درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ثمره ی بحث وجوب مقدمه ی واجب

بحث در ثمره ی وجوب مقدمه ی واجب است.یعنی اگر قائل شویم مقدمه ای واجب است چه ثمره ای دارد و اگر نباشد چه اثری بر آن مترتب است.

در جلسه ی قبل دو ثمره را خواندیم و اکنون به بیان ثمرات دیگر می پردازیم:

الثمرة الثالثة: تعلق الاجر.

مثلا من به کسی گفتم که برای من خانه ای را بسازد. او گود برداری کرد و شناژبندی کرد و من در اثناء پشیمان شدم. اگر مقدمه ی واجب واجب باشد و امر به شیء امر به مقدمه ی آن باشد من باید اجرت او را پرداخت کنم ولی اگر مقدمه ی واجب واجب نباشد و امر به شیء امر به مقدمه نباشد من ملزم به پرداخت اجرت نیستم.

یلاحظ علیه:

اولا: همین که فرد به سبب امر مزبور شروع به کار کرد، صرف همان امر، ضمان آور است زیرا فرد کار را به سبب امر مزبور آغاز کرد. در کتاب متاجر آمده است که اگر کسی در کشتی بنشیند و کشتی سنگین باشد و من به صاحب مالی بگویم: مال خود را در دریا بینداز و او بیندازد به صرف همین امر من ضامن خواهم بود زیرا امر ضمان آور می باشد.

ثانیا: در این ثمره بین مقدمات خارجیة و مقدمات داخلیة خلط شده است. ممکن است در مقدمات خارجیة آن مسائل پیش آید مثلا فردی قبل از شروع به بناء ساختمان، میخ و بیل و سایر وسائل را بخرد و بعد آمر پشیمان شود.

ولی در مقدمات داخلیة (مانند خواندن حمد در نماز) دیگر چنین کلامی جاری نیست زیرا صرف گودبرداری، شناژبندی و غیری همه از باب بناء بیت است و از باب مقدمات داخلیة می باشد و داخل در امر قرار دارد.

الثمرة الرابعة: حرمة اخذ الاجرة علی المقدمة الواجبة

اگر بگوییم امر به شیء امر به مقدمه است کسی نمی تواند بر مقدمات واجبة اجرت بگیرد.

توضیح ذلک: مثلا غسل میت مقدماتی دارد مانند هیزم آوردن و آب گرم کردن. اگر امر به غسل دادن میت امر به مقدمه باشد در این حال چون مقدمه واجب است نمی توان برای آن اجرت گرفت ولی اگر چنین باشد می توان برای مقدمه اجرت دریافت کرد.

یلاحظ علیه: این ثمره باطل است زیرا واجب یا توصلی است که قصد قربت در آن شرط نیست یا تعبدی که قصد قربت در آن شرط است.

واجب توصلی هم بر دو قسم است نوعی از آن هم به شکلی هست که اسلام خواسته است این کار در خارج مجانا انجام گیرد مانند دفن و کفن و غسل میت. اینها از واجبات کفایی هستند. حکمت عدم جواز اخذ اجرت هم برای این است که اسلام می خواهد احترام میت محفوظ باشد و کسی به سبب عدم وجود اجرت از زیر بار این کارها کنار نرود.

نوعی از آن هم به گونه ای است که اسلام در مورد اخذ پول لا بشرط است مانند خیاطی، نانوایی، طبابت و غیره که همه از واجبات کفایی است ولی اسلام نه دستور داده است کسی اجرت بگیرد و نه دستور داده است کسی اجرت نگیرد.

اما ثمره ی مزبور در قسم اول از واجبات توصلی جاری نمی شود زیرا برای انجام آن نباید پول گرفت چه مقدمه واجب باشد و چه نباشد.

اما قسم دوم نیز چون مطلقا می توان اجرت گرفت باز ثمره ی مزبور جاری نمی شود و فرقی ندارد مقدمه واجب باشد یا نه.

و تعبدی هم خود بر سه قسم است:

قسم اول واجباتی هستند که بر خود اجیر واجب هستند نه بر کس دیگر مثلا فرد خودش جنب شده است و باید آب تهیه کند. واضح است که بحث اجرت در اینجا معنا ندارد.

قسم دوم واجباتی هستند که بر دیگری واجب است و فرد مزبور می خواهد اجیر آنها شود و آن را انجام دهد. این خود بر دو قسم است:

اول جایی است که واجب مزبور عبادی مالی است مانند حج که فرد به حج نرفته است و من از طرف او حج را به جا می آورم. در این حال مسلم است که چه مقدمه ی واجب واجب باشد یا نباشد در هر حال ماهیت این واجب عبادی مالی است و باید به من پول دهند. بر این اساس وقتی امام صادق هنگامی که می خواست کسی را از طرف فرزندش اسماعیل برای حج نائب بگیرد سی درهم به او داد.

فتیعین القسم الاخیر و آن واجبی است که بر غیر واجب است ولی عبادی محض است مانند کسی که پدرش فوت کرده و خودش نمی تواند نمازهای پدر را بخواند در نتیجه کسی را اجیر می کند که نماز را بخواند. در اینجا ممکن است ثمره ی مزبور جاری شود.

