درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:واجب توصلی و تعبدی

المبحث الرابع:در کفایة مبحث پنجم است. فی التعبدی و التوصلی

محقق خراسانی این بحث را مشکل نوشته است به دلیل اینکه سعی کرده است مطالب بسیار را در عبارات کوتاه ذکر کند.

کلمه ی تعبدی و توصلی را به شکل اجمال می توان چنین توضیح داد که کاری که که داعی و انگیزه ی الهی باشد مانند نماز به آن تعبدی می گویند و الا توصلی می باشد مانند دفن میت.

قبل الخوض فی التفصیل نقدم امورا:

الامر الاول: التوصلی و اطلاقاته

لفظ توصلی بر چند امر اطلاق می شود:

المورد الاول: گاه توصلی به چیزی می گویند که مباشرت در آن شرط نباشد؛ مانند پرداخت بدهی که لازم نیست خود فرد آن را ادا کند بلکه از طرف او فرد دیگری می تواند آن را پرداخت کند و حتی فرد ثالثی می تواند از طرف فرد و بدون اطلاع او بدهی او را پرداخت کند و دین او را ساقط کند.

در مقابل آن غیر التوصلی است (نه تعبدی) و آن اینکه در آن مباشرت شرط است مانند کسی به شما سلام می کند در این حال باید خود شما جواب سلام او را بدهید و اگر کسی که کنار شما جواب سلام را بدهد از شما ساقط نمی شود.

المورد الثانی: گاه توصلی به چیزی می گویند که لا یشرط فی امتثاله الالتفات الی العنوان. یعنی لازم نیست انسان به عمل متلفت شود مثلا دست بچه نجس است و او هم خواب است. مادر دست او را زیر شیر می شوید و حال آنکه بچه توجهی ندارد. با این حال دست او پاک می شود.

در مقابل آن غیر التوصلی است که چیزی است که در آن التفات شرط است مانند بیع، اجاره، نکاح و امثال آن

المورد الثالث: توصلی چیزی است که در امتثال فرد مباح لازم نیست و حتی با فرد حرام هم می توان امتثال کرد. مثلا گرگی حمله می کند و ما آن را با اسلحه ی غصبی می کشیم. (البته نباید از سلاح حرام استفاده کرد ولی اگر استفاده شود غرض مولی امتثال می شود گرگی که فرزند مولی را از بین می برد کشته شده است.)

در مقابل آن غیر توصلی است و آن چیزی است که حتما باید در ضمن فرد حلال تحقق یابد مثلا نماز باید در مکان غیر غصبی خوانده شود.

المورد الرابع: توصلی چیزی است که در آن داعی الهی شرط نباشد. یعنی لازم نیست کار برای خدا انجام شود. بله اگر برای خدا باشد ثواب دارد ولی انجام آن مشروط به این نیست که برای خدا انجام شود. مانند دفن میت برای اینکه بویش اذیت نکند.

در مقابل این نوع، تعبدی است و آن چیزی است که باید به داعی الهی امتثال شود.

الامر الثانی: التعبدی و اطلاقاته

بین اصطلاحات مختلف تعبدی یک جامعی وجود دارد و آن اینکه در همه ی آنها خداوند مطرح است و عمل باید به داعی الهی انجام شود.

المورد الاول: الاتیان لامتثال امر الله (در این مورد امر محرک است.)

المورد الثانی: الامتثال لله (در این مورد حتی اگر امر هم نباشد عمل را می توان انجام داد به این گونه که عمل را به قصد قربت و برای خداوند انجام دهم)

المورد الثالث: الامتثال تقربا الی الله (قصد ما فقط این است که با عمل مزبور به خداوند نزدیک شویم)

المورد الرابع: الامتثال تعظیما لله تبارک و تعالی

المورد الخامس: الامتثال بداعی المحبوبیة (چون خداوند عمل مزبور را دوست دارد آن عمل را انجام می دهم مثلا به به همین سبب دست بر سر یتیم می کشم)

المورد السادس: الامتثال بداعی المصلحة (این مصلحت باید به خداوند برسد مثلا نماز می خوانم چون ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر. بنابراین واضح است که اگر مصالح دنیوی را قصد کنم دیگر عمل مزبور تعبدی نیست مثلا نماز بخوانم برای اینکه ورزشی کرده باشم.)

آنی که مورد بحث است همان معنای اول می باشد فنقول:

اما المورد الاول: موردی است که امتثال به سبب امر الهی باشد و ما در مقام امتثال اوامری هستیم که خداوند فرموده است.

 

الامر الثالث: هل هنا عبادة ذاتیة او لا؟

همانطور که شکر بالذات شیرین است و اربعة ذاتا زوج است آیا چیزی داریم که ذاتا عبادت باشد به این گونه که هرگز نتوان عبادت را از آن جدا کرد؟

محقق خراسانی در مبحث نهی در عبادات معتقد است رکوع و سجود از این قبیل است و عبادت در آنها ذاتی است اگر کسی در مقابل کسی رکوع و سجود کند هرچند قصد پرستش نداشته باشد و بگوید من قصد تعظیم دارم، به او می گوییم که این عمل فقط پرستش است نه تعظیم و امثال آن. (البته صاحب کفایة این بحث را در مبحث نواهی مطرح می کند)

یلاحظ علیه: این کلام صحیح نیست اگر این دو عبادت ذاتی باشد لازم می آید که وقتی خداوند امر کرد که ملائک بر آدم سجده کنند آنها را به شرک امر کرده باشد.﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِين﴾‌ همچنین وقتی برادران و پدر و مادر یوسف، او را دیدند ﴿وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾ بنابراین چیزی به نام عبادت ذاتی نداریم هرچند سجده بر غیر خداوند حرام است از این رو در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) می خوانیم که اگر سجده بر غیر خدا جایز بود امر می کردم زن ها بر شوهرانشان سجده کنند. سجده پرستش و عبادت ذاتی نیست ولی از آنجا که صورت عبادت است اسلام نمی خواهد این صورت برای غیر خداوند محقق شود.

