درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ی لا ضرر
بحث در قاعده ی لا ضرر است و ابتدا به سراغ آیات قرآنی رفته ایم گفتیم هفت آیه در قرآن وجود دارد که به این موضوع ارتباط دارد. در جلسه ی قبلی تعدادی از این آیات را خواندیم و گفتیم که در آیه ی اول که عبارت بود از ﴿لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ[1] ضرر در نقص عضونی به کار رفته است زیرا ام مکتوم نابینا بوده است.
آیه ی دوم در مورد طلاق زنان بود: ﴿وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ (و نزدیک است که عده ی آنها تمام شود) فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ (با او زندگی کنید) أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ (یا او را رها کنید) وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[2]
گفتیم ضرار در این آیه که از باب مفاعله است، بین الاثنینی نیست بلکه قائم به یک طرف است که همان شوهر می باشد که زن را بی حد و حساب طلاق می داد و هنگام تمام شدن عده رجوع می کرد.
آیه ی سوم: ﴿وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ (پدر) رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ[3]
شاهد در ﴿لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ﴾ است. ﴿لا تُضَارَّ﴾ را به دو گونه می توان خواند: به صیغه ی مجهول و به صیغه ی معلوم.
اگر مجهول باشد در واقع: لا تضارَر است و اگر معلوم باشد در واقع: لا تضارِر است. اگر مجهول باشد یعنی نباید مادر را به وسیله ی بچه متضرر کنند. یعنی شوهر گاه ممکن است بچه را از مادر بگیرد و به دایه بدهد و با این کار مادر را ناراحت کند. در این صورت، شوهر ضرر زننده است و مادر متضرر می باشد. همچنین آیه که می فرماید: ﴿وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ﴾ یعنی پدر هم نباید به واسطه ی فرزند مورد ضرر قرار گیرد به این گونه که مادر تصمیم بگیرد که به فرزند شیر ندهد تا پدر مجبور شود برای کودک دایه بگیرد.
اما اگر آن را معلوم بخوانیم، باء در ﴿بِوَلَدِها﴾ یعنی باید این گونه خواند لا تُضَارَّ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ وَلَدَهِ. یعنی اولا نباید مادر بچه را شیر ندهد و بچه را متضرر کند. در این صورت، ضرر زننده مادر و متضرر فرزند می باشد. همچنین مولود له که پدر است نباید به فرزندش ضرر بزند به این گونه که بچه را از مادرش جدا کرده به دایه بدهد. در این صورت پدر، ضرر زننده و فرزند متضرر می باشد.
در هر دو صورت چه معلوم باشد و چه مجهول، ماده ی ضرار بین الاثنینی نیست و کسی که ضرر می زند فقط یک نفر است.
آیه ی چهارم: ﴿وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبايَعْتُمْ وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيدٌ[4]
فعل ﴿لا يُضَارَّ﴾ در این آیه نیز می تواند به دو صورت معلوم و مجهول معنی شود.
اگر معلوم باشد معنایش این است که نویسنده و شاهد نباید ضرر بزند یعنی چیزی که فرد، اقرار نکرده است را بنویسد. در سابق افرادی که سواد نداشتند هنگام معامله یک فرد باسواد و شاهدی را پیدا می کردند که معامله را ثبت کند و بر آن شهادت دهد.
اگر هم مجهول باشد معنایش این است که کاتب و شهید نباید متضرر شوند یعنی فردی که به آنها احتیاج دارد نصف شب درب خانه ی آنها را نزند تا از آنها درخواست کتابت و یا شهادت کند.
در این آیه نیز ضرار قائم به طرف واحد است و بین الاثنینی نیست.
آیه ی پنجم: ﴿فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى‏ بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَار[5]
وقتی ترکه ی میّت را می خواهند قسمت کنند در ابتدا باید مال الوصیه و قرض او را کنار بگذارند و ما بقی را قسمت کنند. ولی وصیت میّت، نباید ضرر زننده باشد. مثلا ممکن است کسی وصیت کند که همه ی اموال من را وقف مسجد کنند.
در این آیه نیز ماده ی مفاعله قائم به طرف واحد است.
آیه ی ششم: ﴿وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ[6]
پیامبر اکرم می خواهد به جنگ تبوک برود ولی منافقین در مقابل مسجد قبا (ص)، مسجد دیگری ساختند و از ایشان خواستند که در آنجا دو رکعت نماز بخواند. جبرئیل نازل شد و به رسول خدا (ص) خبر داد که این مسجد قرار است پایگاهی علیه او و یارانش باشد.
در هر کشوری که دینی رسمیت دارد، در همان کشور می توان به نام دین علیه دین اقدام کرد. به هر حال ضرار در آیه ی فوق قائم به طرف واحد است.
