درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب در احکام شرعیه ی کلیه[1]
سخن به اینجا رسید که اگر واجبی مقید به زمان باشد مثلا مولی بفرماید: اجلس فی المسجد الی الظهر در اینجا آیا می توان استصحاب کرد یا نه. در اینجا پنج قول وجود دارد:
محقق نراقی [2] [3] [4] قائل بود که استصحاب وجودی در این مورد با استصحاب عدمی متعارض است.
شیخ انصاری و محقق خراسانی) قائل بودند که اگر زمان قید باشد، فقط استصحاب عدمی جاری است و اگر زمان ظرف است فقط استصحاب وجودی جاری می باشد.
محقق خوئی در واقع نظریه ی محقق نراقی را احیاء کردند و از یک طرف گفتند که استصحاب مجعول که همان استصحاب وجودی است جاری می شود و از طرف دیگر استصحاب عدم جعل که استصحاب عدمی است.
ما به کلام محقق خوئی اشکالاتی را مطرح کردیم.

القول الثالث: قول المحقق النائینی[5]
ایشان قائل است که فقط استصحاب وجودی جاری است نه عدمی. یعنی در : اجلس فی المسجد الی الظهر بعد از ظهر فقط استصحاب وجودی جاری است نه استصحاب عدم ازلی. زیرا عدم ازلی عبارت است از اینکه شیء موجود نشود. بنا بر این اگر شارع مقدس چیزی را جعل نکند و حکمی را صادر نکند آن را عدم ازلی می گویند. بنا بر این هر شیئی قبل از اینکه وجود پیدا کند مسبوق به عدم می باشد. اما بعد از اینکه این عدم به وجود منقلب شده است و شارع حکم وجوب جلوس در مسجد تا ظهر را جعل کرد، بعد از ظهر، دیگر عدم ازلی موجود نیست زیرا عدم ازلی در جایی است که شیء وجود پیدا نکند ولی بعد از ظهر، شیء وجود پیدا کرده است و بعد از بین رفته است و عدم بعد از ظهر ارتباطی با عدم ازلی ندارد بلکه عدمی مقید است و آن اینکه مقید به این است که بعد از زوال می باشد. این عدم مقید به وجود است زیرا می گویید که عدمی است که بعد از وجود است. بنا بر این همان گونه که وجوب جلوس، مقید به ظهر است عدم هم مقید به ظهر می باشد. بنا بر این آنی که حالت سابقه دارد و همان عدم ازلی است به وسیله ی وجود از بین رفت و این عدم که بعد از ظهر است حالت سابقه ی عدمی ندارد زیرا سابقه ی آن همان وجود است. بنا بر این فقط استصحاب وجوب جلوس می تواند جاری شود نه استصحاب عدم ازلی.
یلاحظ علیه[6]: ایشان بین مقید به زوال و بین مضاف به زوال خلط کرده است
در مورد عدمی که مقید به زوال ظهر است حق با محقق نائینی است و چنین عدمی حالت سابقه ندارد.
ولی در مورد عدمی که اضافه به زمان شده است کلام ایشان صحیح نیست به این گونه که می گوییم: قبل از شریعت دو نوع عدم بوده است یکی عدمی که قبل از زوال است و یکی عدمی که بعد از زوال می باشد. حتی اگر زوالی هم در کار نبود در عالم تصور می توانستیم دو نوع عدم را تصور کنیم: یکی قبل از زوال و دیگری بعد از زوال.

