درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مفهوم حصر

بحث در ادات حصر است. اکنون به سومین ادات که (بل) اضرابیه است می پردازیم. در این مورد باید از دو نظر بحث کرد:

بحث نحوی: (بل) دلالت بر انتقال از موضوعی به موضوعی دیگر و یا غرضی به غرض دیگر دارد. مدخول آن هم گاهی جمله است مانند: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾[1] و گاه مفرد مانند: بل عمرو.

در فارسی معادل آن کلمه ی (بلکه) می باشد.

انتقال، خود بر دو قسم است:

گاه عین ما سبق را منتقل می کند و در جایی است که ما سبق، جمله ی خبریه ی ایجابیه و یا جمله ی انشائیه باشد. مانند (قام زید بل عمرو) یعنی قام عمرو ایضا و (اضرب زیدا بل عمروا.) یعنی اضرب عمروا ایضا.

ابن مالک در شعر خود می گوید: للثان حکم الاول فی الخبر المثبت و الامر الجلی

گاه ضد ما سبق را منتقل می کند و آن جایی است که قبلش ماء نافیه و یا جمله ی ناهیه باشد مانند (ما جاء زید بل عمرو) یعنی بل جاء عمرو. و (لا تضرب زیدا بل عمروا)

بحث اصولی: این بحث در کفایه مطرح شده است و صاحب کفایه می گوید: این خود سه صورت دارد که فقط صورت سوم مفید حصر است:

صورت اولی: جمله ی اولی غلط گفته شد و با کلمه ی (بل) سعی در اصلاح آن داریم مانند: قام زیدا بل قام عمروا. یعنی عمرو ایستاد نه زید.

این قسم دلالت بر حصر ندارد بلکه فقط برای اصلاح غلط قبلی است.

صورت ثانیه: کلمه ی (بل) برای اصلاح ما سبق نیست بلکه توطئه و آمادگی برای جمله ی بعدی است. مانند:﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا﴾ ﴿وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‌﴾[2] زیرا خداوند در دو آیه ی قبل می فرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى﴾ سپس با استفاده از کلمه ی (بل) ذهن را آماده برای اصل مطلب می کند که هرچند باید سعی کرد که رستگار شد ولی مشرکین دنیا را مقدم می دارند.

صورت ثالثه: کلمه ی (بل) برای حصر است و آن جایی است که (بل) برای ابطال جمله ی قبل می باشد. مانند اینکه خداوند می فرماید: ﴿وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾[3]
ان قلت: (بل) چگونه افاده ی حصر می کند و حال آنکه ملائک شوونات بسیاری دارند مثلا اعمال را کتابت می کنند، ارواح را قبض می کنند، خزنه ی جهنم هستند و موارد متعدد دیگر. چرا قائل به حصر شویم و ملائکه را خلاصه و منحصر در (عباد مکرمون) کنیم.

قلت: این حصر، اضافی است. یعنی در دایره ی الوهیت، ملائک فقط بندگان خدا هستند. در دایره ی عبودیت نمی توان گفت: ملائک فرزندان خدا هستند و در نتیجه بعدا می توانند خدا شوند.

الرابع من ادوات الحصر: تقدیم ما حقه التاخیر

مثلا مفعول باید قبل از فاعل باشد. حال اگر آن را جلو بیندازیم مفید حصر می باشد مانند: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ﴾[4]

بله گاه قرینه قائم می شود که این تقدیم از باب تعظیم است مانند اینکه زید، عالم است و آن را جلو می اندازیم و می گوییم: زیدا اطعم.

الخامس من ادوات الحصر: المستند الیه المعرف باللام

صاحب کفایه این بحث را مجمل مطرح کرده است. او می فرماید: الف و لامی که داخل بر مستند الیه می شود یا الف و لام جنس است و یا استغراق. الف و الم عهد در این مقام مورد بحث نیست زیرا هرگز مفید حصر نیست.

اما الف و لام جنس:

گاه به شکل حمل شایع صناعی است: حمل شایع صناعی به این معنا است که موضوع و محمول وجودا یکی هستند هرچند محمولا دو تا می باشند. مانند: الضارب زید که ضارب همان زید است.

