درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب نبوت
بحث در تنبیه یازدهم است که گفتیم در آن در سه محور بحث می کنیم. محور اول[1] در مورد استصحاب عقائد بود که آن را بحث کردیم.
المحور الثانی: استصحاب نبوت نبی سابق[2]
محقق خراسانی برای نبوت چهار معنا[3] را ذکر می کند.
المعنی الاول: کمال نفس[4] به گونه ای که انسان به جایی برسد که توانایی اخذ وحی را داشته باشد. محقق خراسانی قائل بود که این حالت قابل استصحاب نیست زیرا اولا کسی که به این مقام برسد یقینا از آن تنزل نمی کند و ما شکی نداریم تا استصحاب کنیم.
ثانیا این امری تکوینی است و استصحاب در آن راه ندارد.
گفتیم: دلیل اول ایشان خوب است ولی دوم نه زیرا استصحاب در امور تکوینیه نیز راه دارد.
المعنی الثانی: همان معنای اول ولی به این گونه که شک داریم[5] [6] نبی در آن مقام باقی مانده است یا نه.
محقق خراسانی قائل است در اینجا نمی توان استصحاب کرد زیرا اثر شرعی ندارد.
نقول: استصحاب نبوت اثر شرعی دارد که عبارت است از اطاعت امر او، موافقت التزامیه و حرمت مخالفت قطعیه.
ان قلت: این آثار، آثار شرعی نیست بلکه عقلی می باشد و گفتیم که به وسیله ی استصحاب آثار عقلی را نمی توان بار کرد زیرا اصل مثبت جاری نمی باشد.
قلت: در سابق در اصل مثبت گفتیم که اثر عقلی و عادی که بر وجود واقعی است بار نمی باشد مثلا ضربان قلب مربوط به حیات واقعی است و نمی توان آن را استصحاب کرد مثلا با استصحاب گرمی کرسی، کرسی گرم نمی شود بلکه به آتش واقعی احتیاج است. ولی اثری عقلی که هم بر وجود واقعی بار است و هم بر وجود ظاهری، آن را می توان استصحاب کرد. ما نحن فیه از قبیل قسم دوم است زیرا اطاعت اوامر و وجوب موافقت قطعیه و حرمت مخالفت قطعیه هم بر نبوت واقعی بار است و هم بر نبوت مستصحبه.
المعنی الثالث[7]: مقام نبوت مقامی است جعلی و از طرف خداوند جعل می شود مانند اینکه ما مقام وکالت و قیمومت را برای کسی جعل می کنیم. با این معنا، نبوت دیگر مانند معنای اول و دوم از مراتب کمال نفس نیست بلکه خداوند وقتی کسی را صالح دید، نبوت را برای او جعل می کند.
محقق خراسانی می گوید کسی که می خواهد نبوت را استصحاب کند، یا استصحاب از مستقلات عقلی است (مانند حسن عقل و قبح ظلم).
احتمال دیگر این است که استصحاب اصلی عملی است.
احدی قائل نشده است که استصحاب از مستقلات عقلیه است. بنا بر این استصحاب اصلی عملی است. بنا بر این اگر فردی کلیمی نبوت موسی را استصحاب کند به او می گوییم: مدرک این استصحاب در کجاست. اگر بگوید که مدرک آن در شریعت حضرت موسی است این موجب دور می شود و اگر بگوید مدرک آن در شریعت اسلام است این خلف می شود.
توضیح ذلک: در اولی دور است زیرا کسی که در نبوت موسی شک دارد و آن را استصحاب می کند در احکام دین موسی هم شک دارد و نمی تواند با استناد به شریعت موسی استصحاب را جایز بداند. زیرا حجیّت لا تنقض که در شریعت موسی آمده است بستگی به نبوت موسی دارد و نبوت موسی هم بر لا تنقض توقف دارد.
اگر هم او مدرک لا تنقض را از شریعت اسلام گرفته باشد لازمه ی آن خلف است زیرا معنای آن این است که او به نبوت رسول خدا (ص) و ائمه ی بعد از او اعتقاد دارد.
المعنی الرابع[8]: مراد استصحاب احکام تورات باشد نه استصحاب نبوت بنا بر این مراد از استصحاب نبوت استصحاب احکام شریعت سابقه است.
محقق خراسانی همان اشکال سابق را دوباره مطرح می کند که مدرک این استصحاب از کجا اخذ شده است.
المحور الثالث[9]: در یکی از سفرهایی که مردم نجف پیاده به کربلا می رفتند فردی کلیمی با یکی از علماء نجف این بحث را مطرح کرد که من بر یهودیت باقی هستم زیرا اگر در نبوت موسی یا عیسی یا احکام آنها شک داشته باشیم آن را به حکم لا تنقض الیقین بالشک استصحاب می کنم.
محقق خراسانی می فرماید: چنین کسی که استصحاب می کند یا در مقام احتجاج بر ماست یا اینکه می خواهد خودش را در پیشگاه خداوند قانع کند. هر کدام از اینها اشکالات خاص خود را دارد.
اگر می خواهد علیه ما احتجاج کند، احتجاج او صحیح نیست زیرا لا تنقض مربوط به جایی است که فرد شک داشته باشد و حال آنکه ما شکی در این مورد نداریم.
ثانیا: لا تنقض اصل عملی است که در مورد احکام جاری می شود نه در مسائل نبوت.
اما اگر می خواهد خود را در نزد خداوند قانع کند، همان مسأله ی دور و خلف را مطرح می کنیم.
این داستان نشان می دهد که این مسأله در قرون گذشته ریشه داشته است. مردی در محضر امام هشتم همین مسأله را بیان کرد و به ایشان عرضه داشت که نباید از یقین سابق دست بر داشت و ما که به نبوت حضرت موسی و عیسی یقین داشتیم الآن هنگام شک همان را استصحاب می کنیم.
امام علیه السلام جوابی علمی تر بیان کرده فرمود: ما هرگز حضرت موسی و عیسی را نمی شناسیم (زیرا در آن زمان زنده نبودیم) ما اگر آنها را شناختیم از طریق قرآن و نبوت رسول خدا (ص) شناخته ایم.

