درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روایات داله بر قاعده ی قرعه
بحث در روایاتی بود که در مورد قرعه وارد شده است. این روایات بر شش طائفه تقسیم شده اند که در میان این طوائف، طائفه ی اولی که حاوی روایات عامه است از همه مهمتر می باشد. این روایات بیانگر این است که قرعه در جایی کشیده می شود که یا تنازع در کار باشد و یا تزاحم.
جریان حضرت مریم و یا حضرت یونس هر دو از باب تزاحم بود. اما روایاتی که در مورد تنازع می باشد.

روایت بعدی روایتی است که شیخ در نهایه نقل کرده است. این همان روایت محمد بن حکیم است[1] با این تفاوت که در آن کلمه ی (شیء) استفاده نشده است و ظاهرا این کلمه از قلم شیخ افتاده است زیرا کتاب نهایه کتاب فتوای شیخ است و او روایت فوق را نقل به معنا کرده است.

الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثِ يُونُسَ ع قَالَ فَسَاهَمَهُمْ فَوَقَعَتِ السِّهَامُ عَلَيْهِ فَجَرَتِ السُّنَّةُ أَنَّ السِّهَامَ إِذَا كَانَتْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَّهَا لَا تُخْطِئُ فَأَلْقَى نَفْسَهُ فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ[2] 
یعنی اگر کسی یک بار قرعه بکشد ممکن است اشتباه در آید ولی اگر کسی سه بار قرعه بکشد و هر بار به نام یکی در آید این علامت صحت قرعه است.

مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ ذُكِرَ أَنَّ ابْنَ أَبِي لَيْلَى وَ ابْنَ شُبْرُمَةَ دَخَلَا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَأَتَيَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع فَقَالَ لَهُمَا بِمَا تَقْضِيَانِ فَقَالَا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ السُّنَّةِ قَالَ فَمَا لَمْ تَجِدَاهُ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ قَالَا نَجْتَهِدُ رَأْيَنَا قَالَ رَأْيُكُمَا أَنْتُمَا فَمَا تَقُولَانِ فِي امْرَأَةٍ وَ جَارِيَتِهَا (ظاهرا عروس او بوده است و شاید کنیز باشد.) كَانَتَا تُرْضِعَانِ صَبِيَّيْنِ فِي بَيْتٍ (دو کودک را در خانه ای شیر می دادند.) فَسَقَطَ عَلَيْهِمَا فَمَاتَتَا وَ سَلِمَ الصَّبِيَّانِ (خانه بر سرشان خراب شد و مادرها کشته شدند و بچه ها سالم ماندند و نمی دانیم کدام فرزند مال مادر است و کدام مال جاریه.) قَالَا الْقَافَةَ (از قیافه شناس استفاده می کنیم.) قَالَ الْقَافَةُ يَتَجَهَّمُ مِنْهُ لَهُمَا قَالَا فَأَخْبِرْنَا قَالَ لَا (امام علیه السلام فرمود اینجا جای رفتن به سراغ قیافه شناس نیست.) قَالَ ابْنُ دَاوُدَ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ بَلَغَنِي أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ مَا مِنْ قَوْمٍ فَوَّضُوا أَمْرَهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَلْقَوْا سِهَامَهُمْ إِلَّا خَرَجَ السَّهْمُ الْأَصْوَبُ فَسَكَتَ (علت سکوت حضرت این بود که اینجا باید قرعه کشید نه اینکه به قیافه شناس رجوع کرد.).[3]
 در رجال دو نفر به نام ابن ابی لیلی هستند. عبد الرحمان بن ابی لیلی که از اصحاب امیر مؤمنان علیه السلام و از بزرگان شیعه است. دیگری فرزند او به نام محمد بن عبد الرحمان بن ابی لیلی است که از قضات دوران امویه بوده است. او هرچند به اهل بیت علاقمند بوده است ولی مانند پدرش نبوده است.
این روایت ظاهرا در خصوص تنازع است.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ إِسْحَاقَ الْعَرْزَمِيِّ قَالَ سُئِلَ وَ أَنَا عِنْدَهُ يَعْنِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ وَ لَيْسَ بِذَكَرٍ وَ لَا أُنْثَى وَ لَيْسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ (و علامت پسری و دختری ندارد و فقط مجرای عقب را دارد.) كَيْفَ يُوَرَّثُ (سهم دختر را به او بدهند یا پسر را.) قَالَ يَجْلِسُ الْإِمَامُ ع وَ يَجْلِسُ مَعَهُ نَاسٌ فَيَدْعُو اللَّهَ وَ يُجِيلُ السِّهَامَ (سهام را دور می زنند.) عَلَى أَيِّ مِيرَاثٍ يُوَرِّثُهُ مِيرَاثِ الذَّكَرِ أَوْ مِيرَاثِ الْأُنْثَى فَأَيُّ ذَلِكَ خَرَجَ وَرَّثَهُ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَيُّ قَضِيَّةٍ أَعْدَلُ مِنْ قَضِيَّةٍ يُجَالُ عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ‏.[4]
این روایت از باب تنازع می باشد.