آیه ی هفتم: ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ‏[7]
این آیه دستور می دهد که آنها [ زنان مطلّقه‏] را هرجا كه خودتان سكونت داريد و در توانايى شماست سكونت دهيد؛ و به آنها زيان نرسانيد تا آنها را در تنگنا قرار ندهيد و مجبور به ترك منزل شوند مثلا مکانی در زیرزمین که نمناک و بدون نور است را برای سکونت به آنها ندهید و یا آنها را از نظر غذا در تنگنا قرار ندهید.
ضرار در این آیه نیز قائم به طرف واحد است.
تم الکلام فی المقام الاول که مربوط به ضرر و ضرار در قرآن بود.

المقام الثانی: الضرر و الضرار فی السنة
ضرر و ضرار در روایات بر چند قسم است:
القسم الاول: ضرر و ضراری که مربوط به جریان سمرة بن جندب است.
القسم الثانی: ضرر و ضراری که مربوط به غیر جریان فوق است.
اما القسم الاول: مرحوم مامقانی جریان سمره را در تنقیح الرجال خود آورده است و مرحوم آیت الله خوئ نیز در معجم رجال الحدیث خود به آن پرداخته است.
سمره انسان بسیار کثیفی بوده است و بهترین دلیل بر آن این است که رسول خدا (ص) تصمیم می گیرد درختی به او در بهشت بدهد ولی او قبول نمی کند. او سرنوشت بسیار بدی دارد به این گونه که در دوران زیاد بن ابیه استاندار کوفه بود و به گفته ی مرحوم مامقانی هشت هزار نفر را کشت و وقتی به او اعتراض کردند گفت: اگر بیش از این مقدار را هم بکشم ناراضی نیستم.
او بعدا رئیس لشکر عبید الله بود و مردم به جنگ علیه امام حسین علیه السلام در کربلا تشویق می کرد.
عجیب است که اهل سنت با این حال همه ی صحابه را عادل و پاکدامن می دانند.
عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ (نخلی داشت) فِي حَائِطٍ (در بستانی) لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِيِّ بِبَابِ الْبُسْتَانِ فَكَانَ يَمُرُّ بِهِ إِلَى نَخْلَتِهِ وَ لَا يَسْتَأْذِنُ فَكَلَّمَهُ الْأَنْصَارِيُّ أَنْ يَسْتَأْذِنَ إِذَا جَاءَ فَأَبَى سَمُرَةُ فَلَمَّا تَأَبَّى جَاءَ الْأَنْصَارِيُّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَيْهِ وَ خَبَّرَهُ الْخَبَرَ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَبَّرَهُ بِقَوْلِ الْأَنْصَارِيِّ وَ مَا شَكَا وَ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ فَاسْتَأْذِنْ فَأَبَى فَلَمَّا أَبَى سَاوَمَهُ (رسول خدا (ص) با او شروع به چانه زدن کرد و مبلغ درخت را بالاتر برد تا سمره حاضر شود درخت را واگذار کند.) حَتَّى بَلَغَ بِهِ مِنَ الثَّمَنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَبَى أَنْ يَبِيعَ فَقَالَ لَكَ بِهَا عَذْقٌ يُمَدُّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ فَأَبَى أَنْ‏ يَقْبَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْأَنْصَارِيِّ اذْهَبْ فَاقْلَعْهَا (درخت را بکند) وَ ارْمِ بِهَا إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ [8]
این روایت موثقه است زیرا عبد الله بن بکیر فطحی مذهب بوده است.
این حدیث را ابو عبیده ی حذاء با تفاوتی نقل کرده است و در آن آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ نَخْلَةٌ فِي حَائِطِ بَنِي فُلَانٍ ... ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَسُرُّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ عَذْقٌ فِي الْجَنَّةِ بِنَخْلَتِكَ قَالَ لَا قَالَ لَكَ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَا قَالَ مَا أَرَاكَ يَا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً اذْهَبْ يَا فُلَانُ فَاقْطَعْهَا وَ اضْرِبْ بِهَا وَجْهَهُ[9]
در این حدیث اگر عبارت مضار استفاده شده است و نه ضرر و ضرار.
دو راوی فوق هر دو یک جریان را از امام باقر علیه السلام نقل می کنند ولی با تفاوت.
