درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجزاء

بحث در اجزاء است. در تعریف آن گفته اند: اتیان المامور به علی وجهه یقتضی الاجزاء او لا؟

الامر الرابع: ما الفرق بین هذه المسئلة و مسألة المرة و التکرار

اگر امر دلالت بر اجزاء کند، اجزاء همان مرة است و اگر دلالت بر اجزاء نکند نتیجه ی آن همان تکرار است. از این رو این مسألة با مسأله ی مرة و تکرار باید ادغام شود.

نقول: بحث مرة و تکرار در مقام بیان مأمور به است یعنی آیا مأمور به مرة است و باید یک بار اتیان شود یا تکرار می باشد.

اما بحث در مسأله ی اجزاء بعد از آن است که وضعیت مأمور به روشن شده است که بحث می کنیم آن مأمور به را اگر اتیان کردیم (چه مرة باشد و چه تکرار) آیا مجزی هست یا نه.

بنابراین نزاع در مرة و تکرار صغروی است ولی نزاع در بحث اجزاء کبروی می باشد.

 

محقق خراسانی در مقام جواب می فرماید: بحث در مرة و تکرار لفظی است ولی بحث در اجزاء عقلی می باشد.

یلاحظ علیه: ما قبول نداریم که میزان در فرق بین این دو مسأله لفظی و عقلی بودن باشد و ان شاء الله در بحث آینده آن را بیان می کنیم.

 

الامر الخامس: ما الفرق بین هذه المسئلة و مسألة کون القضاء بالامر الاول او بالامر الثانی

بحث در اجزاء در این است که اگر کسی مأمور به تمام و کمال بیاورد آیا امر ساقط می شود یا نه.

بعد در بحث قضاء این مسأله مطرح است که اگر کسی در وقت نماز را نخواند آیا در خارج از وقت همان امر اول دستور می دهد که قضاء را باید خواند یا اینکه امر اول از بین می رود و قضا باید به امر جدیدی ثابت شود؟

نقول: بین این دو مسأله هیچ شباهتی وجود ندارد. در بحث اجزاء روی اتیان تکیه می کنیم: (اتیان المامور به هل یقتضی الاجزاء او لا) ولی در مسأله ی دوم تکیه روی فوت مأمور به است که اگر مأمور به فوت شود آیا قضای آن به امر دوم احتیاج دارد یا همان امر اول کافی است.

به عبارت دیگر بین دو مسأله عموم و خصوص من وجه است یعنی این دو مسأله در دو جا از هم جدا می شوند و در یک جا با هم جمع می شوند.

در جایی که من نماز را با طهارت واقعیة بخوانم و امر واقعی را امتثال کنم در اینجا مسأله ی اجزاء هست ولی مسأله ی تبعیت قضا از ادا وجود ندارد.

در جای دیگر هم فقط مسأله ی دوم هست ولی مسأله ی اول نیست و آن جایی است که فرد اصلا نماز را در وقت نخواند.

در جای سومی هم با هم جمع می شوند و آن جایی است که فرد با طهارت ترابیة نماز بخواند و بعد از غروب و گذشتن وقت آب پیدا کند. در اینجا مسأله ی اجزاء مطرح می شود و آن اینکه اتیان مأمور به، به صورت اضطراری آیا مجزی از امر واقعی هست یا نه. همچنین مسأله ی دوم مطرح می شود و آن اینکه فرد مزبور نماز را با وضو نخوانده است آیا امر اول دستور می دهد که حال که آب پیدا کردی باید نماز را قضا کنی یا نه.

 

محقق خراسانی در مقام فرق می فرماید: بحث در اداء و قضاء لفظی است یعنی آیا امر اول که عبارت است از اقم الصلاة لدلوک الشمس فقط وقت را شامل می شود یا اینکه بعد از وقت را هم در بر می گیرد. اما بحث در اجزاء عقلی است

نقول: این فرق صحیح نیست زیرا اگر هر دو مسأله موضوعا و محمولا یکی هستند و فقط از نظر طریق استنباط فرق دارند (که طریق استنباط یکی لفظ و دیگری عقل است) این سبب نمی شود که یک مسأله را دو مسأله حساب کنیم.