التنبیه الثالث عشر: ما هو المراد من الشک فی الاستصحاب؟[10]
شک در لا تنقض الیقین بالشک دو معنا می تواند داشته باشد. شک گاه منطقی است که همان تساوی حالتین می باشد و گاه اصولی که به معنای خلاف الیقین می باشد.
بنا بر این استصحاب حتی در جایی که ظن به بقاء داریم و یا ظن به عدم بقاء داریم یعنی جایی که بقاء موهوم باشد و یا شک منطقی داشته باشیم جاری می باشد.

بحث اخلاقی:
در دعا آمده است: یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح [11]ای خدایی که نیکی های بندگان را آشکار کرده و معایب آنها را مستور می داری. این یکی از اخلاق های الهی است و باید به آن تخلق جست و ما نیز باید نقاط قوت دوستان را بیان کنیم و از آنها تعریف کنیم و صفات جمیل آنها را برجسته کنیم که این خود حاکی از طهارت نفس ماست. همچنین باید عیب آنها را بپوشانیم. یعنی حتی اگر عیب آنها آشکار است باید آن را بپوشانیم چه رسد به عیوبی که مخفی است. اگر در جامعه ای همه به هم خوش بین و علاقه مند باشند، اتحاد در میان آنها زیاد می شود و الا اتحاد در میان آنها از بین رفته و به مقصد نمی رسد زیرا عداوت است که آنها را به هم پیوند داده است.
در مجلس حاج آقا حسین قمی کسی غیبت کرده بود و ایشان به او فرمود: من از زمانی که من بالغ شده ام تا حالا نه غیبت کرده ام و نه به غیبتی گوش کرده ام و حاضر نیستم اجازه دهم تو این غیبت را به آخر برسانی.
امام قدس سره نیز در دورانی از زندگی اش اگر کسی در مجلسی که او در آن بود غیبت می کرد، با خشونت جلوی او را می گرفت. ولی بعدها سلیقه اشان عوض شد و اگر کسی غیبت می کرد ایشان مسأله ای را مطرح می کرد که در نتیجه صحبت آن فرد قطع می شد.



[1] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص242.
[2] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج3، ص260.
[3] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص244.
[4] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص423.
[5] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص245.
[6] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص423.
[7] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص245.
[8] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص246.
[9] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص246.
[10] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص248.
[11] الكافي؛ شيخ كلينی، ج4، ص546.