درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:امر بین الامرین

در مورد افعال انسان، بحث در منهج اهل بیت بود که همان الامر بین الامرین می باشد. اساس این مطلب را توحید در خالقیت تشکیل می دهد.

توحید مراحل مختلفی دارد یکی از آنها توحید در ذات است یعنی ذات خداوند واحد است و کثیر نمی باشد و بسیط است و مرکب نمی باشد. توحید در ذات باید به دو صورت تفسیر شود، یکی از آنها نفی ترکیب است که احدیت نام دارد و دیگری نفی مثل است که واحدیت نام دارد. در سوره ی مبارکه ی توحید هر دو ذکر شده است. ﴿قل هو الله احد﴾ ناظر به توحید در احدیت است یعنی ذات خداوند بسیط است و مرکب نمی باشد. و ﴿لم یکن له کفوا احد﴾ یعنی خداوند واحد است و کثیر نمی باشد.

مرحله ی دوم توحید در صفات است یعنی صفات خداوند جدای از ذات نمی باشد

مرحله ی سوم توحید در خالقیت (به تعبیر دیگر توحید در افعال) است و آن این است که در جهان یک خالق بیشتر وجود ندارد. اشاعره این توحید را به گونه ای تفسیر می کنند که به جبر می رسند و می گویند: مراد از آن نفی نظام علی و معلولی است و می گویند: خداوند متعال جانشین تمامی علل و اسباب می باشد.

ما این توحید را طبق قرآن و براهین عقلی چنین تفسیر می کنیم که خالق مستقل و آنی که همه ی جهان به او قائم است فقط خدا می باشد ولی در عین حال، مشیت خداوند منان به این تعلق گرفته است که پدیده ها از روی اسباب و علل سر بزند.

به عبارت دیگر خالقیت مستقل فقط آز آن خداست ولی مالکیت ضمنی و تبعی می تواند از بقیه سر زند و این ضرری به توحید افعالی نمی زند.

 

اکنون در صدد این هستیم که منهج الامر بین الامرین را با ذکر چند مثال روشن سازیم:

مثال اول: این مثال از مرحوم شیخ مفید است. ایشان می فرماید: فرض می کنیم مولایی است که دخترش را به غلامش داده است و سرمایه ای هم در اختیار آنها گذاشته است که با آن کار کنند. در ضمن می دانیم که عبد، مادامی که عبد است مالک چیزی نمی شود. عبد، با سرمایه ی اعطا شده کار می کند. حال اگر این عبد هیچ نوع اختیاری ندارد در این صورت قائل به جبر شده ایم زیرا عبد عقل و اختیار دارد و با تشخیصی که می دهد سرمایه را به کار می اندازد و هرگز نمی توان گفت که کارهای او هیچ است و هرچه انجام می دهد کاری است که مولی انجام داده است. از آن طرف هم نمی توان گفت که مولی در این مورد هیچ کاره است و همه کاره عبد می باشد (عدم تفویض)

ان شئت قلت: در این مثال دو نوع مالکیت وجود دارد: هم مولی مالک سرمایه هست و هم عبد. مولی در مرحله ی متقدم و عبد در مرحله ی متأخر مالک سرمایه می باشد. مالکیت عبد در طول مالکیت مولی می باشد و در واقع مولی است که به عبد اختیار داده است که بفروشد و بخرد و سرمایه را به کار بیندازد.

علامه ی مجلسی در بحار الانوار این مثال را از شیخ مفید نقل می کند.

مثال دوم: این مثال از صدر المتالهین در اسفار می باشد.

ایشان می فرماید برای درک مسأله ی الامر بین الامرین باید ابتدا نفس خود را بشناسیم و رسول خدا (ص) می فرماید: «اعرفکم بربه اعرفکم بنفسه»

وظیفه ی چشم این است که که صور را از خارج می گیرد و گوش هم اصوات را از خارج می گیرد و حاضر می کند. در این حال دیدن هم به چشم نسبت داده می شود و هم به خود انسان و بر این اساس می گوییم: رایت بنفسی و رایت بعینی. (سایر حواس هم بر این نحو هستند) در این مثال ها اگر بگوییم چشم می بینند و یا اگر بگوییم انسان می بینند تناقضی وجود ندارد. نفس انسان در تمامی این ادوات حضور دارد و چشم سرباز اوست و تحت نظر او کار می کند.

