درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت روایات بر حجیّت استصحاب[1] [2] [3]
بحث در صحیحه ی زراره است:
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ الْوُضُوءَ (آیا یک یا دو چرت موجب باطل شدن وضو می شود.) فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ الْعَيْنُ وَ لَا يَنَامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُنُ (گاه چشم می خوابد ولی گوش و قلب نمی خوابد.) فَإِذَا نَامَتِ الْعَيْنُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ فَقَدْ وَجَبَ الْوُضُوءُ قُلْتُ فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْ‏ءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ (اگر در کنار چنین فردی حرکتی انجام شود ولی او متوجه نشود حکمش چیست؟) قَالَ لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِي‏ءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ[4]
دیروز سند روایت را بررسی کردیم و گفتیم که صحیح است. البته در سند روایت حماد بن عیسی است که متوفای 209 یا 212 است (و ما به اشتباه در جلسه ی قبل 196 گفتیم.)
سپس در مورد سؤال اول زراره و سؤال دوم آن بحث کردیم.
در سؤال اول احتمالات مختلفی بود مانند اینکه آیا سؤال زراره آیا شبهه ی مفهومیه بوده است یا حکمیه و گفتیم به نظر می آید که سؤال او از باب شبهه ی حکمیه است یعنی نوم دارای مراتبی است و زراره می خواهد بداند در حکم خداوند کدام مرحله موضوع برای نوم و نقض وضو می باشد.
اما سؤال دوم زراره واضح است که در مورد شبهه ی مصداقیه است و آن اینکه اگر دربی را در کنار او صدا دادیم و فرد متوجه نشد آیا این مصداق نوم هست یا نه.
المطلب الثالث[5]: ما هو الجزاء
امام علیه السلام در روایت زراره می فرماید: فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْ‏ءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ قَالَ لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ حَتَّى يَجِي‏ءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ سخن در این است که عبارت (وَ إِلَّا) به چه معنا است. واقعیت این است که این کلمه استثناء نیست بلکه همان (و ان لا) می باشد یعنی ان شرطیه و لا نافیه. مانند آیه ی قرآن که می فرماید: ﴿إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ[6]
بنا بر این (الا) در روایت فوق یعنی و ان لم یجیء من ذلک امر بین.. بنا بر این احتیاج به شرط و جزاء دارد. شرط در متن روایت آمده است و سخن در این است که جزاء در آن کدام می باشد. ههنا احتمالات ثلاث:
احتمال اول: جزاء مقدر است یعنی: و ان لم یجیء من ذلک امر بین فلا یجب علیه الوضوء. کما اینکه در قرآن آمده است که وقتی سرقت ظاهری برادران یوسف برای آنها مشخص شد گفتند: ﴿قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل‏﴾[7] یعنی ان یسرق فلا عجب فقد سرق اخ له من قبل. بنا بر این امام علیه السلام در روایت زراره می فرماید: و ان لم یجیء من ذلک امر بین فلا یجب علیه الوضوء فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ. این صغری و کبری، علت جزای مقدر می باشد.
احتمال دوم: جزاء عبارت است از (فأنه) یعنی و ان لم یجیء من ذلک امر بین فلا یجب علیه الوضوء فانه علی یقین من وضوئه...
این احتمال بعید است زیرا جمله ی خبریه نمی تواند جزاء واقع شود مگر اینکه بگوییم، جمله ی خبریه به معنای جمله ی انشائیه است.
احتمال سوم: عبارت (و لا تنقض) جزاء است.
این احتمال بسیار بعید است زیرا در اول جمله ی جزاء، واو اضافه نمی شود.

المطلب الرابع[8]: دلالة الصحیحة علی الاستصحاب فی عامة الابواب
صحیحه ی فوق در مورد وضو است. آیا می توان از آن در تمامی ابواب فقهی استفاده کرد؟
جواب بستگی به این دارد که لفظ (الیقین) که امام علیه السلام می فرماید: وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ اشاره به جنس باشد یعنی الف و لام در آن، جنس باشد و عهد ذکری به یقین سابق که امام فرموده است: فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ نباشد (عهد ذکری مانند ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَيْكُمْ كَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولا
 فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُول‏[9] که الف و لام در ﴿الرَّسُول﴾ به سبب ذکر ﴿رَسُولاً﴾ در قبل است.) و الا معنای وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ این می شود که یقین به وضوء را نباید با شک نقض کرد ولی اگر جنس باشد حاوی حکمی عام می باشد.
همچنین می توان الف و لام در (الیقین) را عهد ذکری گرفت ولی مشکل را این گونه حل کرد که در عبارت فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ عبارت (من وضوئه) متمم (یقین) نیست بلکه عبارت این گونه است: فانه من طرف وضوئه علی یقین. بنا بر این یقین، مقید به خصوص وضو نمی شود بلکه مطلق می شود.
دلیل ما بر این تصرف که (من وضوئه) را مقدم بر یقین می کنیم نه مؤخر از آن دو چیز است:
اول اینکه تعلیل فوق، و اینکه یقین را نباید با شک شکست یک قاعده ی ارتکازی است که در ذهن متشرعه و عرف می باشد یعنی امام علیه السلام می فرماید: یقین مانند سنگ است و با شک که همچون پنبه می باشد شکسته نمی شود. بنا بر این بین باب وضو و غیر آن فرقی نیست.
دوم اینکه این کبری در ابواب دیگر مانند صوم و صلات نیز آمده است و ان شاء الله به روایات آنها اشاره می کنیم.

