درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به حجیّت خبر واحد به دلیل عقل

بحث در استدلال به حجیّت خبر واحد به حکم عقل بود.

این دلیل عقلی را به سه گونه تقریر کرده اند و ما اکنون در بیان تقریر اول هستیم و حاصل آن این است که علم اجمالی داریم که از ائمه ی اهل بیت روایات بسیاری از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است.

با این حال این روایات بر سه قسم است: مظنون، مشکوک و موهوم

عقل می گوید: اشتغال یقینی مستلزم برائت یقینیه است بنا بر این باید به همه ی این روایات عمل کرد. این کار چون مستلزم عسر و حرج است، قابل انجام شدن نیست عقل می گوید: حال که نمی توان به همه عمل کرد باید راجح که مظنون است را گرفت و مرجوح که مشکوک و موهوم است را کنار زد. روایت مظنون الصدور روایتی است که یا خودش معتبر باشد و یا قرائنی مبنی بر صدور آن وجود داشته باشد.

شیخ انصاری این تقریر را ذکر کرده و بر آن سه اشکال وارد کرده و در اشکال اول فرمود: دایره ی علم اجمالی منحصر به اخبار نیست بلکه اجماع منقول و شهرت هم قرار دارند بنا بر این اگر قرار است احتیاط کنیم باید در همه ی اینها احتیاط کنیم نه خصوص اخبار واحد. بنا بر این علم به صدور احکام داریم نه خصوص اخبار.

بنا بر این اگر بتوانیم به همه عمل می کنیم و اگر نشد فقط احکام مظنون الصدور عمل می کنیم.

بنا بر این استدلال مزبور در خصوص خبر نیست بلکه اعم می باشد.

جواب محقق خراسانی: ایشان اشکال شیخ را صحیح نمی داند و در نتیجه تقریر اول را به گونه ای بیان می کند که جایی برای اشکال شیخ باقی نماند و حاصل آن اینکه ما دو نوع علم اجمالی داریم، علم اجمالی کبیر و علم اجمالی صغیر.

علم اجمالی کبیر همان احکام، اجماع منقول و شهرت است.

علم اجمالی صغیر در خصوص اخبار است.

بعد احتمال می دهیم که آن احکامی که در علم اجمالی اول وجود داشت به تمام و کمال در محدوده ی اخبار گنجانده شود یعنی این اخبار به تنهایی بتواند کلیه ی آن احکام را پوشش دهد و ما را از اجماع و شهرت بی نیاز کند.

اگر این اخبار که بسیار زیاد هستند را کنار بگذاریم، شک داریم که باز هم احکامی باقی مانده است که در قالب اجماع و شهرت باشد، در این حال این شک بدوی بوده و نباید به آن اعتنا کرد.

بنا بر این اشکال شیخ انصاری حل می شود زیرا به وسیله ی مظنون الصدور در میان اخبار، دیگر اجماع و شهرت از دایره خارج می شوند و لازم نیست بگوییم که علم اجمالی در خصوص احکام است نه خبر.

بعد محقق خراسانی اشکال دوم شیخ انصاری را متعرض نشده است و ما هم آن را ذکر نمی کنیم.

 

اما اشکال سوم شیخ انصاری: آنی که می خواستیم انجام نشده و آنی که انجام شده است را اراده نکرده بودیم. ما دنبال خبر واحدی هستیم که اماره باشد و طریق باشد به گونه ای که بتوانیم آن را به خداوند نسبت دهیم و به حدی قوی باشد که آثار مثبت آن حجّت باشد و اصول عملیه را کنار بزند و بتواند عموم قرآن و سنت را تخصیص بزند.

این در حالی است که استدلال شما خبر واحدی که دارای این شئونات باشد را حجّت نکرده است زیرا شما خبر را بر اساس اصالة الاحتیاط حجّت کرده اید و گفتید چون به همه ی روایات نمی شود عمل کرد لا اقل از باب احتیاط باید به مظنون الصدور عمل نمود. چنین خبری که با احتیاط ثابت شود قدرت ندارد که بتواند امور چهارگانه ی فوق را داشته باشد.

محقق خراسانی این اشکال را قبول می کند.

 

التقریر الثانی: دلیل عقل در اینجا مانند تقریر اول علم اجمالی است با این تفاوت که در دلیل اول گفتیم که علم اجمالی داریم اخباری بسیاری در میان اخبار وارده، از ائمه صادر شده است و حال که نمی توانیم به همه عمل کنیم باید به مظنون الصدور عمل کنیم.

این تقریر می گوید: علم اجمالی داریم که خداوند یک سری عبادات و معاملات را از ما خواسته است. اینها اجزاء و شرایطی برای خود دارند. اگر ما به این اخباری که کتب اربعه وارد شده است عمل نکنیم لازمه اش این است که نماز و سایر اعمال ما صحیح نباشد زیرا این شرایط و اجزاء را از طریق اخبار شناخته ایم. این در حالی است که خداوند این اعمال و معاملات را از ما خواسته است و اینها بدون شرط و جزء نیستند. بنا بر این باید به اخبار عمل کنیم.