افعال ما هم از یک طرف به ما منسوب است و از طرف دیگر به خداوند. وقتی می گوییم: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» هم قیام و قعود خود را به خدا نسبت می دهیم و هم به خود زیرا می گوییم: من می ایستم و من قعود می کنم.

در حدیث قدسی نیز آمده است: «عبدی انت الذی بمشیتی کنت تشاء ما تشاء و بارادتی کنت انت الذی ترید ما ترید» در این حدیث نیز هم مشیت و اراده ی خداوند دیده می شود و هم مشیت و اراده ی عبد.

مثال سوم: این مثال از آیة الله خوئی است که در پاورقی های اجود التقریرات ذکر کرده است. ایشان سه مثال ارائه کرده است که یکی منطبق بر جبر است و دیگری بر تفویض و سومی بر الامر بین الامرین.

ابتدا می گوید: فردی است که دستش لرزش دارد با این حال می تواند دستش را حرکت دهد. اگر من چاقوی تیزی را به دست او بدهم و با ریسمانی به دست او ببندم. در این حال چاقو همراه با لرزش دست حرکت می کند. اگر در این حال چاقو به گردن کودکی بخورد و او را بکشد در این حال صاحب دست مرتعش مسئول نیست بلکه کسی مسئول است که چاقو را به دست او بسته است.

این با مکتب جبر تطبیق می کند. جبری می گوید دست من مرتعش است و خداوند هم چاقو را به دست من بسته است و من بدون اختیار حرکت می کند و همه چیز از جانب خداست.

در مثال دوم که مربوط به تفویض است می فرماید: فردی است که دستش کاملا سالم است. او عصبانی شده است و می خواهد کسی را بکشد و من سلاح را به دست او می دهم و او با آن سلاح فرد مزبور را می کشد. در این حال کسی که کشته است مسئول است و من فقط او را کمک کرده ام.

قائلین به تفویض هم می گویند: ما در کشتن مستقل هستیم و کار خداوند فقط مانند دادن سلاح به دست ما است و ما خودمان در تصمیم گیری مستقل هستیم.

اما در مورد مثال امر بین الامرین می فرماید: دست من شَل است و حرکت ندارد. امروزه با گذاشتن باطری دست را حرکت می دهند. حال من دست بی حرکت او را از طریق بستن باطری به حرکت انداختم. او بعد با اراده ی خود شمشیری را گرفت و فردی را کشت. در این حال من فقط او را قادر کردم ولی او با اختیار خود قدرت خود را به کار گرفت و کشتن او ارتباطی به من ندارد.

 

مسأله ی امر بین الامرین در کتب شیعی از ابتدا وجود داشت ولی علماء اهل سنت به آن توجه نداشتند. با این حال کسانی از ایشان این مکتب را پذیرفتند و اولین آنها در عصر ما شیخ محمد عبده می باشد. او در سال 1302 از مصر به لبنان تبعید شد. در لبنان نهج البلاغه را پیدا کرد و این کتاب تأثیر بسیاری در او گذاشت.

بعد از ایشان مرزوقی در کتاب خود که مربوط به علوم قرآن است و هکذا شلتوت و علمای مصر که دنبال شیخ محمد عبده هستند این مکتب را انتخاب کرده اند.

فخر رازی هم در قرن هفتم با اینکه اشعری است ولی این مکتب را انتخاب کرده است.

در وسائل الشیعه در باب نوافل روایت عجیبی که مربوط به معنای امر بین الامرین می باشد:

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ
عبارت «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ» و فقرات دیگر شاهد بر مدعی است که یک شنیدن بیشتر نیست ولی هم به خدا منسوب است و هم به بنده ی خدا.

به هر حال برای شفاف سازی مکتب اهل بیت باید سه مبحث را بررسی کنیم:

مبحث قضا و قدر

مبحث شقاوت و سعادت

مبحث خلقت (خلقت هایی داریم که از طین است و خلقت هایی که از نور است)