درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکومت و تخصیص
تعارض بر دو گونه است. گاه تعارض غیر مستقر است و گاه مستقر می باشد.
گاه دو روایت که با هم متعارض هستند تعارضشان بدوی و متلزلزل است و مستقر نمی باشد و با کمی دقت تعارض بین آنها برطرف می شود. این نوع تعارض همان چیزی است که از آن به تخصص، ورود، حکومت، تخصیص و جمع عرفی تعبیر می کنند.
اما تعارض مستقر قابل جمع با هم نیستند و آن را بعدا بحث می کنیم.
حکومت یکی ویژگی دارد و که موجب می شود بر تخصیص مقدم باشد و آن اینکه یکی از دو دلیلین بر دلیل دیگر یک نوع نظارت دارد و به همین دلیل یک نوع حالت تفسیری نسبت به آن دلیل دارد. این نگاه و نظارت گاه خیلی واضح است یعنی هر کس که آن دو دلیل را بنگرد نظارت یک دلیل بر دلیل دیگر را متوجه می شود. مثلا اگر کسی با همسر خود ظهار کند و به او بگوید: ظهرکِِ کظهر أمی. این موجب می شود که او نباید با همسرش مجامعت کند مگر اینکه کفاره دهد که عبارت است از عتق رقبه یا اطعام شصت مسکین و اگر نمی تواند دو ماه پشت سر هم باید روزه بگیرد:
﴿وَ الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ[1]
﴿فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكيناً[2]
بعد در روایت از امام صادق علیه السلام می خوانیم که تتابع دو ماه به این گونه است که یک ماه و یک روز از ماه دیگر را روزه بگیرد. اگر این روایت نبود از آیه متوجه می شدیم که باید هر شصت روز پشت سر هم باشد. بنا بر این این روایت حاکم بر آیه است و نظارت و تفسیر این روایت بر آن آیه کاملا واضح و روشن است. مثال هایی هم که از حکومت در جلسه ی قبل بیان کردیم از نوع نظارت های واضح است.
ولی گاه نظارت یک دلیل بر دلیل دیگر خفیّ است مثلا یک دلیل بگوید: لا صلاة الا بطهور یا بگوید: صل فی طاهر. بعد در روایتی آمده است: کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر. دلیل دوم نسبت  به اولی یک نوع نظارت دارد و می گوید: اینکه نماز را باید در لباس طاهر خواند مراد از طهارت، طهارت یقینی نیست که فرد لباسش را در شط فرات آب بکشد بلکه همین که نداند نجس است کفایت می کند بنا بر این طهارت ظاهری هم باشد کافی است.
اگر دو دلیل عامین من وجه باشند در مجمع العنوانین تعارض وجود دارد: مثلا یک دلیل می گوید: اکرم العالم و دلیل دوم می گوید: لا تکرم الفاسق. که در مورد عالم فاسق تعارض وجود دارد. این از قبیل تعارض مستقر است که در آینده بحث آن را مطرح خواهیم کرد. بنا بر این اگر سخن در تخصیص باشد در مجمع العنوانین تعارض مستقر وجود دارد. ولی اگر یک دلیل نسبت به دلیل دیگر حاکم و محکوم باشند، حاکم مقدم می شود و تعارضی که در ابتدا به نظر می رسد متزلزل و غیر مستقر خواهد بود.

