درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الامر بین الامرین

گفتیم در مورد افعال انسان مناهج مختلفی وجود دارد. مکتب جبر و تفویض را بیان کردیم. قائلین به جبر می گفتند که انسان در افعال خود هیچ اختیاری ندارد. اینها خود به جبر اشعری، جبر فلسفی و جبر مادی تقسیم می شوند.

بعد به منهج اختیار (تفویض) رسیدیدم. این دسته به چند قسم تقسیم می شوند. قسم اول معتزله بودند که می گفتند افعال ما منتسب به خود ما است و ارتباطی به خداوند ندارد.

رشته ی دوم منهجی است که اخیرا فلاسفه ی غرب آن را اختیار کرده اند و در ترجمه ی عربی به آنها الوجودیون می گویند. پایه گذار این منهج فردی فرانسوی است به نام سارتر (متولد 1905 و متوفای 1995) می باشد.

معتزلی ها به جنگ با اشعری ها رفته اند ولی منهج فوق در مقابل مکتب جبر مادی قرار دارد. (جبر مادی می گفت شخصیت انسان در سه مرحله ساخته می شود که عبارت است از وراثت، تعلیم و تعلم و محیط)

حاصل مکتب فوق این است که انسان هنگامی که از مادر متولد می شود هیچ نوع رنگ و گرایش روحی و روانی ندارد. (البته در ترجمه های فارسی می گویند: انسان بدون ماهیت از مادر متولد می شود. این تعبیر صحیح نیست زیرا انسان یقینا با ماهیت همراه است.) بعد انسان شخصیت و هویت خود را با اعمال آینده ی خود می سازد.

او قائل است که اینکه می گویند بشر در بدو خلقت گرایش به خدا و امور فطری دارد امری است باطل و نادرست زیرا اگر ما قائل شویم بشر قبل از اینکه عاقل شود خودش دارای غرائزی مانند حق طلبی، خدا طلبی و امثال آن است در این حال بشر مجبور می باشد و دیگر مختار نخواهد بود.

یلاحظ علیه: ایشان دلیلی اقامه نکرده اند بلکه برای مدعای خود یکسری مسائلی را بدون دلیل بیان کردید و گفتید برای اینکه انسان مختار باشد نباید دارای غریزه باشد. این خود مدعا است و اصلا چه لزومی دارد که بگوییم بشر مختار است؟

همچنین او بین شخصیت عامه ی انسان و شخصیت خاصه ی او خلط کرده است. انسان یکسری شخصیات عامه دارد که همان امور فطری انسان می باشد؛ اموری چون خداخواهی، علم جوئی، زیباخواهی، عدالت خواهی، گرایش به هنر و از آن طرف، گرایش جنسی، تجاوز به حقوق، مال خواهی، خودخواهی و امثال آن. اینها در همه ی افراد بشر وجود دارد.

این ویژگی ها اکتسابی نیست بلکه خداوند در شخصیت انسان خلق کرده است. دلیل اینکه اینها اکتسابی نیست به سبب این است که این خصوصیات دارای چهار ویژگی اند:

اولا: این فطریات جهان شمول هستند و در تمامی افراد در هر نقطه که باشند وجود دارند. گرایش به خدا و معنویت و موارد دیگر در همه ی انسان ها وجود دارد. گرایش به خدا چه به شکل اذان باشد و چه به شکل ناقوس کلیسا در همه وجود دارد.

ثانیا: این موارد احتیاج به آموزش ندارد. گرایش به مسائل جنسی آموزش نمی خواهد و هکذا خداخواهی و میل به مال و مقام ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾ بله برای رسیدن به کمال، آموزش احتیاج است.

ثالثا: مسائل سیاسی، اقتصادی، جغرافیایی و غیره در این موارد تاثیری ندارد. حکومت های فردی، جمعی، مناطق سردسیر یا گرمسیر و سایر موارد نمی تواند اینها را تغییر دهد.