 

اذا عرفت هذه المقدمات الخمس فاعلم ان ههنا مقامات ثلاثة:

المقام الاول: امتثال هر امری مسقط امر خودش باشد. (امر واقعی مانند نماز با وضو مسقط امر خودش باشد و امر اضطراری مانند نماز با تیمم و همچنین امر ظاهری مانند نماز با استصحاب طهارت هر کدام مسقط امر خودش باشد)

المقام الثانی: امتثال امر اضطراری مسقط امر واقعی باشد.

المقام الثالث: امتثال امر ظاهری مسقط امر واقعی باشد.

 

اما المقام الاول: آیا امتثال هر امری مسقط امر خودش هست یا نه؟

هذا من قبیل قضایا قیاساتها معها. مسلما امتثال هر امری مسقط خودش است. زیرا اگر مسقط نباشد یکی از این احتمالات باید در آن جاری باشد:

     آیا مأمور به را اتیان نکرده ام؟

     آیا مأمور به آورده ام ولی غرض حاصل نشده است؟

     هم مأمور به را آورده ام و هم غرض حاصل شده است ولی با این وضع امر ساقط نیست.

هر سه احتمال باطل است.

اما احتمال اول باطل است زیرا مأمور به طبیعت است و طبیعت به وجود فرد واحد حاصل می شود و من هم یک فرد را اتیان کرده ام.

اما احتمال دوم باطل است زیرا غرض تابع مأمور است و اوسع از آن نمی باشد و من هم مأمور به را آورده ام.

اما احتمال سوم باطل است چون مولایی که امر می کند و غرضش حاصل می شود باید حکم به سقوط امر کند و الا او دیگر مولای حکیمی نیست.

 

گفتیم که با امتثال باید امر ساقط شده باشد و عمل مجزی باشد ولی محقق خراسانی با این وجود می گوید: انه یجوز تبدیل امتثال بامتثال آخر

به این معنا که گاهی غرض پائین حاصل می شود ولی غرض اعلی حاصل نمی شود. مثلا برای مولی آب آوردم ولی آن را در ظرف سفالی ریختم. امتثال حاصل شده است ولی این غرض ادنی است. غرض اقصی آن است که آب را در لیوان بلور بریزم.

محقق خراسانی گاه می گوید: غرض ممکن است حاصل شود ولی غرض از بین می رود مثلا آب را برای مولی آوردم ولی حادثه ای رخ داد و قبل از اینکه مولی با آن وضو بگیرد آب ریخت. در اینجا امر نیست ولی ملاک امر وجود دارد. (مثلا در جایی که مولی خوابیده است و بچه اش در حال غرق شدن است در اینجا هر چند امری از ناحیه ی مولی نیست ولی ملاک او در امر وجود دارد و ما باید بچه را نجات دهیم)

در این دو مورد بعد از امتثال، اجزاء حاصل نمی شود و باید امر را دوباره اتیان کرد.

یلاحظ علیه: تعبیر به تبدیل امتثال به امتثال دیگر صحیح نیست. زیرا وقتی آب آوردم و امر مولی ساقط شده است دیگر امتثال دوم معنایی ندارد. امتثال فرع وجود امر است و امر هم ساقط شده است.

باید تعبیر را عوض کرد و گفت: تبدیل فرد من الطبیعة بفرد آخر. همچنین در نوع دوم باید گفت: تبدیل فرد من الطبیعة بفرد آخر من الطبیعة.

 

در این مقام این بحث نیز مطرح است که اگر من یک بار مأمور به را آوردم آیا جایز است یک بار دیگر هم بیاورم یا نه؟ (مثلا از باب تبدیل امتثال بامتثال افضل)

ما معتقدیم در توصلیات اشکالی ندارد و می توان مأمور به را تکرار کرد زیرا در توصلیات قصد امر لازم نیست ولی در عبادیات چون به قصد امر احتیاج است نمی توان مأمور به را تکرار کرد زیرا در بار دوم امری وجود ندارد تا آن را به قصد امر بیاوریم. این یک نوع اضافه در دین و بدعت است.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد یکسری روایات را در این مورد بررسی می کنیم.