کلینی نیز این روایت را از زراره نقل می کند:
عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّكَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِنٍ قَالَ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَقُلِعَتْ (وَ رُمِيَ) بِهَا إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص انْطَلِقْ فَاغْرِسْهَا حَيْثُ شِئْتَ. [10]
در این حدیث هم واژه ی مضار آمده است و هم ضرر و ضرار این نشان می دهد که آنچه ابو عبیده داشت در اینجا نیز وجود دارد. البته در این روایت عبارت عَلَى مُؤْمِنٍ اضافه شده است. بنا بر این بر اساس این روایت دایره ی حدیث لا ضرر منحصر به مؤمن می باشد ولی اگر این قید را داخل ندانیم، اهل کتاب نیز داخل می شوند. (البته بعد این را بحث می کنیم که آیا در خصوص مسلمانان است یا اینکه عام می باشد.)
اهل سنت نیز این حدیث را نقل کرده اند و ابو داود آن را از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
عن واصل مولی ابی عیینة قال سمعت ابا جعفر محمد بن علی یحدث عن سمرة بن جندب انه کانت له عضد من نخل فی حائط رجل من الانصار قال و مع الرجل اهله قال: فكان سمرة يدخل إلى نخله فيتأذى به و يشق عليه فطالب إليه أن يبيعه فأبى فطلب إليه أن يناقله (آن را با چیز دیگری عوض کند)  فأبى فأتى النبي فذكر ذلك له فطلب إليه النبي أن يبيعه فأبى فطلب إليه أن يناقله فأبى قال: فهبه له و لك كذا وكذا أمرا رغبه فيه فأبى فقال: أنت مضار فقال رسول الله للأنصاري: اذهب فاقلع نخله.[11]

اما قسم دوم که روایاتی  است که ارتباطی به سمره ندارد.
این روایات در دو باب آمده است: روایاتی که مربوط به تقسیم آب بوده است. در عربستان که آب کم بود گاه افراد دام خود را به منطقه ای می بردند تا آب بخورد و صاحبان آب حاضر نمی شدند آب خود را در اختیار آنها بگذارند. رسول خدا (ص) در اینجا فرمود که کسی حق ندارد از فاضل آب چاهی ممانعت کند بلکه بعد از آنکه خودشان بهره گرفتند باید آن را در اختیار دیگران بگذارند و این به سبب قاعده ی لا ضرر و لا ضرار است. این روایات در وسائل در باب احیاء موات آمده است:
مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فِي مَشَارِبِ النَّخْلِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ نَفْعُ الشَّيْ‏ءِ (صحیح نَقع است که مراد همان آب اضافه ای است که بعد از مصرف اهل آن باقی می ماند.) وَ قَضَى بَيْنَ أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِيُمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ (یعنی به دام دیگران آب نمی دادند تا مبادا در آینده دام آنها در آن منطقه برای چریدن بیاید.) وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ. [12]
عُقبة بن خالد به ضم عین است هرچند مرحوم مامقانی می گوید که عَقَبة نیز خوانده شده است. او و عبادة بن صامت هر دو قضاوت های رسول خدا (ص) را جمع کرده اند ولی عقبة بن خالد قضاوت های حضرت را از طریق شیعه و عباده آنها را از طرق اهل سنت جمع کرده است.
در اینجا علماء بحث های مفصلی دارند که چاه هرچند شخصی است چرا مالک آن نمی تواند از دادن آن به دیگری خودداری کند که در جواب می گویند بعضی چیزها جنبه ی ملی دارد و چاه آب در بیابان از آن جمله است.
مورد دیگر باب شفعه است: دو نفر در زمین شریک هستند و یک نفر می خواهد سهم خود را به دیگری بفروشد، او بدون اجازه ی شریک خود نمی تواند چنین کند زیرا با این کار او را مجبور می کند که شریک با فردی شود که چه بسا با او هماهنگ نباشد. بلکه وقتی بین سهم دو شریک دیوارچینی شد و حد و مرز هر کدام مشخص شد، شریک می تواند سهم خود را مستقلا بفروشد.
ان شاء الله در جلسه ی بعد این را بحث می کنیم که رسول خدا (ص) در این احادیث فرمود: (فقال) یا (و قال). بین این دو از جهت نتیجه فرق است.


[1] نساء/سوره4، آیه95.
[2] بقره/سوره2، آیه231.
[3] بقره/سوره2، آیه233.
[4] بقره/سوره2، آیه282.
[5] نساء/سوره4، آیه12.
[6] توبه/سوره9، آیه107.
[7] طلاق/سوره65، آیه6.
[8] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج25، ص428، ابواب احیاء الموات، باب12، شماره32281، ح3، ط آل البیت.
[9] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج25، ص427، ابواب احیاء الموات، باب12، شماره32279، ح1، ط آل البیت.
[10] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج25، ص429، ابواب احیاء الموات، باب12، شماره32282، ح4، ط آل البیت.
[11] سنن ابی داود، ج3، ص315 ابواب قضا.
[12] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج25، ص420، ابواب احیاء الموات، باب8، شماره32257، ح2، ط آل البیت.