دو روایت وجود دارد که ممکن است مدرک قول شهید ثانی باشد. البته در سابق روایت محمد بن حکیم [5] را خواندیم و گفتیم که دلالتی بر قول شهید ثانی که می گوید: القرعة لکل امر مشکل یا مجهول ندارد.
روایت دوم:
و عن علي و أبي جعفر و أبي عبد الله ع أنهم أوجبوا الحكم بالقرعة فيما أشكل‏[6]
این روایت از دعائم الاسلام است که مؤلف او اسماعیلی مذهب است. این روایت ضعیف السند می باشد.
ثانیا نقل به معنا شده است. از این رو این روایت دلیل نمی شود که حتی در انائین مشتبهین که از مصادیق امر مشکل است قرعه بکشیم.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَيُّ حُكْمٍ فِي الْمُلْتَبَسِ أَثْبَتُ مِنَ الْقُرْعَةِ أَ لَيْسَ هُوَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ[7]
این روایت قرعه را در هر امر ملتبس و مجهول جاری می داند. ولی واضح است که به اطلاق آن نمی توان عمل کرد. مثلا در انائین مشتبهین نمی توان قرعه کشید و یا دو روایت که با هم متعارض است نمی توان قرعه کشید بلکه باید به قواعد باب تزاحم و ترجیح مراجعه کرد.

فِقْهُ الرِّضَا، ع وَ كُلُّ مَا لَا يَتَهَيَّأُ الْإِشْهَادُ عَلَيْهِ فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِ أَنْ يُسْتَعْمَلَ الْقُرْعَةُ...[8]
یعنی هر جایی که شاهد گرفتن در آن کار مشکلی است. (مثلا زنی ادعای باکره بودن می کند ولی دیگری مدعی است که او ثیّب است.)

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ فِيهِ كِتَابٌ وَ لَمْ تَجْرِ بِهِ سُنَّةٌ رَجَمَ فِيهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ مِنَ الْمُعْضَلَاتِ.[9]
این روایت از مشکلات است زیرا بر اساس آن هرجا کتاب و سنت نباشد و از امور معضلات باشد باید قرعه کشید. مثلا اگر شک کنیم که سوره جزء است یا نه باید قرعه کشید.
این در واقع از باب (قضیة فی واقعه) است.