الصحیحة الثانیة: صدوق این روایت را به سند صحیح در کتاب خود نقل کرده است.
محمد بن الحسن (صدوق متوفای 381) حدثنی ابی (متوفای 329 و قبر او در اول چهارمردان است و او در سالی که کلینی فوت کرده است از دنیا رفت.) عن علی بن ابراهیم (متوفای 309 که قبر او در قم است) عن ابیه ابراهیم بن هاشم (تاریخ فوت او مشخص نیست) عن حماد (حماد بن عیسی متوفای 209 یا 212) عن حریز (حریز بن عبد الله سجستانی) عن زراره قال قلت لابی جعفر  علیه السلام...
روایت فوق مضمره نیست زیرا نام امام علیه السلام در آن ذکر شده است با این حال، شیخ طوسی آن را در تهذیب به شکل مضمره ذکر می کند و می گوید: قال، قلت له. شیخ انصاری و صاحب کفایه این روایت را مضمره می دانند ولی حق این است که مضمره نیست و به قرینه ی روایت صدوق، مراد از ضمیر در روایت فوق همان ابی جعفر علیه السلام می باشد.
روایت مزبور در تهذیب چنین است:
عَنْهُ (الحسین بن سعید الاهوازی) عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‏ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ‏ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ قُلْتُ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلُهُ قَالَ تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‏ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ قُلْتُ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‏ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ[10]
به هر حال در روایت فوق شش سؤال و هفت جواب ذکر شده است. در این جلسه به چند سؤال آن می پردازیم.
سؤال اول: زراره می پرسد که هنگام وضو گرفتن دچار خون دماغ شد و قطراتی روی لباسش ریخت و علامت گذاری کرد و بعد یادش رفت و با همان لباس نماز خواند. امام علیه السلام حکم به اعاده می کند زیرا علم به نجاست وجود دارد:
قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‏ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ (جایش را علامت گزاری کردم زیرا خشک می شود و بعد جایش مشخص نمی شود.) إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ
سؤال دوم: زراره می پرسد که خون دماغ شد و خون بر لباسش افتاد و یقین داشت ولی هرچه گشت آن را پیدا نکرد و بعد غفلت کرد و نماز خواند. امام علیه السلام حکم به اعاده می کند زیرا یقین به نجاست داشت هرچند جایش را پیدا نکرد:
قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ‏ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ (مثلا خون ریز بوده و جایش گم شده است) فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ.
این دو سؤال ارتباطی به مسأله ی استصحاب ندارد.
سؤال سوم: زراره می پرسد که خون دماغ شده است ولی مطمئن نبوده است که به لباسش اصابت کرده باشد و گشت و چیزی پیدا نکرد و بعد که نماز خواند جایش را پیدا کرد. امام علیه السلام حکم به آب کشیدن لباس و عدم اعاده ی نماز می کند:
قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ
علت عدم اعاده ی نماز این است که فرد با استصحاب طهارت نماز را خوانده است و امتثال امر ظاهری مجزی است. این فرع با دو فرع قبلی در این جهت فرق دارد که در دو سؤال اول، یقین به اصابت خون بر لباس وجود داشته است ولی در این روایت چنین یقینی نبود و بعد از خواندن نماز نجس بودن آن مشخص شده است. بنا بر این با اجرای استصحاب طهارت حکم به طهارت لباس شده بود و شارع هم که فرموده بود که باید در لباس طاهر نماز خواند، بنا بر این لباس من واقعا شرط طهارت را دارا بوده است زیرا شرط، اعم از واقعی و ظاهری است.
 
ان شاء الله در جلسه ی بعد بقیه ی سؤالات زراره را بررسی می کنیم.


[1] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص25.
[2] فرائد الأصول، شيخ مرتضى انصاری، ج3، ص26.
[3] کفاية الاصول، الآخوند الخراساني، ج1، ص388.
[4] تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج1، ص8.
[5] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص28.
[6] توبه/سوره9، آیه40.
[7] یوسف/سوره12، آیه77.
[8] المبسوط فی اصول الفقه، ج4، ص29.
[9] مزمل/سوره73، آیه15.
[10] تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج1، ص421.