اما با این حال می گوییم: این ثمره هم باطل است زیرا شیخ انصاری در متاجر برای صلوات استیجاریة هفت طریق معرفی می کند و مهم آن همانی است که در کفایه آمده است و آن اینکه طلبه پول می گیرد تا قربة الی الله نماز بخواند و پول از باب داعی بر داعی می شود. یعنی پول سبب می شود که من به خاطر خدا نماز را بخوانم.

به عبارت دیگر اگر مقدمه هم واجب باشد هرچند نمی توان برای آن پول گرفت زیرا عمل باید برای خدا باشد نه برای اجرتی که دریافت شده است ولی راه حل آن این است که اجرت داعی می شود که من بداعی تقرب، واجب مزبور را انجام دهم.

بنابراین ثمره ی چهارم هم از کار افتاد و در تمام صور یا می شود پول گرفت و یا نمی شود و منوط به وجوب مقدمه و عدم آن نیست.

نکتة: ما در صلوات استیجاری غیر از نظر داعی بر داعی که در کفایه است نظر دیگری داریم و آن اینکه همه ی علماء می گویند که اخذ الاجرة علی الاذان حرام است و یا اینکه در متاجر آمده است اخذ الجعل للقضاء حرام و حال آنکه همه ی قاضی های دنیا حقوق دارند و حتی امام علی علیه السلام در نامه اش به مالک اشتر می فرماید: ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاس‌ یعنی قاضی را از نظر مالی بی نیاز کن تا طمع در مال دیگری نداشته باشد.

جمع آن این است که مؤذن و یا قاضی احتیاج به زندگی کردن دارد ولی فقیه می گوید: این مبلغ را بگیر تا زندگی ات تأمین شود و وقتی تأمین شد به وظیفه ی خود عمل کن. بنابراین او برای پول کار انجام نمی دهد بلکه پول می گیرد و وقتی خیالش راحت شد به وظیفه ی واجب خود می پردازد. در مسأله ی نماز استیجاری هم همین راه حل وجود دارد.

الثمرة الاخیرة: اگر مقدمه واجب واجب باشد، اگر کسی دو مقدمه را ترک کند فاسق می شود زیرا وجوب یک مقدمه گناهی است صغیره و اگر دومی را هم که صغیره ی دیگری است ترک کند چون صغیره را تکرار کرده است تبدیل به گناه کبیره می شود و فاسق می گردد.

بنابراین اگر کسی برای نماز نه وضو بگیرد و نه مانع را از دست خود برطرف کند فاسق می شود.

محقق خراسانی در کفایه این ثمره را رد می کند و می گوید: با ترک مقدمه ی اول وجوب ذی المقدمة بالعصیان ساقط می شود و نوبت به ترک مقدمه ی دوم نمی رسد.

توضیح ذلک: واجب به سه طریق ساقط می شود:

1. بالامتثال

2.بانتفاء الموضوع (میتی را می خواستم غسل دهم، سیلی آمد و جنازه ی او را برد)

3.بالعصیان (نماز نخواندم تا وقت گذشت)

درس اخلاقی:

گفتیم نفس مراتبی دارد. یک مرتبه از آن نفس اماره است که آن را بحث کردیم. مرتبه ی دیگر نفس لوامه است که فرد گنهکار بعد از گناه از آن پشیمان می شود. البته به شرط اینکه در قلب او نقطه ی سفیدی وجود داشته باشد و الا پشیمان نخواهد شد.

مرحله ی سوم مرحله ی نفس مطمئنة است. در تعریف نفس مطمئنه می گویند که نفس مطمئن باشد آنچه از خدا به او می رسد روی حساب و کتاب است. صاحب چنین نفسی بر مقدرات خداوند اعتراض نمی کند. این نفس اگر به مقام اطمینان برسد راضی به قضای حق خواهد بود و از آن طرف خداوند هم از او راضی خواهد بود. بنابراین راضیة صفت نفس است ولی مرضیة هرچند صفت دیگر نفس است ولی به خدا بر می گردد یعنی این نفس مورد رضایت خداوند است هر سه صفت در این آیه آمده است. ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة﴾

حال که فرد به این مقام رسید خداوند به او می فرماید: ﴿فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ یعنی برو در ردیف بندگان من باشد و در بهشت من داخل شد.

امام باقر علیه السلام نشسته بود که جابر داخل شد. امام به او فرمود: ای جابر از چه چیزی خوشت می آید: از پیری یا جوانی، او گفت: پیری. فرمود: از سلامتی یا مریضی؟ پاسخ داد: مریضی، فرمود: از ثروت یا فقر؟ پاسخ داد از فقر. امام علیه السلام از او پرسید: چرا چنین می گویی؟ جابر در جواب عرض کرد: در این صورت دیگر گناه نمی کنم ولی اگر جوان و سالم و ثروتمند باشم ممکن خدا را عصیان کنم.

امام علیه السلام در پاسخ داد ما چنین نیستیم. ما در هر حال راضی به همان هستیم که خدا برای ما می پسندد چه صحت باشد و چه بیماری و چه ثروت و یا فقر. ما در تقدیر خداوند دخالت نمی کنیم.