بله یک سری از این اجزاء و شرایط مانند تکبیرة الاحرام در نماز قطعیه است ولی بسیاری از موارد قطعی نیست و باید به سراغ اخباری که در کتب اربعه است رویم و به آنها عمل کنیم. حال که نمی توانیم به همه ی آن اخبار عمل کنیم باید به مظنون عمل کنیم.

این استدلال مربوط به صاحب وافیه است که در سال 1070 فوت کرده است. مکتب او بین اصولی و اخباری است. ایشان با این بیان درصدد این است که روایات کتب اربعه را معتبر جلوه دهد.

اشکال شیخ انصاری: ایشان همان اشکال اول و سوم را در این مورد هم بیان می کند و آن اینکه دایره ی علم اجمالی در محدوده ی اخبار موجود در کتب اربعه نیست بلکه در هفتاد کتاب دیگر از کتب حدیث هم وارد است. حتی تمامی روایاتی که به دست ما رسیده است همه در محدوده ی این علم اجمالی باید گنجانده شود.

جواب محقق خراسانی: جواب ایشان ماندن جواب ایشان به اشکال قبلی شیخ انصاری است و آن اینکه علم اجمالی کبیر که در خصوص همه ی اخبار است بعد از مراجعه به علم اجمالی صغیر که در خصوص اخبار موجود به کتب اربعه منحل می شود. زیرا بعد از برسی اخبار کتب اربعه شک می کنیم آیا اخبار دیگری هم وجود دارد که متضمن اجزاء و شرایط باشد یا نه در نتیجه به آن عمل نمی کنیم.

بعد محقق خراسانی می فرماید: فتأمل

یعنی انحلال در اینجا مشکل است بر خلاف مورد قبلی. زیرا اخبار در مقایسه با اجماع و شهرت بسیار زیاد است و بیش از پنجاه هزار حدیث است و واضح است که بعد از بررسی این همه اخبار واقعا شک داریم باز حکمی هم باقی مانده است که توسط اجماع و شهرت به ما برسد یا نه در نتیجه شک بدوی می شود.

اما در ما نحن فیه اخبار موجود در کتب اربعه در مقایسه با اخباری که در غیر این کتب ذکر شده اند خیلی زیاد نیستند. اخباری که در وسائل و سایر کتب است بسیار زیاد است و از این رو بعید است علم اجمالی بعد از مراجعه به کتب اربعه منحل شود.

بعد محقق خراسانی اشکال سوم شیخ انصاری را قبول می کند.

 

التقریر الثالث: این بیان متعلق به شیخ محمد تقی اصفهانی صاحب کتاب هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین است.

این دلیل مبتنی بر دلیل انسداد است بنا بر این اشاره به بیان ایشان در اینجا صحیح نیست.

 

شیخ انصاری و صاحب کفایه استدلال بر حجیّت خبر واحد را به پایان رسانیده اند ولی ما دلیل ششمی هم ارائه می کنیم فنقول:

 

الحجة السادسة: العرف.

عرف، عادت، سیره ی عقلاء، بناء عقلاء همه به یک معنا است. سخن در این است که آیا عرف از منابع استنباط به حساب می آید یا نه.

اهل سنت آن را از منابع استنباط به حساب می آورند.

ابتدا باید عرف را تعریف کنیم: العرف عبارة عن کل ما اعتاده الناس و صاروا علیه من فعل او قول.

فرق بین اجماع و عرف در این است که اجماع در مسائل دینی اعم از عقائد و احکام استعمال می شود ولی عرف هم اینها را شامل می شود و هم چیزهایی که بین مردم مرسوم است مثلا گاه یک جا رسم است که مهریه را اول اخذ می کنند و جای دیگر رسم است بعدا می گیرند.

 

العرف علی قسمین: عرف گاه عام است و گاه خاص

عرف عام مانند اینکه کسانی که جاهل هستند به سراغ علماء می روند و از آنها می پرسند. این همان عرفی است که در کتاب تقلید از آن استفاده می کنند.

عرف خاص آن است که مربوط به جمعیتی خاص می باشد مانند رسم ایرانیان و رسم افاغنه و سایر افراد.

 

نکته ی دیگر این است که عرف گاه جنبه ی فعلی دارد و گاه جنبه ی قولی و لغوی

عرف لغوی یعنی گاه الفاظی در میان مردم رایج است مانند اینکه ولد در قرآن به معنای مطلق فرزند است چه پسر باشد و چه دختر ولی در عراق به معنای پسر است و دختر را شامل نمی شود.

عرف عملی مانند اینکه مهریه را قبل بگیرند یا بعد. یا اینکه زن هنگام جهیزیه گرفتن آن را مالک می شود و بعد به منزل شوهر می رود.