الامر الرابع: ما هو حد العبادة (تعریف عبادت چیست؟)

این امر بسیار مهم است و اگر به آن عنایت داشته باشیم در اکثر مناظرات با وهابیت پیروز می شویم.

مفسرین اهل سنت مانند نویسنده ی تفسیر المنار غالبا می گویند: عبادت همان خضوع و خشوع است. به عبارت دیگر هر نوع کرنش که نشانه ی تقدیس و تعظیم کسی باشد عبادت است. گاه می گویند: تعظیم بلا نهایة عبادت می باشد.

ما در جواب می گوییم: این تعریف ناقص است زیرا اگر واقعا مطلق خضوع و حتی خضوع بی نهایت عبادت باشد پس همه ی ملائک باید مشرک باشند و غیر خدا را عبادت کرده باشند. زیرا ملائک در مقابل آدم سجده کردند و یا ابوین و برادران یوسف او را عبادت کرده باشند زیرا از این نوع خضوع که به صورت سجده کردن است خضوع بالاتری وجود ندارد.

همچنین اگر تعریف مزبور صحیح باشد نباید روی زمین موحدی وجود داشته باشد زیرا انسان در مقابل پدر و مادر نهایت خضوع را نشان می دهد و قرآن هم به این خضوع دستور می دهد: ﴿وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‌ صَغيرا﴾

هکذا شاگردان نسبت به استاد و سرباز نسبت به فرمانده خضوع و خشوع می کنند. بنابراین تعریف مزبور از عبادت ناقص است و تعریف به عام می باشد

به نظر ما عبادت دو رکن دارد: رکن بدنی (جوارحی) و رکنی قلبی (جوانحی)

رکن بدنی این است که فرد با بدن خود خشوع و خضوع را نشان می دهد (این همان است که صاحب المنار می گوید)

رکن قلبی این است که این عبادت و خشوع برای این باشد که طرف مقابل را رب یا خدا بداند. ربوبیت آن است که فرد اگر چه مخلوق خداوند است ولی تدبیر امور را به عهده داشته باشد. رب از ماده ی ربب به معنای پرورش است.

بت پرست ها هر دو رکن را دارا بودند هم خضوع می کردند و هم علت خضوع این بود که اعتقاد داشتند بت ها هر چند مخلوق خداست ولی کارهای خدایی به آنها واگذار شده است: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا﴾[1] یعنی می گفتند که این بت ها برای آنها عزت به ارمغام می آوردند.

در آیه ی دیگر می خوانیم ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ﴾[2] یعنی بت ها آنها را در جنگ ها یاری می کردند.

به هر حال بت پرست ها خیال می کردند بت ها رب آنها است یعنی، باران، پیروزی در جنگ، مغفرت و امثال آن در دست بت ها است. در جریان ابراهیم علیه السلام که می خوانیم: ﴿فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَر﴾ یعنی خورشید پروردگار و رب جهان است و باران و یکسری کارهای خدایی به دست آن است.

بنابراین معنای عبادت چنین است: خضوع نابع عن الاعتقاد بانه اما خالق السماوات و الارض و اما انه رب فوض الیه افعاله سبحانه.

بعضی می گویند که لازم نیست چنین اعتقادی وجود داشته باشد که افعال الله به آنها تفویض شده باشد و به این آیه تمسک می کنند: ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی﴾ یعنی ما این بت ها را عبادت نمی کنیم مگر اینکه ما را به خدا نزدیک کنند. بنابراین لازم نیست این اعتقاد وجود داشته باشد که افعال الله به دست آنها است.

جواب آن این است که آنها خجالت می کشیدند بگویند کارهای خدایی به دست این چوب ها و سنگ ها است و از این رو می گفتند: ما آنها را عبادت می کنیم تا به خدا نزدیک شویم. واقعیت این است که آنها برای آنها ربوبیت قائل بودند و به همین سبب خداوند بعد از جمله ی فوق می فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ في‌ ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّار﴾[3]

سرچشمه ی بت پرستی در مکه این بود که یکی از سران قریش به نام عمرو بن لحی به شام رفت و دید بتی دارند به نام لات.

شامیان می گفتند: هر وقت باران نیاید او را عبادت می کنیم تا باران بر ما فرو بریزد. او بت را گرفت و به مردم گفت هنگام خشکسالی آن را پرستش کنند.

به هر حال اگر قصد الوهیت و ربوبیت در کار نباشد خضوع و خشوع هرگز عبادت نیست بنابراین بوسیدن ضریح و امثال آن شرک نیست زیرا به سبب انتساب به محبوب آن را می بوسند. مبدأ این عمل محبوبیت است نه ربوبیت.


[1] مریم/سوره19، آیه81.
[2] یس/سوره36، آیه74.
[3] زمر/سوره39، آیه3.