درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:جبر اشعری

گفتیم جبر مکاتب گوناگونی دارد و اولین مکتب آن جبر اشعری است. در جلسات قبل دو دلیل ایشان را بررسی کردیم و اکنون به دلیل سوم می پردازیم:

دلیل سوم:این دلیل مربوط به اراده ی خداوند می باشد. در میان متکلمین این بحث مطرح است که اراده ی خداوند آی فقط بر وجود ما تعلق گرفته است یا علاوه بر آن بر افعال ما هم تعلق گرفته است.

اشاعره معتقدند اراده ی خداوند علاوه بر ذات ما بر افعال ما هم تعلق گرفته است. معتزله معتقند اراده ی خداوند فقط بر ذات ما تعلق گرفته است و افعال ما از محیط اراده ی خداوند جدا می باشد.

بر این اساس اشاعره هنگامی که بخواهند علیه معتزله حرفی بزنند می گویند: الحمد لله الذی لا یجری فی مُلکه الا ما یشاء. یعنی هم افعال ما و هم ذات ما مورد اراده ی خداوند است و الا اگر افعال ما مورد اراده ی خداوند نباشد معنایش این است که در قلمرو سلطنت خداوند چیزی پیدا شود که خدا آن را اراده نکرده است.

معتزله هم اگر بخواهند علیه اشاعره حرفی بزنند، می گویند: گاه از ما افعال شنیع و قبیح سر می زند حال چگونه ممکن است خداوند این افعال را اراده کرده باشد از این رو می گویند: الحمد لله الذی تنزه عن الفحشاء.

در مجلسی عبد الجبار معتزلی نشسته بود و دید ابو اسحاق اسفرائینی که اشعری است می خواهد وارد شود. عبد الجبار فورا شعار خود را با صدای بلند گفت و ابو اسحاق هم شعار خود را در جواب او گفت.

به هر حال بر اساس کلام اشاعره این اشکال مطرح است که اگر افعال بشر مورد اراده ی خداوند است بنابراین آنچه او بخواهد قطعا انجام خواهد شد از این رو افعال من قطعی می شود و باید انجام شود و این همان جبر است.

نقول:باید در سه مرحله بحث کنیم:

     در گام اول باید معنای اراده ی خداوند را متوجه شویم

     بعد ببنیم حق با معتزله است که افعال ما مورد اراده ی خداوند نیست یا اشاعره است که می گویند: افعال ما مورد اراده ی خداوند می باشد.

     آخر اینکه اگر حق با اشاعره باشد آیا این مستلزم جبر هست یا نه.

اما المقام الاول: محقق خراسانی در کفایه و دیگران اراده را به علم به اصلح تفسیر کرده اند. اگر چنین باشد افعال شنیع از باب علم به اصلح نمی باشد.

با این حال تفسیر فوق برای اراده صحیح نیست. آنها که اراده به علم به اصلح تفسیر می کنند در واقع یکی از کمالات خداوند را از او گرفته اند. اراده فی نفسه کمالی است و علم به اصلح نیز کمالی دیگر. اگر اراده را به علم به اصلح تفسیر کنیم بنابراین خداوند نمی تواند فاعل مرید باشد و همانند عللی می شود که فاقد اراده می باشد. مانند آتش که می سوزاند ولی مرید نیست.

اما اگر اراده ی خداوند را به معنای اراده ی متجدد معنا کنیم (مانند ما که اراده می کنیم برویم، بنشینیم و غیره و هر لحظه اراده ی جدیدی در ما شکل می گیرد) به اشتباه بزرگی افتاده ایم زیرا تجدد علامت حدوث است و اراده ی خداوند هم عین ذات است. در این صورت لازم می آید که در ذات حق تعالی حدوث راه یابد.

ما معتقدیم: خداوند اراده دارد که بسیط و قدیمی است و عین ذات می باشد ولی واقع آن برای ما واضح نیست زیرا حق تعالی برتر از آن است که عقل بشر به آن راه یابد.

اما المقام الثانی: باید دید که آیا حق با معتزله است که افعال ما را از قلمرو اراده ی خداوند بیرون می دانند یا حق با معتزله است که افعال ما را داخل در محدوده ی اراده ی خداوند می دانند.

نقول: معتزله به اشتباه رفته است و نمی توان قائل شد که ما افعال خود را به دون اراده ی خداوند انجام می دهیم. زیرا ما اگر بتوانم افعال خود را مستقلا و منهای اراده ی خداوند انجام دهیم معنایش این است که ما در افعال خود غنی هستم و اگر فعل انسان غنی باشد ذات او هم غنی خواهد شد زیرا فعل از ذات سر می زند و اگر ذات ممکن است فعل او هم ممکن می شود. با این بیان دیگر لازم نیست با خداوند ارتباط داشته باشد. معنای آن این است که بلا حول و لا قوة من الله تعالی اقوم و اقعد. این همان شرک است (البته این شرک خفی است نه شرکی که موجب نجاست می شود.)

حتی کلام معتزله با آیات قرآن هم در تعارض است. در آیه ی 29 سوره ی تکویر می خوانیم: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ﴾ در سوره ی یونس آیه 100 می خوانیم: ﴿وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّه﴾

همچنین در سوره ی مبارکه ی حشر می خوانیم که مسلمانان قلعه ی بنی نضیر را تسخیر کردند ولی یهودیان حاضر نبودند قلعه را تحویل دهند. رسول خدا (ص) امر کرد چند درخت را قطع کنند تا آنها به سبب حب اموال خود را تسلیم کنند. در این هنگام آیه ی 5 نازل شد: ﴿ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‌ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّه﴾

در کتاب شریف کافی ج 1 ص 158 حدیث 6 می خوانیم: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ (که اشاعره به آن قائل هستند) فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ (که معتزله به آن قائلند) فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِيَ بِغَيْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ

المقام الثالث: حق با اشاعره است یا معتزله؟

اراده ی خداوند بر دو چیز تعلق گرفته است: اصل الصدور و کیفیة الصدور.

خداوند اسباب و مسببات را لغو نکرده است. خداوند اراده کرده است که آنچه بشر اراده کرده است محقق شود.

بین خداوند و اسلام و یا کفر عبد اسبابی هست که یکی از آن اسباب خود انسان و یکی اراده و اختیار انسان است. البته خداوند در رأس این اسباب قرار دارد و اسلام و کفر عبد با همه ی کیفیت و ویژگی هایش مورد اراده ی خداوند می باشد نه بدون آنها.