محقق خراسانی این بحث را سریع تمام می کند و می گوید: این، مفید حصر نیست زیرا اگر جنسی را در فردی منحصر کردیم دلیل بر آن نیست که آن جنس، فرد دیگری نداشته باشد. اگر ضارب که جنس است، زید باشد دلیل نمی شود که ضارب، فرد دیگری نداشته باشد.

نقول: ما قائل به تفصیل هستیم و می گوییم: اگر مبتدا و خبر مساوی باشند مانند: الانسان ضارب، و یا مبتدا اخص و خبر اعم باشد مانند: الانسان ماش، در این دو مورد حصر استفاده می شود.

ان قلت: حصر را در این دو صورت از الف و لام استفاده نمی کنیم بلکه از قرینه ی خارجیه استفاده می کنیم و آن اینک مبتدا و خبر متساویین هستند.

قلت: این اشکال صحیح است و حصر از الف و لام استفاده نمی شود.

گاه به شکل حمل اولی است: حمل اولی به این معنا است که موضوع و محمول مفهوما یکی هستند. (آنها هرچند وجودا یکی هستند بلکه از آن بالاتر مفهوما هم یکی می باشند.). مانند الانسان حیوان ناطق.

حصر در اینجا به این معنا است که هیچ انسانی در دنیا وجود ندارد که حیوان ناطق نباشد.

محقق خراسانی در اینجا قائل است که مفید حصر است و ما هم کلام ایشان را قبول داریم.

گاه به شکلی که اطلاق دارد و همه ی مصادیق را شامل می شود. مانند: الحمد لله که به این معنا است که هیچ حمدی وجود ندارد مگر اینکه (الحمد) به آن اشاره می کند.

محقق خراسانی قائل است که این هم مفید حصر می باشد. بنا بر این اگر کسی شاهزاده ای را حمد می کند، این از باب مجاز است زیرا هر کسی که زیبایی و حسنی دارد همه از آن خداوند است.

اما الف و لام استغراق: مانند: ﴿ان الانسان لفی خسر﴾[5]

این یقینا مفید حصر است زیرا نتیجه ای که خداوند می گیرد در صورتی محقق می شود که حصر از آن استفاده شود زیرا اگر برخی از انسان ها در خسر باشند و بعضی نباشند دیگر این آیه نمی تواند نصیحت باشد.

السادس من ادوات الحصر: ضمیر منفصل مانند: زید هو القائم

گفته شده است در اینجا استفاده از کلمه ی (هو) افاده ی حصر می کند.

نقول: ظاهر این است که این مفید حصر باشد.

حدیث اخلاقی:

حالات علماء برای ما الگو می باشد. قرآن کریم در مورد رسول خدا (ص) می فرماید: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ﴾[6]

امام قدس سره از استاد خود آیة الله شه آبادی نقل می کند که ایشان از پدر خود که شاگرد صاحب جواهر بود نقل می کند که صاحب جواهر فرزندی داشت که فوت کرد. چون شب شد نتوانست او را تشییع کنند در نتیجه شب جنازه را در یکی از مقبره های حرم امام علی علیه السلام گذاشتند تا فردا تشییع کنند. در شب شاگردان صاحب جواهر کنار جنازه می آمدند و قرآن می خواندند. صاحب جواهر هم آمد و کمی قرآن خواند و سپس مشغول نوشتن جواهر شد. (لابد مواردی بود که احتیاج به تتبع نداشت زیرا می بایست کتاب ها را مطالعه می کرد بلکه مربوط به بخشی بود که می بایست اظهار نظر می کرد.)

جواهر 43 جلد است و صاحب جواهر در جلد آخر می فرماید که آن را در شب بیست و سوم ماه رمضان به خاتمه رسانده است. همانگونه محدث قمی از صدوق نقل می کند: بهترین کار در لیالی قدر مباحثه ی علمی است.

قضیه ی دوم از علامه ی طباطبائی است. ایشان با سختی زندگی می کرد و در صف نان می ایستاد و نان می گرفت و منزل می رفت. او هم المیزان را در 1393 قمری در شب بیست و سوم ماه رمضان به اتمام رسانید.


[1] اعلی/سوره87، آیه16.
[2] اعلی/سوره87، آیه17.
[3] انبیاء/سوره21، آیه26.
[4] فاتحه/سوره1، آیه5.
[5] عصر/سوره103، آیه2.
[6] احزاب/سوره33، آیه21.