درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای هیئت ترکبیه در لا ضرر
بحث در معنای هیئت ترکیبیه ی لا ضرر است و نظریه ی شیخ شریعت را خواندیم که قائل بود که نفی در لا ضرر به معنای نهی است همچنین گفتیم که امام قدس سره نیز همین معنا را قبول دارد با این تفاوت که شیخ شریعت آن را حکم شرعی و مانند بقیه ی احکام می داند ولی امام قدس سره آن را حکم ولایی می داند یعنی نهی مزبور را الهی و از جانب خداوند نمی دانند بلکه آن را سلطانی و ولایی می دانند.
ایشان سه مقدمه برای توضیح این مطلب ارائه کرده اند که رسول خدا (ص) دارای مقامات ثلاثه بوده است. در درجه ی اول مبلغ بوده و فقط احکام الهی را منتقل می کنند، در مقام دوم، سائس بوده و مدیر و رهبر جامعه می باشند و ولایت و سیاست مملکت با او بوده است. در مقام سوم مقام قضاوت است یعنی اختلافات مسلمانان را در مسائل جزئی حل می کنند. هر سه مقام در رسول خدا (ص) جمع بوده است ولی گاه جمع نیست مانند جریان طالوت در بنی اسرائیل که فقط مقام دوم را داشته است کما اینکه خداوند می فرماید: ﴿وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكا[1] از این آیه استفاده می شود که نبی فرد دیگری بوده است و طالوت نیز مقام دوم را داشته است.
مقدمه ی دوم این است که زمان رسول خدا (ص) اوامری که از ایشان در مورد اشخاص صادر شده است همه از باب اوامر سلطانی و ولایی بوده است (البته در زمانی که رسول خدا (ص) در مدینه بوده است) این نوع اوامر در دوران پنج سال خلافت ظاهری امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز وجود داشته است.
مقدمه ی سوم: ذکر اوامر سلطانی. البته این اوامر گاه مربوط به مقام قضاوت است ولی اکثرا قائل به مقام ولایت است. مانند اینکه رسول خدا (ص) می فرماید: انی اقضی بینکم بالایمن و البینات. این مربوط به مقام قضا است. ولی وقتی می خواهد لشکری را به جایی بفرستد و خود او همراه گردان نیست به مردم می فرماید: سِيرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (بر اساس شریعت رسول خدا (ص)) لَا تَغُلُّوا (غلو نکنید) وَ لَا تُمَثِّلُوا (کسی از دشمن را مثله نکنید یعنی گوش و چشم او را بعد از کشتن آن در نیاورید.) وَ لَا تَغْدِرُوا (حیله نکنید) وَ لَا تَقْتُلُوا شَيْخاً فَانِياً (پیران را نکشید) وَ لَا صَبِيّاً وَ لَا امْرَأَةً وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَيْهَا وَ أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَى الْمُسْلِمِينَ أَوْ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ فَإِنْ تَبِعَكُمْ فَأَخُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ إِنْ أَبَى فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ عَلَيْهِ[2]
این اوامر همه مولوی است.
امیر مؤمنان نیز از این گونه دستورات دارد: و من وصية له ع لعسكره قبل لقاء العدو بصفين: لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً (کسی که فرار کرده است را نکشید) وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ (به مجروحین کاری نداشته باشید) وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ.[3]
سپس امام قدس سره اضافه می کند: در جریان سمره، نیز رسول خدا (ص) احکام ولایی صادر کرده است زیرا دستور می دهد که درخت کنده شود و در مقابل سمره انداخته شود. اگر رسول خدا (ص) در مقام قضاوت بود می بایست مثلا مأموری بگذارد که سمره را مجبور کند تا بدون اجازه وارد خانه نشود و یا او را زندانی کند.
احمد بن حنبل داستان سمره را در ردیف بیست و چند قضاوت نقل کرده است و این نشان می دهد که لا ضرر، جزء حکم شرعی نبوده است بنا بر این یا حکم قضایی است و یا ولایی.
همچنین در داستان سمره، حکم شرع واضح بوده است و آن اینکه سمره می بایست اجازه می گرفت در نتیجه لا ضرر نمی تواند حمل بر حکم شرعی شود.
یلاحظ علیه:
اولا: فرق بین احکام شرعیه و ولائیه در این است که احکام شرعیه جنبه ی کلیه دارد مانند حرمت ربا و احکام طلاق و مانند آن. اما احکام ولایی جزئی است مانند حکم اسامه به اینکه فرمانده ی سپاه است و یا دیگری که باید کار دیگری را انجام دهد. این احکام شخصیه نمی تواند تحت ضابطه بیاید از این رو باید توسط رسول خدا (ص) تک تک مورد اعلان قرار گیرد.
البته قرآن به شکل کلی به رسول خدا (ص) این اجازه را داده است که احکامی ولایی صادر کند آیاتی مانند:
﴿وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[4]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُول‏[5]
با این فرق که گاه رسول خدا (ص) احکام را از ناحیه ی خدا گرفته و بدون تغییر به ما می رساند و گاه بر اساس موازین شرعی و اذن خداوند، از ناحیه ی خودش دستوری را صادر می کند.
در جریان لا ضرر، گاه رسول خدا (ص) حکم ولایی و جزئی صادر می کند و گاه کلی مثلا در مورد سمره ابتدا حکمی جزئی را صادر کرده و به انصاری دستور می دهد که درخت را قطع کرده در مقابل سمره بیندازد ولی بعد حکمی کلی صادر کرده می فرماید: لا ضرر و لا ضرار. یعنی در محیط شرع ضرر و ضرار نیست.
یا مثلا رسول خدا (ص) در روزهای آخر عمر خود فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم تا هرگز بعد از من گمراه نشوید. این حکم، جزئی و ولایی است.
ثانیا: لا ضرر در صورتی می تواند حکم ولایی باشد که قبل از آن احکامش در اسلام گفته نشده باشد. این در حالی است که احکام ضرر در اسلام به شکل متعدد آمده است و ما در سابق به آیاتی که دستور می داد کسی نباید به دیگری ضرر بزند پرداختیم. همچنین روایات مختلفی در مورد عدم جواز ضرر زدن بود. بنا بر این لا ضرر ناظر به همان احکام شرعی کلی است و نمی تواند ولایی باشد.
ثالثا: در مورد شفعه اصلا نمی توان گفت که حکم رسول خدا (ص) ولایی بوده است. حکم ولایی در جایی است که دعوا و مخاصمه ای باشد و بعد رسول خدا (ص) حکمی ولایی صادر کند ولی در مورد شفعه رسول خدا (ص) بالای منبر رفته و حکم شفعه را بیان می کند و می فرماید: در مورد زمین و مساکین حق شفعه وجود دارد زیرا، لا ضرر و لا ضرار. یعنی شریک نمی تواند بدون اجازه ی شریک خود سهمش را به دیگری بفروشد زیرا این کار ممکن است به ضرر شریکش منتهی شود.