الاصطلاح الرابع التخصیص: تخصیص همان حاکم است ولی لسان آن فرق دارد. حاکم به گونه ای رفتار می کند که گویا انگار موضوعی وجود ندارد مثلا در: لا ربا بین الزوج و الزوجة گویا می گوید که اصلا بین زوج و زوجه ربایی وجود ندارد. البته دلیل حاکم در صدد رفع حکم است ولی این را در قالب رفع موضوع بیان می کند.
اما تخصیص چنین نیست و موضوع را از حکم اخراج می کند.
نتیجه اینکه دلیل حاکم و مخصص هر دو در صدد این هستند که حکم را از موضوع، رفع کنند و آن را از تحت عام خارج کنند ولی حاکم آن را از طریق نفی موضوع انجام می دهد ولی دلیل مخصص آن را از طریق نفی حکم انجام می دهد.
از این رو در تعریف تخصیص می گوییم: التخصیص رفع الحکم عن بعض افراد العام.
ما هو السبب لتقدیم المخصص علی العام؟
البته سخن در عامین مطلق است مانند: اکرم العالم و لا تکرم العالم الفاسق (حکم عامین من وجه در آینده بحث می شود که از باب تعارض مستقر است.)
الوجه الاول: الجمع مهما امکن اولی من الترک
اگر ما خاص را بر عام مقدم کنیم در واقع به هر دو دلیل عمل کرده ایم ولی اگر عام را بر خاص مقدم کنیم باید خاص را کنار بگذاریم.
الوجه الثانی: این وجه بهتر از وجه قبلی است و آن اینکه اگر به مجامع قانون گزاری را در جهان بررسی کنیم می بینیم که ابتدا در مجلس قانون گزاری قانونی را وضع می کنند. بعد که با حدود و صغور موضوع آشنا می شوند تبصره هایی بر آن می زنند و مواردی را استثناء می کنند. این به سبب جهل افراد به مصالح و مفاسد و جوانب مسأله است. مثلا ابتدا می گویند که هر بیست ساله باید به سربازی برود و بعد می بینند که بعضی از بیست ساله ها مریض هستند و بعضی سرپرست خانواده اند و مانند آن.
با این حال اسلام که از ابتدا تمامی مصالح و مفاسد را می دانست گاه از لفظ عام استفاده کرده است مثلا ربا را کلا تحریم کرده است. اسلام در همان زمان می دانست که ربا بین زوج و زوجه و بین پدر و فرزند حرام نیست با این حال علت تخصیص این است که:
رسول خدا (ص) فقط بیست و سه سال رسالت داشت که سیزده سال آن در مکه گذشت و مشرکان مکه اصلا به ایشان اجازه نمی دادند که از احکام سخن بگوید و اکثر وقت ایشان با نزاع با مشرکین صرف شده بود. رسول خدا (ص) در آن ایام بیشتر در مورد معارف و توحید و امثال آن بحث می کرد.
بعد که وارد مدینه شد در خلال ده سال با مشکلات بسیاری مواجه بود. از یک سو یهودان مدینه با ایشان مقابله می کردند. رسول خدا (ص) در مدینه 27 غزوه و 55 سریه داشت (جنگ هایی که خود ایشان در آن شرکت نداشت). همچنین قراردادهایی با مشایخ و شیوخ قبائل امضاء کرد که هر کدام به نوبه ی خود بسیار وقت گیر بود.
همه ی اینها موجب شده بود که رسول خدا (ص) فرصت کافی نداشته باشد تمامی احکام را بیان کند. بنا بر این خداوند متعال عترت را جانشین رسول خدا (ص) کرد تا آنچه ایشان بیان نکرده بود را به مردم ابلاغ کنند. اینجا بود که مخصص ها و مقیدها و سایر جزئیات به تدریج بیان شد.
حتی آیه ی اکمال دلیل بر اتمام و بیان کلیه ی احکام نیست زیرا حتی بعد از آیه ی فوق یک سری احکام فقهی توسط رسول خدا (ص) به مردم بیان شد. مراد از اکمال در آیه ی فوق اکمال اصولی است نه اکمال کلیه ی جزئیات.

الامر الثامن: ما هو السبب لوجود الروایات المتعارضه
این بحث در رسائل و کفایه وجود ندارد.
در روایات غالبا در هر بابی روایات متعددی که متعارض است وجود دارد. این روایات به حدی زیاد است که شیخ طوسی در مورد آن کتاب استبصار را نگاشته است.
جواب اول که داده شده است که از نظر ما مردود است چنین است: ائمه گاه اجتهاد می کردند و همان طور که ابو حنیفه و فقهاء اهل سنت اجتهاد می کردند اهل بیت نیز چنین می کردند بنا بر این گاه فتوای ائمه با هم مختلف بود و یا گاه یک امام در عمر خود دو فتوای متفاوت صادر می کرده است.
در زمان شیخ مفید نیز بعضی از علماء قم گاه به این نظر اعتقاد داشتند و شیخ مفید کلام آنها را رد می کرد و این قول را باطل می دانست.
ما اعتقاد داریم که چنین ایده ای غلط است. اهل بیت وارث علوم رسول خدا (ص) می باشند. خداوند در مورد حضرت خضر می فرماید: ﴿وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما[3]
حضرت خضر، پیغمبر نبود زیرا در زمان حضرت موسی بود و معنا ندارد که در یک زمان دو پیغمبر وجود داشته باشند. البته او آگاهی های داشت که حضرت موسی از آنها بی خبر بود به همین دلیل وقتی حضرت موسی دید که او کشی را سوراخ کرده، غلامی را کشت و دیواری را بدون اجرت تعمیر کرد به او اعتراض کرد. هرچند حضرت خصر پیغمبر نبود ولی از علم لدنّی که از علمی است از ناحیه ی خداوند بهره مند بود. بنا بر این مانعی ندارد که ائمه ی اهل بیت نیز دارای چنین علمی باشند و خداوند این علوم را در آنها نهاده باشد. به همین دلیل اهل بیت در دوران کودکی نیز مانند دوران جوانی و پیری سخن می گفتند.
اهل بیت معصوم هستند ولی دلیل نداریم که هر معصومی نبی باشد دلیل آن هم این است که حضرت مریم معصوم بود کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ[4] مراد از طهارت در این آیه همان عصمت است.
بنا بر این بعد از رسول خدا (ص) نبوت منتفی شده بود ولی وظائف نبوت استمرار داشت.
شیخ در کتاب تصحیح الاعتقاد وجه مزبور را ذکر کرده و رد کرده است.
اینجاست که ما معتقد هستیم که اسباب خارجی (که حدود شش، هفت سبب است) موجب وجود روایات متعارض شده است.




[1] مجادله/سوره58، آیه3.
[2] مجادله/سوره58، آیه4.
[3] کهف/سوره18، آیه65.
[4] آل عمران/سوره3، آیه42.