به هر حال عناوینی که در این روایات عامه است عبارتند از: (تنازعوا)، (فوضّوا)، (سهم المحق)، (السهم الاصوب) و (لا یتهیأ الاشهاد علیه).
بقی هنا نکتة: در جایی که خانه خراب شده است و مادرها کشته شده و فرزندان مانده اند امام علیه السلام حکم به قرعه می کند. ممکن است گفته شود که امروزه از باب آزمایش خون و ژنتیک می توانند مشخص کنند که کدام بچه مربوط به کدام مادر است.
می گوییم: اگر این مسیر مفید علم باشد می توان از آن استفاده کرد و امام علیه السلام که حکم به قرعه فرموده است در زمانی بوده است که این راه امکان پذیر نبوده است.
همچنین در مورد (ما لا یتهیأ الاشهاد علیه) اگر امروزه بتوانند از طریقی آن را ثابت کنند که مفید علم باشد می توان از آن استفاده کرد.
حتی امیر مؤمنان علی علیه السلام گاه از طریق آزمایش، مشکلاتی را حل کرده است و نمونه هایی از آن در کتاب قضاوت های ایشان ذکر شده است.
تم الکلام فی الطائفة الاولی.

الطائفة الثانیة: روایات الخاصة
این روایات در ابواب خاص فقهی وارد شده است بر خلاف روایات قبلی در تمامی ابواب فقهی قابل اجرا شدن می باشد.

عبد الرحمان بن ابی عبد الله از فقهاء بصره و شیعه می باشد.
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع إِذَا أَتَاهُ رَجُلَانِ بِشُهُودٍ عَدْلُهُمْ سَوَاءٌ وَ عَدَدُهُمْ أَقْرَعَ بَيْنَهُمْ عَلَى أَيِّهِمَا تَصِيرُ الْيَمِينُ وَ كَانَ يَقُولُ اللَّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ أَيُّهُمْ كَانَ لَهُ الْحَقُّ فَأَدَّاهُ إِلَيْهِ (قرعه را به نام او در بیاور) ثُمَّ يَجْعَلُ الْحَقَّ لِلَّذِي يَصِيرُ عَلَيْهِ الْيَمِينُ إِذَا حَلَفَ[10]
این روایت در مورد تعارض بینه است یعنی دو نفر برای خود شهودی آورده اند که تعداد آنها یک اندازه است و هر دو بر خلاف قول دیگری شهادت می دهند که امام علیه السلام حکم به قرعه می کند.
سید یزدی در کتاب متمم عروة بابی تحت عنوان تعارض البینات دارد که در آنها بحث مفصلی در این مورد وارد کرده است.

مُعَلًّى عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي شَاهِدَيْنِ شَهِدَا عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ وَ جَاءَ آخَرَانِ فَشَهِدَا عَلَى غَيْرِ الَّذِي (شَهِدَا عَلَيْهِ) وَ اخْتَلَفُوا قَالَ يُقْرَعُ بَيْنَهُمْ فَأَيُّهُمْ قُرِعَ عَلَيْهِ الْيَمِينُ (کسی که قرعه به نامش در آمد باید قسم هم بخورد) وَ هُوَ أَوْلَى بِالْقَضَاءِ[11]

الطائفة الثانیة: القرعة فی ما لو اشتبه الولد
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا وَقَعَ الْحُرُّ وَ الْعَبْدُ وَ الْمُشْرِكُ عَلَى امْرَأَةٍ فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ وَ ادَّعَوُا الْوَلَدَ أُقْرِعَ بَيْنَهُمْ وَ كَانَ الْوَلَدُ لِلَّذِي يُقْرَعُ[12]
کنیزی است که سه نفر از روی جهل به مسأله با او آمیزش کرده اند. یکی حر بوده است و دیگری عبد و دیگری مشرک فرزندی متولد شده است. اگر فرزند مال حر باشد، حر است و الا عبد. امام علیه السلام دستور به قرعه می دهد.

الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا وَطِئَ رَجُلَانِ أَوْ ثَلَاثَةٌ جَارِيَةً فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ فَوَلَدَتْ فَادَّعَوْهُ جَمِيعاً أَقْرَعَ الْوَالِي بَيْنَهُمْ فَمَنْ قُرِعَ كَانَ الْوَلَدُ وَلَدَهُ وَ يَرُدُّ قِيمَةَ الْوَلَدِ عَلَى صَاحِبِ الْجَارِيَةِ (زیرا از جاریه استفاده کرده و باید اجرة المثل را به صاحب جاریه بپردازد.)[13]
مضمون این روایت نیز مانند سابق می باشد.
البته این دو روایت در موردی است که مسیر منحصر به قرعه باشد و الا اگر بتوان از طریق آزمایشی که مفید علم است به واقعیت پی برد باید از آن استفاده نمود.

