درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:دلیل های شیخ انصاری بر رجوع قید به ماده

بحث در این است که در قضایای شرطیة آیا قید به هیئت راجع است یا به ماده.

شیخ انصاری قائل است محال است قید به هیئت بر گردد و همه ی قیود به ماده راجع است. ایشان برای مدعای خود چند دلیل اقامه می کند که در جلسه ی قبل دلیل اول و دوم ایشان را بررسی کردیم.

الدلیل الثالث: هیئت بر معنایی حرفی دلالت می کند. یعنی همان طور که معنای حرفی در معنای اسمی مندک است، معنای هیئت هم در معنای ماده مندک است یعنی وجوب در اکرام ذوب و مندک می شود از این رو اگر بخواهیم چیزی را که به منزله ی معنای حرفی است را مقید کنیم باید دو مرتبه آن را تصور کنیم. اگر چنین کنیم لازمه اش این است که معنای حرفی تبدیل به معنای اسمی شود زیرا معنای حرفی را نمی شود مستقلا تصور کرد.

یلاحظ علیه:

اولا: ما در جواب ایشان محسوساتی را ذکر می کنیم و می گوییم: نسبت معنایی حرفی دارد و از قضا تمامی قیود به همین نسبت بر می گردد. مثلا در زید جالس فی الدار، قید (فی الدار) نه به زید بر می گردد نه به جالس بلکه به نسبت جلوس به زید بر می گردد یعنی این نسبت در مسجد و در جای دیگر نیست بلکه مقید به این است که در خانه باشد.

هکذا در رایت زیدا راکبا، قید راکب به رؤیت زید بر می گردد که همان نسبت است.

ثانیا: این جواب را محقق خراسانی ذکر می کند و آن این است که لازم نیست اول معنای حرفی را مطلق فرض کنیم و بعد آن را مقید کنیم بلکه می توانیم از همان اول معنای حرفی را مقید تصور کنیم. به این معنا که در اکرم زیدا ان سلم از همان اول که اکرم را می گوییم: وجوب مقید است. در نتیجه لازم نیست مانند شیخ انصاری بگوییم: معنای حرفی در ابتدا مطلق است و اگر بخواهیم مقیدش کنیم باید آن را مستقلا فرض کنیم که لازمه اش تصور مستقل آن و تبدیل آن به معنای اسمی باشد.

الدلیل الرابع: یلزم تعلیق الانشاء و الانشاء ایجاد و الایجاد لا یقبل التعلیق

اگر قید (اذا سلم) به هیئت بر گردد می گوییم: مفاید هیئت انشاء است و انشاء به معنای ایجاد می باشد. در عالم تکوین ایجاد قابل تعلیق نیست. ایجاد و عدمِ ایجاد دائر بین وجود و عدم است و کسی نمی تواند در جواب اینکه آیا خانه را کاملا ساختی یا نه بگوییم هم کاملا ساختم هم نساختم. در نتیجه نمی توان انشاء را تقیید زد.

یلاحظ علیه: در این استدلال خلط شده است و آن اینکه انشاء معلق نیست بلکه مُنشا معلق می باشد.

انشاء همان استعمال لفظ در معنای است. وقتی کسی می گوید: اکرم او در واقع لفظی را در طلب و وجوب استعمال کرده است. این استعمال نمی تواند معلق باشد زیرا ایجاد است و ایجاد قابل تقیید نیست.

ولی آنی که قید خورده است طلب است که همان مُنشا می باشد. یعنی طلب مقید به این است که زید به ما سلام کند.

ان قلت: گفتید انشاء قابل تعلیق و تقیید نیست زیرا انشاء استعمال است و استعمال یا هست یا نه از این رو گفتید قید به طلب می خورد. مشکل این است که طلب هم یا هست یا نیست و طلب معلق معنا ندارد.

