درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصالة الصحة
گفتیم شیخ انصاری به یک مناسبت از چهار قاعده ی فقهیه مفصلا بحث می کند. مناسبت مزبور این بوده است که نسبت استصحاب را به آنها بسنجد. دو مورد که عبارت بود از قاعده ی ید و قاعده ی تجاوز را بحث کردیم و اکنون به سراغ قاعده ی سوم می رویم که عبارت است از از اصالة الصحة فی فعل الغیر. شیخ همانند دو قاعده ی قبلی این قاعده را مفصلا بحث می کند.
تحقیق البحث یحتاج الی امور:
الامر الاول: ما الفرق بین قاعدة التجاوز و بین اصالة الصحة
موضوع در قاعده ی تجاوز خود انسان است و اینکه انسان در فعل خودش شک می کند و قاعده ی تجاوز را جاری می کند. 
اما موضوع در اصالة الصحة فی فعل الغیر، عمل دیگری است نه عمل خود انسان. مثلا انسانی عین مرهونه را می فروشد و یا نماز می خواند ما با اجرای اصالة الصحة می گوییم: ان شاء الله بیع عین مرهونه به اذن راهن است و یا نماز او صحیح می باشد.
علت اینکه انسان اصالة الصحة را می تواند جاری کند این است که انسانی که علاقه مند است ذمه ی خود را بریء کند، اصل در مورد او صحت است و چنین فردی مسلما کار را صحیح انجام می دهد. مثلا مهندسی که عاقل است و می خواهد خانه بسازد، کار خود را صحیح انجام می دهد. بنا بر این منشأ در قاعده ی تجاوز و اصالة الصحة یک چیز است.
البته شرط در آن این است که عمل از انسان غائب شود و الا اگر عمل در جلوی چشم فرد حاضر باشد اصالة الصحة جاری نمی شود. غیبوبت عمل در قاعده ی تجاوز این بود که فرد از محل، بگذرد اما در فعل الغیر، غیبوبت معنای واضحی دارد زیرا من از اینکه دیگری آیا شرایط را رعایت می کند یا نه خبر ندارم بنا بر این فعل غیر از من غائب می باشد.

الامر الثانی: ان لاصالة الصحة معنیین:
المعنی الاول: حسن المعاشرة مع الناس و حسن الظن بهم.
المعنی الثانی: ترتّب الاثر الشرعی علی فعل الغیر.

اما المعنی الاول: یکی از قوانین اخلاقی اسلام این است که انسان با مردم رفتار مناسبی داشته باشد و مادامی که دلیل قطعی وجود نداشته باشد به آنها بدبین نباشد.
سوره ی حجرات از سوره هایی است که اخلاقیات اسلام را منعکس کرده است. در آیه ای از این سوره می خوانیم:
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ[1]
ابتدا می فرماید: بدگمان نباشید و بعد اضافه می کند تجسس نکنید و سپس می افزاید غیبت نکنید. هر یک از اینها مقدمه برای گام بعدی است. اگر فرد بدگمان باشد به سراغ تحقیق و تجسس می رود و اگر بعد از تجسس، عیب فرد را یافت به سراغ غیبت خواهد رفت.
بنا بر این اگر کسی از میخانه بیرون بیاید نباید بگوییم که برای شراب خوری به آنجا رفته است بلکه باید بگوییم شاید خواسته مردم را امر به معروف و نهی از منکر کند.
قرآن در آیه ی فوق حتی در اندیشه ی دیگران نیز امنیت مردم را ایجاد کرده است. امنیت خارجی با پلیس و مأموران دولتی قابل ایجاد است ولی امنیت در ذهن چنین نیست. قرآن حتی برای حفظ آبروی مسلمان در اذهان مردم نیز برنامه دارد.
﴿وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني‏ إِسْرائيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ[2]
در این آیه ابتدا به والدین، ایتام، مساکین اشاره کرده که انسان باید با آنها رفتار خوبی داشته باشد و با آنها بدگمان نباشد و معاشرت صحیح با آنها داشته باشد. سپس در قالب قانونی عام می فرماید: با تمام مردم چنین باشید.
در وسائل الشیعه بابی تحت عنوان احکام العشرة بیان شده است.
در روایتی می خوانیم:
عَنْه علی بن ابراهیم عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا[3]

