درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:صیغه ی امر

بحث در ماده ی امر را به پایان رساندیم و اکنون به سراغ فصل دوم (از یازده فصل) می رویم فنقول:

الفصل الثانی فی صیغة الامر: قدماء در این مورد دو بحث را با هم مخلوط کرده اند در یک مبحث از مفاد صیغه ی امر بحث می کنند و بعد می گویند: مفاد صیغه ی امر وجوب است.

به نظر ما اول باید مفاد صیغه ی امر را بررسی کنیم و بعد ببینیم آیا وجوب از آن استفاده می شود یا نه.اینگونه نیست که مفاد صیغه ی امر همواره وجوب باشد و حتی ممکن است مفاد صیغه ی امر وجوب نباشد با این حال وجوب از جای دیگری ثابت شود. ما این دو بحث را در دو مبحث جداگانه مطرح می کنیم:

المبحث الاول فی مفاد صیغة الامر:

صاحب کفایة می فرماید: امر در لغت عرب در معانی مختلفی استعمال شده است:

    1. انشاء الطلب بداعی التحریک: مانند صل، صم

    2. التعجیز: (فاتوا بسورة من مثله)

    3. التحقیر: (قل موتوا بغیضکم) امر به مردن در این حال به داعی تحقیر است و الا مرگ که به اختیار کسی نیست.

    4. التحدید: فافعل ما شئت

    5. التمنی: امرء القیس می گوید: الا ایها اللیل الظلیل الا انجلی بصبح و ما الاصباح منک بامثل. یعنی آدمی که قصه دار باشد شب خوابش نمی برد و شب در نظر او طولانی به نظر می آید از این رو شاعر می گوید: ای شبی که سایه افکنده ای طلوع کن هر چند صبح تو هم بهتر از شب نیست.

بعد محقق خراسانی سپس مبنایی در این مورد دارد و آن اینکه آیا صیغه ی امر بین این معانی مشترک لفظی است به این معنا که واضع، صیغه ی امر را بر هر پنج معنا مستقلا وضع کرده باشد؟

یا اینکه واضع صیغه ی امر را بر یک معنا وضع کرده است و آن انشاء الطلب بداعی التحریک است صیغه ی امر در این معنا حقیقت است و ما بقی همه از معانی مجازی هستند به این معنا که ما بقی هر چند در انشاء الطلب به کار رفته اند ولی داعی تحریک در آنها نیست؛ گاه داعی تعجیز است و گاه تمنی.

یلاحظ علیه:

اولا: مرحوم مشکینی در حاشیه این اشکال را مطرح می کند و می فرماید: محقق خراسانی در مقدمه ی کفایة در بیان معانی حرفیة قائل بود آلیت و استقلالیت جزء معنا نیست بلکه اینها از طواری استعمال می باشد. همچنین گفت: نه انشاء جزء موضوع له است و نه اخبار. انشاء و اخبار در بعت هر دو از باب نسبت بیع به متکلم است و جزء موضوع له نمی باشد.

با این حال محقق خراسانی در اینجا می فرماید: موضوع له صیغه ی امر انشاء الطلب است یعنی انشاء جزء موضوع له می باشد.

اللهم الا ان یقال که انشاء معرِف است و جزء موضوع له نمی باشد بنابراین بهتر بود محقق خراسانی می گفت: الطلب الانشایی تا انشاء معرِف باشد نه انشاء الطلب.

ثانیا: محقق خراسانی می گوید: مستعمل فیه و موضوع له در همه ی این معانی یکی است و تفاوت در مقدمات و اغراض می باشد. تا اینجا کلامش قابل قبول است ولی بعد از آن اضافه کرد: صیغه ی امر در معنای اول حقیقت است و در ما بقی مجاز می باشد.

نقول: کلام ایشان با آنچه در مقدمه گفته است مغایر است زیرا در آنجا بیان کرده است که مجاز، استعمال لفظ در غیر ما وضع له می باشد ولی در اینجا می گوید: در همه ی آن معانی پنج گانه هم موضوع له و مستعمل فیه یکی است و فقط دواعی فرق می کند.

اگر محقق خراسانی می گفت که صیغه ی امر حقیقت در معنای اول است و همچنین در معانی دیگر با این تفاوت که در معانی دیگر به شکل کنایه استعمال شده است در این صورت کلام ایشان صحیح بود.

تفاوت حقیقت (زید قائم) با کنایه (زید کثیر الرماد) در این است که در حقیقت فرد کلامش که تمام می شود معنای دیگری وراء کلامش نیست ولی در کنایه معنای دیگری وراء ظاهر الفاظ وجود دارد. در زید کثیر الرماد یعنی زید خاکستر خانه اش زیاد است برای این است که سخاوت او را برساند یعنی او پخت و پز زیاد دارد از این رو مهمانش زیاد است و در نتیجه او سخاوتمند است.

به هر حال لازمه ی فرمایش و مبنای محقق خراسانی این است که صیغه ی امر در یکی حقیقت و در مابقی غلط باشد نه مجاز. ولی ما قائل هستیم در یکی حقیقت و در ما بقی کنایه است.

المقصد الثانی فی استفادة الوجوب من صیغة الامر:

در این مقصد در دو مقام بحث می کنیم یکی بحث صغروی و دیگری بحث کبروی

المقام الاول: فی تعریف الوجوب و الاستحباب

المقام الثانی: آیا از صیغه ی امر وجوب استفاده می شود یا نه.

اما در مورد مقام اول:در معالم برای وجوب و استحباب تعاریفی ذکر شده است:

التعریف الاول:الوجوب هو الطلب مع المنع من الترک و المستحب هو الطلب لا مع المنع من الترک

یلاحظ علیه: این تعریف به تحلیل بر می گردد نه به تعریف. تحلیل غیر از معنای شیء است. مثلا اگر در تعریف آب بگوییم: آب چیزی است که از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن تشکیل می شود، این تحلیل آب است نه تعریف آن.

التعریف الثانی: وجوب آن است که اگر به آن عمل نشود عقوبت در کار است ولی مستحب چنین نیست.

یلاحظ علیه: این تعریف به آثار است نه تعریف خود شیء