القول الرابع[7]: قول الشیخ الحائری
مؤسس حوزه نظری دارد که امام قدس سره همان را قبول کرده است و آ اینکه در مثال اجلس فی المسجد الی الظهر هر دو استصحاب وجودی و عدمی جاری است و این دو با هم تعارضی هم ندارند.
اما استصحاب وجودی و وجوب جلوس را که استصحاب می کنیم در واقع وجوب پیشین را که قبل از ظهر بود استصحاب می کنیم. در اینجا با اصل وجود جلوس را استصحاب می کنیم و می گوییم قبل از ظهر وجوبی در کار بود و الآن همان وجوب مطلق را استصحباب می کنیم. ما با عدم توجه به قید مطلق وجوب جلوس را استصحاب می کنیم. اگر ظهر که قید است را لحاظ کنیم در این حال نمی توانیم استصحاب کنیم زیرا در این صورت قضیه ی متیقنه با مشکوکه متفاوت زیرا یکی قبل از ظهر و دیگری بعد از ظهر است.
اما در جایی که استصحاب عدم ازلی را استصحاب می کنیم وجوب مقید را استصحاب می کنیم و بین وجوب مطلق و عدم وجوب مقید منافاتی نیست به این گونه که جلوس بما هو جلوس، واجب است ولی جلوس مقید به ظهر، بعد از ظهر واجب نمی باشد.

القول الخامس[8]: قول ملا محمد امین استرآبادی
ایشان در کتاب الفوائد المدنیة اصول فقه را رد می کند و از جمله در مورد فوق می فرماید: استصحاب را در احکام جزئیه جاری است مانند اینکه این زن سابقا نفقه اش بر انسان واجب بود و الآن وجوب را استصحاب می کنیم و یا در موضوعات می گوییم که سابقا این لباس نجس بود و الآن هم نجس است.
اما استصحاب در احکام کلیه با قیاس همراه است زیرا در آب متغیری که تغیرش از بین رفته است در آن موضوع تغییر کرده است زیرا موضوع در سابق آب متغیر بود و الآن موضوع، آبی است که تغیرش از بین رفته است. بنا بر این علماء امامیه که قیاس را باطل می دانند با استصحابی که در احکام کلیه جاری می کنند در تعارض است.
جواب ایشان را در تنبیه آینده که تنبیه هفتم است بیان می کنیم.
نقول: ما در فقه و اصول به عرفیات بیشتر اهمیت می دهیم تا دلائل عقلی. دلائل عقلی در کلام و فلسفه به کار می آید بنا بر این ما معتقد هستیم که استصحاب عدم ازلی مصداق لا تنقض الیقین بالشک نیست. امام صادق علیه السلام لا تنقض الیقین را به محمد بن مسلم و زراره و ابو بصیر و مانند آن فرموده است که آنها نه متکلم بودند و نه فیلسوف و واضح است که در نگاه عرف اگر کسی استصحاب عدم ازلی نکند به او نمی گویند که او نقض یقین به شک کرده است. مثلا در مثال فوق، اگر کسی بعد از ظهر که در وجوب جلوس شک می کند اگر به یقین ازلی که عدم وجوب بود تمسک نکند کسی نمی گوید که او یقین را با شک نقض کرده است. یقین و شک به چیزی گفته می شود که در زندگی انسان وجود داشته باشد نه یقینی که مربوط به قبل از خلقت و بعثت و شریعت می باشد.
یا اینکه به قول مرحوم بروجردی زنی تا پنجاه سالگی خون دیده و بعد از آن هم خون می بیند اگر بخواهیم استصحاب عدم ازلی کنیم باید بگوییم که آن زن قبل از آنکه متولد شود قرشی نبود و حال که متولد شده است و نمی دانیم قرشی است یا نه عدم قرشیت ازلی را استصحاب کرده و می گوییم که خونی که می بیند استحاضه است. این چیزی نیست که عرف به آن توجه داشته باشد.
به همین دلیل همه می گویند که رنگ خون و رنگ نجس پاک است با اینکه از نظر علمی رنگ نجس همان اجزاء نجس است ولی عرفا به آن نمی گویند که اجزاء نجاست نجس باقی است.


[1] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص155.
[2] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص156.
[3] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص157.
[4] فرائد الأصول، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج3، ص208.
[5] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص163.
[6] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص164.
[7] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص165.
[8] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص165.