درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم تحریف قرآن

گفتیم مسأله ی تحریف قرآن را از دو زاویه ی درون و بیرون می توان بحث کرد. آنچه مربوط به بیرون بود را در جلسه ی قبل مطرح کردیم. اکنون وارد به بحث درون شده و از آیات قرآن بر عدم تحریف استدلال می کنیم.

خداوند متعال در قرآن به همه ی مسلمانان وعده داده است که حافظ و نگهبان قرآن است:

وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[1]
لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ[2]

ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرينَ[3]

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ[4]
در آیه ی ششم سوره ی حجر می خوانیم که دو تهمت به رسول خدا (ص) زده شده است

اول اینکه: او ادعا دارد که قرآن بر او نازل شده است (زیرا نُزِّلَ به صیغه ی مجهول است و نمی گوید: نزّل الله علیه الذکر.)

دوم اینکه: او مجنون است و عقل سالمی ندارد و علی فرض اینکه این کتاب از طرف خداوند نازل شده باشد او عقل سالمی ندارد و نمی تواند آن را حفظ کند.

در آیه ی هفتم درخواست لغوی از سوی مشرکین بیان شده است و آن اینکه اگر راست می گوید و واقعا نبی است چرا به ملائکه دستور نمی دهد که نازل شوند و واقعیت را به ما بگویند.

بعد خداوند در آیه ی هشتم بلا فاصله درخواست لغو ایشان را رد می کند و می فرماید: اگر ما ملائکه را نازل کنیم، در این حال نزول ایشان با مرگ مشرکین همراه خواهد بود. از این عبارت فهمیده می شود که حجّت خداوند تمام شود و مردم ملائکه را ببینند دیگر مرگ آنها حتمی است. بنا بر این عدم نزول ملائکه از باب رحمت بر آنهاست.

بعد خداوند در آیه ی نهم به سراغ دو تهمتی که آنها در آیه ی ششم وارد کرده بودند و در آیه ی نهم جواب می دهد و آن اینکه:

اولا: اگر آنها به صیغه ی مجهول گفتند (نُزِّلَ) و به دلالت التزامی می خواستند بگویند که قرآن از طرف خدا نازل نشده است این تهمت بی اساس است زیرا (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ) یعنی ما قرآن را بر او نازل کردیم.

ثانیا: ما حافظ قرآن هستیم زیرا ما آن را نازل کرده ایم و نگهبان آن هم خودمان هستیم. رسول خدا (ص) حافظ نیست که به او اگر تهمت زدید و گفتید مجنون است خطری قرآن را تهدید کند.

ما به آیه ی نهم استدلال می کنیم و می گوییم: قرآن تحریف نشده است.

اولا: مراد از (ذکر) قرآن است و تصور نشود که مراد از آن ذکری مانند سبحان الله می باشد. دلیل آن این است که در قرآن مجید کلمه ی (ذکر) برای قرآن به کار رفته است.

ثانیا: اشکال نشود که خداند حافظ قرآن است ولی در لوح محفوظ زیرا در جواب می گوییم: خداوند در این مقام، جواب تهمت مشرکین را می دهد و آنها می گویند این قرآنی که در دست توست تحریف شده و غیر واقعی است. حال اگر خداوند بفرماید من در لوح محفوظ محافظ آن هستم، جواب مشرکین داده نمی شود.

همچنین اشکال نشود که خداوند حافظ قرآن است به گونه ای که از زبان رسول خدا (ص) به شکل صحیح ادا شود ولی اینکه بعد از آن هم حافظ و نگهدار آن است دیگر استفاده نمی شود.

این اشکال نیز صحیح نیست زیرا در این صورت قول مشرکین تائید می شود و حال آنکه خداوند در مقام جواب و رد قول ایشان است.

بنا بر این خداوند می فرماید: قرآن در چهار مرحله مصون از خطا و اشتباه است:

    1. مرحله ی اخذ که رسول خدا (ص) وحی قرآنی را از جبرئیل دریافت می کند.

    2. مرحله ی حفظ

    3. مرحله ی تبیلغ آن به مردم

    4. مرحله ی بقاء بین امت

هر یک از مراحل فوق را اگر حذف کنیم جواب مناسبی برای مشرکین ارائه نمی شود.

 

آیه ی سوره ی فصلت:

إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزيزٌ[5]
لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد[6]
اما در آیه ی 41 شرط ذکر شده است و جزاء به سبب وضوح حذف گردیده است و اصل آن چنین بوده است: (إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ لیعذبنّ) یعنی تصور نکنند که آنها را پاداش می دهیم بلکه آنها را عذاب می کنیم.

