درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:جبر فلسفی

در مباحث قبل جبر اشعری را تمام کردیم و اکنون به جبر فلسفی می رسیم:

مکتب جبر فلسفی غیر از مکتب جبر از نظر مادی ها است. اینها افرادی موحد هستند ولی تصور می کنند ادله ی فسلفی، آنها را به جبر دعوت می کنند. اینها بر مدعای خود دو استدلال اقامه کرده اند:

الدلیل الاول:الشیء ما لم یجب لم یوجد

نتیجه ی این قاعده این است که افعال انسان از حالت اختیار بیرون آمده، حالت ایجاب به خود بگیرد.

نقول:

اولا:باید این قاعده را معنا کنیم

ثانیا: نتیجه ای که آنها از این قاعده می گیرند باطل است هرچند قاعده فی نفسه صحیح می باشد.

این قاعده در مبحث اجتماع امر و نهی ذکر شده است. فرض می کنیم می خواهیم خانه ای بسازیم. این خانه از پنج جزء که عبارت اند از چهار دیوار و یک سقف تشکیل شده است. حال اگر چهار دیوار درست شود ولی سقف نباشد، خانه موجود نخواهد شد. هکذا هر جزء دیگر اگر موجود نباشد خانه نیز موجود نخواهد شد. بر این اساس می گویند: پدیده ی مزبور (خانه) از پنج جهت به عدم تحدید شده است و برای موجود شدن آن پدیده باید تمامی آن پنج عدم را سد کنیم. (سد الأعدام)

وقتی ما تمامی ابواب عدم را مسدود کردیم در این حال واضح است که شیء حتما باید موجود باشد و دیگر نمی توان گفت: ممکن است موجود شود و ممکن است موجود نشود. البته مخفی نماند که این وجوب، وجوب بالغیر است نه وجوب بالذات.

بنابراین قاعده ی الشیء ما لم یجب لم یوجد قاعده ی صحیحی است ولی بعضی از فلاسفه آن را علامت جبر گرفته اند و گفته اند: وقتی انسان می خواهد کاری را انجام دهد، کار او به علت تامه احتیاج دارد. علت تامه نیز مرکب از چند جزء است. وقتی من تک تک آن اجزاء را محقق کنم، فعل حالت امکانی را از دست می دهد و حالت ایجاب به خود می گیرد و ایجاب ضد اختیار است و باید موجود شود.

یلاحظ علیه: بین فاعل موجِب و فاعل موجَب فرق است. هرچند وقتی من تمامی اجزاء علت را ایجاد کردم، عمل مزبور واجب الوجود بالغیر می شود ولی من که فاعل موجِب هستم این کار را انجام دادم و این ممکن را از حالت امکان درآورده به وادی واجب الوجود داخل می کنم.

الدلیل الثانی للجبر الفلسفی: در کفایة بارها خوانده ایم که الارادة لیست امرا اختیاریا (او لیست ارادیا)

توضیح ذلک: در تمام دنیا فعل اختیاری آن است که مسبوق به اراده باشد. در مقابل مواردی چون هضم غذا که چون مسبوق به اراده نیست امری اختیاری نمی باشد.

اما مواردی چون سر درس حاضر شدن فعلی است اختیاری زیرا مسبوق به اراده است به این گونه که:

1- ابتدا موضوع را تصور می کنیم و 2- بعد متوجه می شویم انجام آن کار فائده دارد، 3- بعد موانع را رفع می کنیم، 4- سپس اشتیاق پیدا می کنیم و 5- سرآخر تصمیم به حرکت می گیریم. مشی به سمت درس چون مسبوق به اراده است (که اراده خود پنج مقدمه داشت) خود عملی اختیاری می باشد.

بر این اساس اراده خود نمی تواند امری اختیاری باشد زیرا اراده هرگز اراده ی قبلی نمی خواهد و کسی اراده نمی کند که اراده کند و الا تسلسل لازم می آید.

یلاحظ علیه: همه چیز اختیاری بودنش به وسیله ی اراده است و مستدل مزبور همان اراده را غیر ارادی کرد. اگر اراده اضطراری باشد نه تنها خودش جبری می شود بلکه تمامی افعال هم جبری می شود.

افعالی که از انسان سر می زند گاه افعالی هستند که بین اراده و مراد یکسری اسباب جسمانی واسطه می شود مثلا اگر بخواهم خانه ای بسازم، بین ساختن خانه و اراده ابزار و ادواتی است که باید آنها را تدارک ببینم هکذا بین اراده ی سیر شدن و خود سیر شدن اسبابی واسطه می شود.

اما نفس یکسری افعالی دارد که بدون اسباب در نفس نقش می بندد که به آنها افعال مباشری نفس می گویند. مثلا فردی است که ملکه ی فقاهت در او وجود دارد. از او مسائلی جدید پرسیده می شود و او پاسخ می گوید و این در حالی است که قبلا در مورد جواب آن مسائل فکر نکرده است. در حال بین سؤال و جواب شیء دیگری واسطه نشده است.

در این قسم، تمام افعال انسان به صورت بسیط در نفس وجود دارد. در مورد سؤال و جواب هم تمامی اجوبه به صورت بسیط در نفس حاضر بوده است و الا فرد، نمی توانست جوابی ارائه کند. هکذا خطیبی که سخن می گوید تمامی کلمات در نفس او هست ولی به نحو بسیط.

از این کلام متوجه می شویم که هر معلولی در علت به صورت بسیط موجود است. و در فلسفه آمده است که کمالات معلول همه در علت حاضر است ولی به نحو اجمال و نه به صورت تفصیل. معلول در واقع تنزل یافته ی کمال علت است.

اذا عرفت هذا نقول: در مقام فعل که من عمل را از روی اراده انجام می دهم یقینا مختار هستم حال که در مقام فعل مختار هستم می گوییم: فعل در مقام معلول است و نمی شود در مقام معلول اختیار وجود داشته باشد ولی در مقام علت اختیار، وجود نداشته باشد. معلول از علت منشعب می شود و نمی شود معلول اختیاری باشد ولی علت نباشد زیرا معطی کمال نمی تواند فاقد کمال باشد.

فنقول: فعل ارادی بر دو قسم است: قسمی از آن مسبوق به اراده است و قسمی از آن از فاعل مختار صادر می شود. خود اراده از این قسم است یعنی ارادی است نه از این باب که مسبوق به اراده است بلکه از این باب که از فاعل مختار صادر شده است.

خداوند متعال هم مختار بالذات است و همه چیز را با اراده انجام می دهد ولی معنا ندارد که بگوییم اراده ی او مسبوق به اراده است.