد است ولی ظاهرش زیبا. بنا بر این امام علیه السلام در مقام بیان این نکته است که ظاهر حدیث ممکن است زیبا باشد ولی باطنش که مخالف قرآن است فاسد است. عدم موافقت به معنای مخالفت می باشد.

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ- وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ‏.[18]

مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ.[19]

مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ لَا تُصَدِّقْ‏ عَلَيْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ‏ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ص. [20]

این روایات مربوط به مخالف صد در صد با کتاب اشاره دارد نه روایاتی که خاص است و آیات قرآن عام. یقینا روایاتی وجود دارد که عمومات قرآن را استثناء می زند بنا بر این مراد از روایات فوق روایاتی که با آیات قرآن تباین کامل دارد نه عموم و خصوص مطلق.
همچنین ظاهرا این دسته از روایات ناظر به معارف و عقائد می باشد نه احکام. زیرا در احکام چنین روایاتی نیست که کاملا با قرآن مخالف باشد. در باب معارف، گاه غلات روایاتی که کاملا مخالف قرآن بود نقل می کردند مثلا ائمه را خالق، مدبر و موفض الیهم الاحکام می دانستند. در روایات است که غلات بدترین مردم هستند. غلات گاه به سبب اینکه از ضعفاء شیعه ارتزاق کنند آن روایات را جعل کرده اند.
توحید در عبادت و حتی توحید در شریعت اقتضاء می کند که حتی اهل بیت در تشریع قوانین نیز شریک با خدا نباشند. اهل بیت مخزن علوم خداوند هستند نه شریک او در تشریع.

الطائفة الثانیة: روایاتی که مربوط به خبرین متعارضین[21] است
یکی از آن روایات همان فقره ای از روایت عمر بن حنظله است که به آن اشاره کردیم.

مطلبی پیرامون نیمه ی شعبان:
مسأله ی مهدی موعود (عج) مسأله ای نیست بلکه جهانی است و از آیات قرآن استفاده می شود که مربوط به همه ی انبیاء و اولیاء بوده است: ﴿وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ[22]
مضمون این آیه هم اکنون نیز در زبور داود وجود دارد. تا به حال دیده نشده است که کره ی زمین به ملک صالحان درآید و همواره فرصت طلبان و ظالمان جلوی صالحان را گرفته اند و اگر هم صالحان به پیروزی ای دست یافتند از آنها گرفته اند. این وعده باید در زمانی تحقق یابد.
خداوند بشر را برای تکامل آفریده است. بشر همانند حیوان نیست که در درجه ی واحد بماند. حیوانات مانند گاو و گوسفند از زمان حضرت آدم تا به حال تکامل نداشته اند. اینجاست که خداوند می فرماید: ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ[23]
تکامل بشر باید همه جانبه باشد اگر بچه ای متولد شود و مغزش بزرگ شود و قلبش کوچک بماند به آن تکامل نمی گویند. بشر امروز نیز یک جانبه تکامل یافته و از نظر صنایع پیشرفت کرده است. تکاملی مد نظر است که از نظر اخلاق و رفتار هم تکامل به حساب آید. این در زمان ظهور ولی عصر (عج) رخ خواهد داد. اگر تکامل فقط یک جانبه باشد و  در کنار آن تکامل اخلاقی و روحی نباشد، به ضرر بشر تمام می شود کما اینکه امروزه مشاهده می شود که تکامل مادی موجب کشتار دست جمعی افراد شده است. تکامل باید به گونه ای باشد که بشر در زمین، خلیفة الله گردد و این در زمان ظهور ولی عصر (عج) محقق خواهد شد.



[1] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص563.
[2] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج4، ص57..
[3] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص562.
[4] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج4، ص76.
[5] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص569.
[6] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص68، ط دار الکتب الاسلامیة.
[7] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص569.
[8] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص570.
[9] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص570.
[10] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص235..
[11] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص570.
[12] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص571.
[13] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص572.
[14] الکافی، شیخ کلینی، ج1، ص68، ط دار الکتب الاسلامیة.
[15] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص109، ابواب صفات القاضی، باب 9، شماره33343، ح10، ط آل البیت.
[16] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص574.
[17] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص110، ابواب صفات القاضی، باب 9، شماره33345، ح12، ط آل البیت.
[18] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص111، ابواب صفات القاضی، باب 9، شماره33347، ح14، ط آل البیت.
[19] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص111، ابواب صفات القاضی، باب 9، شماره33348، ح15، ط آل البیت.
[20] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص123، ابواب صفات القاضی، باب 9، شماره33380، ح47، ط آل البیت.
[21] المبسوط فی اصول الفقه، جعفر سبحانی، ج4، ص575.
[22] انبیاء/سوره21، آیه105.
[23] مومنون/سوره23، آیه115.