النظریة السادسة: نظریه ی ما عبارت است از چیزی که سنگینی اش بر دو نظریه ی اول می باشد. یعنی قائل هستیم که لا ضرر حکمی الهی است همچنین نفی را به معنای نهی نمی دانیم.
ان شاء الله نظریه ی خود را در جلسه ی بعد بیان می کنیم.

بحث اخلاقی:
مرحوم کلینی در کافی می فرماید:
علِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ يَكُنَّ فِيهِ لَمْ يَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ خُلُقٌ يُدَارِي بِهِ النَّاسَ وَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِل[6]
سه خصلت است که اگر در کسی نباشد، پرونده ی او در روز قیامت بسته نمی شود تا به بهشت برود.
اولین عمل عبارت است از اینکه باید در فرد حالت خداترسی وجود داشته باشد که او را از گناه کردن باز دارد. در نتیجه وقتی شهوات، انسان را به سمت گناه دعوت می کند، ورعی که در اوست او را به سمت ترک گناه می کشاند. این نشان می دهد که فرد در درون خود تمایل به گناه دارد ولی آن را انجام نمی دهد. انسان تمایل دارد که جلوی خود را بشکافد و جلو رود و حلال و حرام را نشناسد. ﴿بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ[7]
این مقدار کافی نیست زیرا چنین فردی فقط مقدس می شود و حال آنکه فرد مؤمن باید در جامعه هم نقشی داشته باشد از این رو حضرت، در فقره ی دوم حدیث می فرماید: با با مردم نیز مدارا کند. یعنی فرد علاوه بر ورع که خود را نجات می دهد مسئولیتی هم در قبال دیگران دارد. کسی که اخلاقش خوب باشد این کار نوعی تبلیغ برای دینداری در مورد دیگران است. همان گونه که در روایت است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم‏[8] یعنی با غیر زبانتان مردم را به اسلام دعوت کنید.
سومین خصیصه عبارت است از اینکه فرد مزبور گاه با جاهل ها روبرو می شود که حرمت را نگه نمی دارند مانند سعودی ها که گاه به حجاج متلک می گویند. امام علیه السلام در این مورد می فرماید: فرد مزبور باید دارای یک نوع بردباری باشد که جهل جاهل را دفع کند. اگر فردی در مقابل جهل جاهل بردباری کند جاهل عصبانی تر می شود زیرا او می خواهد که طرف مقابل خود را در فشار قرار دهد و وقتی می بیند که حربه اش در او بی اثر بود خودش در فشار قرار می گیرد. این همان است که خداوند به آن  دستور داده می فرماید:
﴿وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً[9]
﴿وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ[10]


[1] بقره/سوره2، آیه247.
[2] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج5، ص27، ط دار الکتب الاسلامیة.
[3] نهج البلاغة ت الحسون، الشريف الرضي، ج1، ص598.
[4] حشر/سوره59، آیه7.
[5] محمد/سوره47، آیه33.
[6] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص116، ط دار الکتب الاسلامیة.
[7] قیامه/سوره75، آیه5.
[8] الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص78، ط دار الکتب الاسلامیة.
[9] فرقان/سوره25، آیه63.
[10] قصص/سوره28، آیه55.