سپس می فرماید: قرآن کتابی عزیز است.

اسمعی می گوید من در بیابان بودم و این آیه را قرائت می کردم: وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللَّهِ[7]

بعد به اشتباه انتهای آن را چنین قرائت کردم: و الله غفور رحیم. پیرزنی بیابان نشین در آنجا بود و گفت: این آیه از قرآن نیست زیرا اگر غفور و رحیم بود دستور به قطع دست دزد نمی داد. بعد اسمعی می گوید: قرآن را باز کردم دیدم نوشته شده است: ِ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ
ه ی سوره ی فصلت هم از عبارت عزیز استفاده شده است. عزیز در لغت به معنای غالبی است که هرگز مغلوب واقع نمی شود به این معنا که این قرآن هرگز مغلوب واقع نمی شود و کسی نمی تواند آیاتی از آن را کم و زیاد کند.

سپس در آیه ی دیگر، عبارت (من بین یدیه و من خلفه) علاوه بر پیش رو و عقب سر، سمت راست و چپ را نیز شامل می شود. خداوند می فرماید: باطل هرگز به سراغ آن نمی آید. باطل، خود انواع و اقسامی دارد:

     باطل به این معنا که احکام آن بر خلاف عقل باشد

     احکام آن قابل اجرا نباشد.

     احکام و عبارت آن بر خلاف فطرت باشد.

     عده ای بیایند و عبارت و احکام آن را کم و زیاد کنند.

بنا بر این قرآن قابل تحریف نیست.

 

سوره ی قیامت:

لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ[8]
[9]

فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ[10]
[11]
خداوند در اینجا به سه مطلب اشاره می کند:

    1. جمع القرآن (إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ) بر اساس این آیه، قرآن در زمان رسول خدا (ص) جمع آوری شده بود نه اینکه بعد از او توسط عثمان و یا فرد دیگری جمع آوری شده باشد. مخصوصا که سوره ی قیامت مکی است و این بیانگر آن است که قرآن به امر الهی جمع شده است. جمع کردن آن با نوشتن صورت می گرفت. به هر حال معلوم نیست که ترتیب سوره ها به این شکل باشد ولی آیات به همین صورت و به دستور خداوند و توسط پیامبر جمع شده بود.

    2. بیان القرآن (ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ) این آیه قول کسانی که می گوید مطلقا به معصوم احتیاج نداریم را رد می کند.

    3. عدم نسیان پیامبر (ص) این نکته در سوره ی اعلی بیان شده است آنجا که خداوند می فرماید: سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى‌ إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى‌[12] یعنی به زودی تو را خواننده و قاریء قرار می دهیم و تا روز قیامت آن را فراموش نمی کنی.

بنا بر این چنین چیزی که جمعش با خداوند است علامت آن است که نمی گذارد چیزی از آن کم شود و یا چیزی بر آن افزوده گردد.

در تفسیر این آیات باید به تفسیر المیزان مراجعه شود.

 

تا اینجا دلیل خود را مبنی بر عدم تحریف قرآن بیان کردیم.

اما ادله ی کسانی که قائل به تحریف هستند:

دلیل اول: عدم انسجام در بعضی از آیات.

برخی از آیات با هم انسجام و ارتباطی نیست و این علامت آن است که بین آنها افتادگی وجود دارد. ما در میان آیاتی که آنها ادعای عدم انسجام کردند به دو آیه اشاره می کنیم.

در ابتدای سوره ی نساء می خوانیم:

وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‌ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ[13]

در حاشیه ی مشکینی نیز آمده است که در این آیه انسجام نیست.

ادعا شده است که بین ابتدای آیه و بیان نکاح با زنان ارتباطی نیست زیرا خداوند می فرماید: اگر می ترسید نتوانید بین یتیمان به عدالت رفتار کنید بروید یک، دو و یا سه تا زن بگیرید.

یلاحظ علیه: قائل مزبور آیات را جدا جدا مطالعه می کند و حال آنکه اگر مجموع آیاتی که در مورد ایتام است را مطالعه کنند واقعیت را متوجه می شود.

توضیح ذلک: دختران یتیمی بودند که بعضا سن ازدواج رسیده بودند. اینها هرچند یتیم بودند ولی از ناحیه ی پدرشان که ثروتمند بودند ثروتی به دستشان رسیده بود. عده ای با آنها ازدواج می کردند و در نتیجه اموال آنها را حیف و میل می کردند.

