درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: واجب مطلق و مشروط

گفتیم برای مقدمه تقسیماتی وجود دارد که چهار تقسیم را خواندیم. اکنون به سراغ تقسیم واجب می رویم که خود تقسیماتی دارد:

التقسیم الاول:

الواجب اما مطلق او مشروط:

این تقسیم هرچند به ظاهر تقسیم واجب است ولی در واقع این تقسیم مربوط به وجوب می باشد. اگر می گوییم: واجب به این دو قسم تقسیم می شود از باب صفت، به اعتبار متعلق است مانند: زید عالم ابوه. اگر وجوب مطلق و مشروط باشد قطعا واجب هم مطلق و مشروط می باشد.

به هر حال چون در اصطلاح واجب مطلق و مشروط می گویند ما هم از همین اصطلاح تبعیت می کنیم.

اما تعریف واجب مطلق و مشروط:

التعریف الاول: واجب مطلق واجبی است که وجوبش فقط مقید به قدرت، علم (یعنی ملتفت باشد)، عقل و بلوغ باشد و غیر از این موارد دارای قیدی نباشد. این چهار مورد از شرایط عامه ی تکلیف است که در همه ی واجب ها وجود دارد.

اما واجب مشروط واجبی است که وجوبش علاوه بر چهار مورد فوق، قید دیگری هم داشته باشد. مثلا وجوب حج علاوه بر این چهار مورد مشروط به استطاعت است.

یلاحظ علیه: این تعریف صحیح نیست. اگر واجب مطلق چنین باشد منحصر به معرفة الله می شود.

التعریف الثانی: الواجب المطلق عبارة عما لا یتوقف وجوبه علی ما یتوقف علیه وجوده یعنی واجب مطلق واجبی است که وجوب آن مشروط به قیود وجودیة نباشد.

یعنی وجوب آن مشروط به مقدمه ی وجودیة نباشد. مثلا وجودش هرچند متوقف بر وضو است ولی وجوبش متوقف بر وضو نیست. به عبارت دیگر هرچند وضو مقدمه ی وجودیه ی نماز است ولی مقدمه ی وجوبیه ی آن نیست.

در مقابل واجب مشروط چیزی است که وجوبش متوقف بر چیزی است که وجودش بر آن متوقف است. مثلا حج واجب، متوقف بر استطاعت است. هم وجودش متوقف بر استطاعت است و هم وجوبش. به بیان دیگر استطاعات هم مقدمه ی وجودیة است و هم مقدمه ی وجوبیة. (البته مراد حج واجب است نه مطلق حج)

می گوییم: این توضیح خوب است و محقق خراسانی نیز گفته است اگر بعضی از این تعریف ها جامع افراد و یا مانع اغیار نیست مشکلی ایجاد نمی کند زیرا اصولیین در مقام تعریف حقیقی نیستند. بلکه در مقام شرح الاسم و تعریف لفظی هستند.

تا اینجا هر چه گفتیم کلام محقق خراسانی در کفایه بوده است.

با این وجود محقق خراسانی بعد از آنکه از خراسان به تهران آمد، دو سال در آنجا ماند و در این مدت خدمت حکیم سبزواری و یا شاگردان آن فلسفه خوانده است. این مدت برای فیلسوف شدن کافی نبوده است و از این رو وقتی او در بحث فلسفی وارد می شود اشکالاتی در کلام ایشان دیده می شود.

از جمله وقتی فرموده است این تعاریف شرح الاسمی هستند این اشکال در کلام او وجود دارد که شرح الاسم با تعریف لفظی فرق دارد

در اشارات خواجه آمده است که ابتدا سراغ تعریف لفظی می رویم: تعریف لفظی همان است که می گویند: العنقاء ما هو؟ که در جواب می گویند: طائر و یا مثلا کسی تا به حال ساعت را ندیده است و بعد از آن سؤال می کنیم که می گوییم: نوعی صنعت است.

بعد سراغ ما حقیقیة می رویم مثلا انسان حیوان ناطق است. و یا اینکه ساعتی صنعتی است که زمان را به ما نشان می دهد.

بعد سراغ وجود می رویم که آیا موجود است یا نه که به آن هل بسیطه می گویند

بعد نوبت به هل مرکبة می رسد که آیا عوارض هم دارد یا نه.

سپس سراغ لِم ثبوتی می رویم که علت است و لِم اثباتی که مقام دلالت است.

تعریف حقیقی قبل از وجود، تعریف ماهوی نام دارد و بعد از وجود به آن شرح الاسم می گویند. بنابراین شرح الاسم همان تعریف حقیقی است.

بنابراین محقق خراسانی شرح الاسم را که در مرحله ی سوم است با تعریف لفظی که در مرحله ی اول است خلط کرده است. او این اشکال را در چهار قسمت کفایة مطرح می کند.

در منظومه می خوانیم:

اس المطالب ثلاثة علم مطلب ما مطلب هل مطلب لم

ما گاهی شارحة است و گاه حقیقیة

هل نیز گاهی بسیطة است و گاهی مرکبة

بعد هم سراغ لم می رویم که گاه ثبوتی است و گاه اثباتی.

حتی حکیم سبزواری نیز اشتباه کرده است و تصور کرده است که ما شارحة همان تعریف لفظی است.

 

نقول: بهتر است در باب مطلق و مشروط قائل به اطلاق نباشیم بلکه قائل به نسبیت باشیم. یعنی در وصف یک واجب به مطلق و یا مشروط به شکل نسبی عمل کنیم و نگوییم فلان واجب همواره من جمیع الجهات مطلق است. زیرا ممکن است یک واجب از جهتی مطلق باشد و از جهت دیگری مشروط مثلا نماز که نسبت به وضو واجب مطلق است خود نسبت به وقت مشروط می باشد.

 

ثمره ی بحث: اگر واجب، نسبت به یک شرط مطلق باشد در این حال تحصیل آن واجب است. مثلا نماز نسبت به وضو واجب مطلق است از این رو تحصیل وضو واجب است. و حتی اگر لازم باشد باید مبلغی خرج کرد و آب را خرید.

ولی اگر واجب نسبت به شیء مشروط باشد در این حال تحصیل شرط واجب نیست مثلا اگر استطاعت در مورد حج حاصل شد، حج واجب است و اگر حاصل نشد لازم نیست استطاعت را حاصل کرد.

به عبارت دیگر، واجب مطلق نسبت به قیدش مطلق است و باید قید را تحصیل کرد ولی در واجب مشروط تحصیل قید لازم نیست بلکه حصول قید معتبر است.

 

ان شاء الله فردا یک بحثی ادبی که بین شیخ انصاری و محقق خراسانی است را مطرح می کنیم و آن اینکه در قضایای شرطیة قید به هیئت بر می گردد و یا به مادة.

مثلا در اکرم زیدا ان جائک، اکرم هیئتی دارد به نام وجوب و ماده ای دارد به نام اکرام. بحث در این است که قید: ان جائک به کدام بر می گردد. اگر قید وجوب باشد یعنی اگر نیامد وجوبی در کار نیست.

محقق خراسانی قائل است که قید به هیئت بر می گردد ولی شیخ انصاری قائل است که قید به اکرام بر می گردد.