قلت: تکوین با اعتبار خلط شده است مراد طلب حقیقی نیست تا اشکال شما وارد شود بلکه مراد طلب اعتباری است. طلب حقیقی همانی است که قائم به نفس است و قابل تعلیق نیست. ولی طلب انشائی طلبی اعتباری است و بعث در آن هم بعث اعتباری است.

توضیح ذلک: مولی از عالم بالا نگاه می کند و می بیند بندگانش بر سه قسم هستند: قسمی از همین الآن مستطیع هستند و قسمی هم آینده مستطیع می شوند و قسم سومی هم هرگز مستطیع نخواهند شد. او یک قانون کلی وضع می کند و می گوید: حُج ان استطعت. بنابراین کسی که الآن مستطیع است الآن به حج می رود و کسی که بعدا مستطیع می شود بعدا به حج می رود.

الدلیل الخامس: یلزم تفکیک المنشا عن الانشاء

اگر قید به هیئت بخورد معنایش این است که انشاء از الآن وجود دارد ولی مُنشأ که همان طلب و وجوب است وجود ندارد. زیرا هنوز روز جمعه نیامده است که زید به من سلام کند. همچنین وقتی خداوند می فرماید: حُج ان استطعت. معنایش این است که انشاء از الآن وجود دارد ولی وجوب که مُنشا است چند سال بعد باشد.

تفکیک انشاء از مُنشأ معنا ندارد.

یلاحظ علیه: لازم نمی آید که انشاء از مُنشا جدا شود. مُنشا همان طلب معلق است که از زمان انشاء وجود دارد. یعنی مولی نمی گوید همین الآن حج را به جا آور بلکه می گوید: از همین الآن هر وقت مستطیع شدی حج را به جا آورد. بنابراین طلب از همین الآن مقید است.

شیخ انصاری تصور کرده است که منشأ مطلق طلب است و حال آنکه چنین نیست و منشأ طلب مقید است. بله، بعد از استطاعت طلب، مطلق است.

نقول: بهترین دلیل بر رد شیخ انصاری وجود خارجی است. مثلا کسی وصیت می کند که وقتی مرد، فرش او را مال زید باشد. در این حال انشاء فعلی است و مُنشا نیز که ملکیت معلقه است، از همین الآن وجود دارد و بعد از فوت ملکیت منجزة می شود.

اینکه شیخ انصاری می فرماید: یلزم تفکیک المنشا عن الانشاء می گوییم: آیا مراد شما منشأ معلق است یا منجز، اگر معلق باشد می گوییم چنین نیست و اگر مراد منشأ منجز است می گوییم: تفکیک آن مشکلی ایجاد نمی کند.

بحث اخلاقی: قال الرضا علیه السلام: افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه

تا الآن شنیده بودیم که بالاترین معرفت، معرفة خداوند است: (معرفة الجبار)

معنای حدیث این است که معرفة الله از طریق معرفة النفس ایجاد می شود. همان حدیثی که از معصوم نقل شده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه اگر انسان بداند که فقر محض است (نه فقیر) در نتیجه می داند که یک معنای حرفی است و معنای حرفی بدون معنای اسمی وجودی ندارد. وجود انسان سرتاپا قائم به حق تعالی است. انسان موجودی نیست که فقر به او عارض شده باشد. او عین فقر است. اگر مراد عروض فقر بر او بود دچار تناقض می شدیم یعنی بالذات فقیر نبود و بعد فقر به او عارض شد.

اگر انسان خودش را مطالعه کند و طول عمر خود را بررسی کند متوجه می شود که زندگی او همان زندگی بچگانه است و متوجه می شود که انما الحیاة الدنیا لعب و لهو

یعنی همانطور که در بازی بچه ها، گاه کسی شاه و وزیر می شود و این بازی چند دقیقه ای ادامه دارد زندگی دنیا هم به همین شکل است. در طول زندگی انسان افراد بسیاری از عالم و عامی را دیده ایم که چند صباحی بودند و از دنیا رفته اند. اگر انسان بداند زود از دنیا می رود و سرتاپا فقر است بهتر می تواند خالق خود را بشناسد.