طائفه ی سوم: روایات مربوط به آزاد کردن عبد.
فردی نذر کرده بود که اولین عبدی که مالکش می شود را آزاد کند بعد در آن واحد سه عبد به ملک او وارد شد. (یا همه را با هم خرید و یا به او ارث رسیده بود.) امام علیه السلام دستور به قرعه می دهد.
اسلام برای آزاد کردن اماء و عبید هفده راه ارائه کرده است و یکی از آنها نذر بر عتق آنها است.

طائفه ی چهارم: الایصاء بعتق ثلث ممالیکه
کسی وصیت کرد که یک سوم غلامان او را آزاد کنند و وقتی از دنیا رفته است دیدند سه غلام دارد و نمی دانستند که کدام یک را آزاد کنند:
عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الْمَمْلُوكُونَ فَيُوصِي بِعِتْقِ ثُلُثِهِمْ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يُسْهِمُ بَيْنَهُمْ[14]

طائفه ی پنجم اشتباه حر به مملوک و طائفه ی ششم در مورد میراث خنثی است.

بحث اخلاقی:
خداوند متعال در قرآن می فرماید: ﴿الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ[15]
خداوند در این آیه می فرماید: کسانی که در آنها در زمین مکنت دادیم و جای پایشان را در زمین محکم کردیم و توانستند انقلاب اسلامی را نهادینه کنند باید چهار کار را انجام دهند.
اولین مورد نماز است. اگر نماز نباشد همه ی گناهان در میان مردم شیوع می یابد. نماز حتی اگر کامل نباشد به همان اندازه نمازگزار را از گناه دور می کند. نمازگزار لا اقل از لباس غصبی و یا نجس استفاده نمی کند. کسانی که نمازی هرچند ناقص را می خوانند به همان اندازه با تارکین نماز تفاوت دارند.
دوم، رسیدن به مردم و ایتاء زکات است. باید جوانان بی کار را به کار گرفتن و زن ها را کمتر به ادارات گرفتن همه از مصادیق خدمت به مردم است. اگر امروزه جوانان بیکار در جامعه زیاد شده است به سبب این است که زنان، بسیاری از مشاغل را تصاحب کرده اند. هم خانه ها خالی مانده و هم بچه ها در شیرخوارگاه و مانند آن هستند و هم شغل برای جوانان کم شده است. زن باید به سراغ چیزی برود که مطابق طبیعت اوست.
دو مورد دیگر امر به معروف و نهی از منکر است. اصلاح جامعه در این دو امر خوابیده است. همگان باید در این امر سهیم باشند نه اینکه جمعی متصدی آن شوند.





[1] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص259، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33720، ح11، ط آل البیت.
[2] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص263، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33731، ح22، ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج26، ص312، ابواب میراث الغرقی، باب 4، شماره33065، ح4، ط آل البیت.
[4] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج26، ص291، ابواب میراث الخنثی، باب 4، شماره33023، ح1، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص259، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33720، ح11، ط آل البیت.
[6] دعائم الاسلام، ج2، ص522.
[7] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج17، ص374، حدیث2.
[8] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج17، ص374، حدیث4.
[9] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج17، ص378، حدیث14.
[10] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص251، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 12، شماره33699، ح5، ط آل البیت.
[11] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص251، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 12، شماره33700، ح6، ط آل البیت.
[12] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص257، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33710، ح1، ط آل البیت.
[13] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص261، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33723، ح14، ط آل البیت.
[14] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج27، ص257، ابواب کیفیة الحکم و الحاکم، باب 13، شماره33712، ح3، ط آل البیت.
[15] حج/سوره22، آیه41.