در روایتی از امام کاظم علیه السلام می خوانیم:
سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِي يَبْلُغُنِي عَنْهُ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي أَكْرَهُهُ فَأَسْأَلُهُ عَنْ ذَلِكَ فَيُنْكِرُ ذَلِكَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِي عَنْهُ قَوْمٌ ثِقَاتٌ فَقَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏[4]
در این روایت می خوانیم اگر پنجاه گروه علیه کسی شهادت دادند ولی خودش منکر آن شده باشد شهادت آن گروه ها را نباید قبول کرد. ممکن است ظاهر این حدیث قابل قبول نباشد زیرا چگونه ممکن است به خاطر قول یک نفر، قول افراد کثیری را قبول نکرد.
جواب این است که مادامی که شرایط شهادت جمع نشده است می گوییم که آن پنجاه گروه نیز به عقیده ی خودشان دروغ نمی گویند.
به هر حال این معنا صرفا یک حکم اخلاقی است و در فقه، کاربردی ندارد.

اما المعنی الثانی: در این معنا، ترتیب اثر بر فعل غیر بار است مثلا کسی نماز میّت می خواند و نمی دانیم صحیح می خواند یا نه. اگر اصالة الصحة را جاری کنیم می گوییم: اثر آن این است که ذمه ی من از خواندن نماز میّت ساقط است و الا اگر نماز او صحیح نباشد من باید آن را دوباره بخوانم.
همچنین اگر کسی اذان می گوید و خیال می کنیم که اذان او غلط بوده باشد. اینجا باید ترتیب اثر دهیم و بگوییم اذان او صحیح است و در نتیجه گفتن اذان از ذمه ی ما ساقط است.
همچنین اگر راهن مال مرتهن را می فروشد از آنجا که این کار بدون اذن صاحب مال امکان ندارد اصالة الصحة را جاری کرده می گوییم که لابد با اذن مالک همراه بوده است.
البته این با بیع وقف فرق دارد زیرا فروشنده ی مال وقفی مالک آن نیست.

الامر الثالث: ما الدلیل علی حجیة اصالة الصحة
به دلیل آن در امر اول اشاره کردیم و آن بناء عقلاء است. فرد عاقل که در مقام انجام عملی است آن را صحیح انجام می دهد.
البته بعدا این استثناء را اضافه می کنیم که اگر در زمانی تقلب زیاد باید اصالة الصحة جاری نمی شود.
به عبارت دیگر، الطبع الاولی للفعل الصادر من الفاعل المرید هو الصحة. فساد طبع ثانویه است. این به سبب آن است که ما فعل انسان را بر طبیعت قیاس می کنیم. اگر مثلا بگویند که فلانی صاحب فرزند شده است فکر نمی کنیم که کور و کر باشد زیرا اصل و طبیعت اولیه در فرزند اینجا است که سویّ باشد. این بناء از عقلاء مورد امضاء شارع نیز واقع شده است. اگر این بناء غلط بود شارع می بایست آن را رد می کرد. اگر سیره ی عقلاء متصل به معصوم باشد و معصوم آن را رد نکند این علامت امضاء و حجیّت آن سیره است. در نتیجه می بینیم که سیره در زمان رسول خدا (ص) نیز وجود داشت و حضرت جنس می خرید و می فروخت و هیچ وقت بدون دلیل، کسی را متهم به تقلب و فساد نمی کرد.
بنا بر این اگر کسی بگوید بعتک فرسا و طرف مقابل هم بگوید: اشتریت و بعد مشخص شود که اسب لنگ بوده است خریدار خیار عیب دارد و حال آنکه در معامله شرط نشده است که اسب سالم باشد. علت آن این است که اصل در همه چیز صحت است و صحیح نبودن است که احتیاج به بیان دارد.




[1] حجرات/سوره49، آیه12.
[2] بقره/سوره2، آیه83.
[3] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص362، ط دار الکتب الاسلامیة.
[4] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج8، ص147، ط دار الکتب الاسلامیة.