رابعا: تبلیغات علیه این خصوصیات هرچند تا حدی مؤثر است ولی نمی تواند این خصوصیات را ریشه کن کند. در شوروی سابق هفتاد سال علیه خداشناسی تبلیغات شد ولی نتوانست آن را ریشه کن کند.

 

ان قلت: اگر ما به فطریات (به تعبیر فارسی فلسفی، علم پیشین) قائل شویم در این حال مخیر نخواهیم شد بلکه مُسَیَّر و مجبور خواهیم بود زیرا این غرائز ما را به سمتی که می خواهند می کشند.

قلت: این غرائز جنبه ی مقتضی دارد و علت تامه نیست. اگر علت تامه بودند در این حال ثواب و عقاب و وعد و وعید باطل می شد. زمام امور در اختیار انسان است و او در هر حال مختار می باشد.

تمامی این غرائز و داده های علمی به نفع ماست هم عدالت خواهی و هم مال دوستی. اگر یک طرف را سنگین و طرف دیگر را سبک کنیم موجب خسارت می شود. هم خودخواهی مهم است و هم نوع دوستی. اگر انسان خودخواه نباشد، اگر گرگ هم به او حمله کند او کاری نمی کند. بله اگر خودخواهی از حد تجاوز کند و با غیر خود نخواهی همراه شود، موجب انحطاط می شود. «و کذلک جعلناکم امة وسطا»

همان قرآنی که مال را نکوهش می کند در جای دیگر از مال به (خیر) تعبیر می کند: «ان ترک خیرا»

الامر بین الامرین: این منهج، منهج اهل بیت است.

نوع متکلمین اهل سنت از قرن دوم و حتی از زمان امیر مؤمنان علیه السلام که مسأله ی قضا و قدر مطرح شد تصور می کنند که بشر یا فقط باید جبری باشد و یا تفویضی. این مسأله از زمان جنگ صفین شروع شده است زمانی که فردی از امیر مؤمنان علیه السلام سؤال کرد که آیا رفتن ما به بالای تپه ها و پائین آمدن ما آیا بر اساس قضا و قدر خداوند است؟ حضرت در پاسخ فرمود: آری و بعد توضیح داد.

ریشه ی اشتباه در تفسیر توحید افعالی خوابیده است.

اشاعره به تبع احمد حنبل و به تبع محدثین اهل سنت در توحید افعالی می گویند: لا علة حقیقة و لا مستقلة و لا تابعة الا الله تبارک و تعالی. و می گویند: لا مؤثر فی الوجود الی الله لا اصالة و لا تبعا.

کأنه خداوند جانشین تمامی علل طبیعی و اسباب مادی شده است. این در حالی است که بین خداوند و بین پشه ای که پرواز می کند صدها علت و معلول واسطه شده است.

تفویضی که لوازمی که بر تعریف فوق بار می شود را دیده است از طرف دیگر دچار افراط شده است و گفته است همه ی عالم متعلق به خداست جزء افعال بشر که خداوند در آن دخالت نمی کند.

ما می گوییم: معنای توحید در خالقیت این نیست که حتی سبب ظلی و تبعی را هم انکار کنیم. صحیح است که خالقی بجز خدا نیست ولی این خالق دنیا را بر اساس اسباب و مسببات خلق کرده است. تشنگی من هنگامی رفع می شود که من آب بخورم. بین رفع تشنگی و آب آشامیدن ارتباطی است که این ارتباط بین تشنگی و نان خوردن وجود ندارد و این سبب را خدا قرار داده است.

در آیات مختلف به سببیت تصریح می شود مانند: ﴿وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی﴾[1]

همچنین خداوند اینگونه نیست که باران را مستقیما از آسمان به زمین بفرستد بلکه بادها در این امر واسطه هستند: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماء﴾[2]


[1] طه/سوره20، آیه53.
[2] حجر/سوره15، آیه22.