آیه ی سوم سوره ی نساء می گوید: اگر می ترسید که اگر با این دختران یتیم و ثروتمند ازدواج کنید در آنها به عدالت رفتار نمی کنید و حقشان را به آنها نمی دهید و اموال آنها را حیف و میل می کنید، از آنها صرفنظر کنید و با زنان دیگر که این گونه نیستند ازدواج کنید.

شاهد آن آیه ی دیگری از سوره ی نساء است که می خوانیم:

وَ يَسْتَفْتُونَكَ فِي النِّساءِ قُلِ اللَّهُ يُفْتيكُمْ فيهِنَّ وَ ما يُتْلى‌ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ في‌ يَتامَى النِّساءِ اللاَّتي‌ لا تُؤْتُونَهُنَّ ما كُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى‌ بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً[14]
يَتامَى النِّساءِ) به معنای النساء الیتامی است که موصوف به صفت اضافه شده است.

به هر حال آیه ی فوق می گوید که می خواهید با زنان یتیمی ازدواج کنید ولی حقشان را به آنها نمی دهید.

در آیه ی سوم سوره ی نساء الف و لام در (الیتامی) عهد ذهنی است و به زنانی بر می گردد که در ذهن است یعنی کسانی که یتیم و ثروتمند هستند.

 

آیه ی دوم: وَ قَرْنَ في‌ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[15]
ه ی قرر است و در اصل قررن بوده است که یک راه حذف شده است. خداوند به زنان رسول خدا (ص) می گوید که در خانه بمانید و مانند زنان جاهلیت از خانه بیرون نیایید تا اینکه در آخر آیه، آیه ی تطهیر را ذکر می کند. سپس در آیه ی بعد دوباره به سراغ زنان پیامبر اکرم (ص) رفته آنها را مخاطب می کند و عباراتی را بیان می کند.

گفته شده است که در وسط آیاتی که مربوط به زنان رسول خدا (ص) است جملاتی با ضمائر مذکر آمده است. این آیه یقینا مربوط به زنان رسول خدا (ص) نیست و این علامت آن است که این آیه در اینجا نمی بایست باشد.

نقول: اگر کسی مجموع آیات را مطالعه کند متوجه می شود که جای آیه ی اهل بیت همان جا است.

رسول خدا (ص) بین دو طائفه از افراد بود. یکی زنان و همسرانش بودند و دیگری داماد، دخترش و نوه هایش. خداوند می خواهد در مورد همه ی اینها سخن بگوید. اگر این دو طائفه از خداوند دور بودند مانند همسایه های رسول خدا (ص) اشکال وارد بود. بنا بر این خداوند ابتدا از زنان رسول خدا (ص) بحث می کند و قبل از اتمام سخن با آنان به سراغ طائفه ی دیگر می رود تا به زنان پیامبر اکرم (ص) الگو نشان دهد و بگوید اگر می خواهید پاک باشید باید مانند آنها باشید.

سپس دوباره از زنان رسول خدا (ص) سخن می گوید.

نباید تصور کرد که این گونه در مسائل نیست. زیرا بسیار می شود که قرآن از یک موضوع بحث می کند و بعد به سراغ موضوع دیگر می رود و دوباره به همان موضوع بر می گردد.

مثلا در سوره ی یوسف می خوانیم:

ابتدا عزیز مصر متوجه می شود که همسرش خیانت کرده است: فَلَمَّا رَأى‌ قَميصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظيمٌ[16]
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا

بعد دوباره به سراغ همسرش رفته می گوید از گناه خود توبه کند: وَ اسْتَغْفِري لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخاطِئينَ[17]

به هر حال صد و بیست و پنج عالم شیعی تأکید دارند که قرآن نه تحریف شده است و تحریف خواهد شد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ سایر ادله ی کسانی می رویم که قائل به تحریف قرآن شده اند.

 


[1] حجر/سوره15، آیه6.
[2] حجر/سوره15، آیه7.
[3] حجر/سوره15، آیه8.
[4] حجر/سوره15، آیه9.
[5] فصلت/سوره41، آیه41.
[6] فصلت/سوره41، آیه42.
[7] مائده/سوره5، آیه38.
[8] سوره قیامت، آیه 16.
[9] سوره قیامت، آیه 17.
[10] سوره قیامت، آیه 18.
[11] سوره قیامت، آیه 19.
[12] اعلی/سوره87، آیه6 و 7.
[13] نساء/سوره4، آیه3.
[14] نساء/سوره4، آیه127.
[15] احزاب/سوره33، آیه33.
[16] یوسف/سوره12، آیه28.
[17] یوسف/سوره12، آیه29.