درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ماده ی امر

محقق خراسانی بعد از آنکه در مقدمه ی کفایة سیزده مقدمه را بیان می کند به سراغ مقاصد می رود. او هشت مقصد را به عنوان مسائل اصولیة مطرح می کند که عبارتند از: اوامر، نواهی، مفاهیم، عموم و خصوص، مطلق و مقید، حجج و امارات، اصول عملیة، تعادل و ترجیح.

بعد خاتمه ای مربوط به اجتهاد و تقلید بیان می کند.

المقصد الاول فی الاوامر:

الجهة الاولی فی مادة الامر: ماده ی امر همان الف، میم و راء می باشد.

صاحب کفایة می فرماید: برای ماده ی امر هفت معنا ذکر کرده است (معنای هفتم مختار خود ایشان است.)

معنای اول: الطلب.

امره بکذا ای طلبه منه در این معنا مناقشه نیست و همه قبول دارند که اَمَرَ به معنای طلب می باشد.

معنای دوم: الشأن

شغله امر کذا ای شغله شأن کذا

معنای سوم: الفعل

در قرآن می خوانیم: ﴿و ما امر فرعون برشید﴾[1] یعنی فعل و کار فرعون عقلائی نبود.

معنای چهارم:الفعل العجیب

در قرآن آمده است: ﴿وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا﴾ و مراد همان عذاب الهی است.

معنای پنجم: الغرض و الهدف

جاء لامر کذا ای جاء لغرض کذا

معنای ششم: الحادثة (رویداد)

وقع الامر ای حدث الامر

معنای هفتم: الشیء

رأیت امرا عجیبا یعنی رأیت شیئا عجیبا

بعد محقق خراسانی در معانی شش گانه ی اول اشکال می کند. ما اشکال او را به بیان بهتری بیان می کنیم و آن اینکه اَمَرَ هفت معنا ندارد. این هفت مورد یا از قبیل تعدد دال و مدلول است یا از قبیل اشتباه مصداق به مفهوم می باشد.

اما اینکه گفته اند یکی از معانی امر، غرض است مانند جاء لامر کذا ای لغرض کذا در جواب می گوییم: غرض از امر استفاده نمی شود بلکه از لام استفاده می شود. این از باب تعدد دال و مدلول است.

همچنین اینکه گفته شده است امر به معنای شیء عجیب است مانند: : وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا در جواب می گوییم: عجب از امر استفاده نمی شود بلکه از اضافه ی امر به خداوند استفاده می شود زیرا چیزی که مربوط به خداوند باشد چیزی عادی و ساده نمی تواند باشد.

ما بقی هم غالبا از قبیل اشتباه مصداق به مفهوم است.مثلا گفته اند یکی از معانی امر، شأن است مانند شغله امر کذا. حق این است که امر در این مورد به معنای فعل است و فعل، شانش این است که انسان را از کار باز می دارد. به عبارت دیگر بعد خواهیم گفت که امر به معنای فعل است ولی فعل برای خود مصادیق و صفاتی دارد و یکی از آنها شأن است.

همچنین گفته شده است که امر به معنای حادثه می باشد مانند وقع الامر یعنی حدث الامر. در اینجا هم امر به معنای فعل است و حادثه یکی از اقسام فعل می باشد.

همچنین محقق خراسانی گفته است امر به معنای شیء می باشد و در جواب می گوییم. امر به معنای فعل است و یکی از اقسام فعل امر عجیب است و رأیت امرا عجیبا یعنی رایت فعلا عجیبا.

برای توضیح اشتباه مصداق به مفهوم می گوییم: در مورد آیه ی مبارکه ی ﴿و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه﴾ در حاشیه ی شرح لمعه در کتاب قضاء آمده است که قضاء ده معنا دارد.

نقول: قضاء یک معنای بیشتر ندارد و آن کار متقن است. ما بقی همه از باب مصادیق آن امر متقن می باشند. قضاء در آیه ی فوق هم به معنای حکم است که یکی از مصادیق امر متقن می باشد زیرا حکم خداوند امر متقنی است.

همچنین در مورد مرگ می گویند: قضی نحبه برای این مرگ امری است متقن.

خلاصه اینکه یکی از معانی امر طلب است ولی در شش مورد دیگر دو مورد از معانی مذکور از باب تعدد دال و مدلول است و بقی موارد از باب اشتباه مصداق به مفهوم است و در آن شش مورد امر به معنای فعل می باشد. به هر حال این مسألة یک مسأله ی ادبی است و مسأله ی ادبی با مراجعه به لغت مشخص می شود نه با ارائه ی برهان و دلیل.

الامر الثانی: فرق بین امور و اوامر چیست؟

اگر امر به معنای فعل باشد جمع آن امور می باشد. امر در این مورد جامد است و در آن امر، یامر، آمر و مأمور و سایر مشتقات وجود ندارد.

اما اگر امر به معنای طلب به قول مخصوص باشد جمع آن اوامر است و مشتق می باشد.

گاهی گفته می شود که تعدد جمع دلیل بر تعدد معنا می باشد.

نقول: این قاعدة غالبی است ولی کلیت ندارد. مثلا کلمه ی عبد ده جمع دارد مانند عباد، عبید، عبدون و غیره و حال آنکه عبد یک معنا بیشتر ندارد که همان بنده است.

به هر حال ثمره ی این بحث در این است که اگر در کلمه ی رسول خدا (ص) یا ائمه ی اطهار کلمه ی امر استعمال شود بدانیم به چه معنا است. مثلا در روایت است: لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک در این روایت امر به معنای طلب است و معنا ندارد که به معنای فعل باشد.

البته باید توجه داشت که گاه می گویند: امر به معنای قول مخصوص است. این کلام صحیح نیست زیرا اگر امر به معنای قول مخصوص باشد جامد می شود و قابل اشتقاق نیست. از این رو صاحب کفایة این قول را توجیه می کند و می گوید: مراد قول مخصوص نیست بلکه مراد الطلب بالقول المخصوص است.

المبحث الثانی: آیا در به کار بردن ماده ی امر باید علو وجود داشته باشد یا نه؟

علو گاه جنبه ی تکوینی دارد مانند درجه ی انبیاء بر سایر مردم و گاه جنبه ی قانونی دارد مانند رئیس اداره و کارمند.

همچنین آیا علاوه بر علو، استعلاء هم وجود دارد یا نه که اگر استعلاء نباشد دیگر به آن امر نمی گویند بلکه به آن خواهش می گویند؟ مثلا گاه طرف علو دارد اما موقع امر کردن بزرگنمایی و استعلاء نکند. مثلا رئیس به کارمند بگوید: ممکن است جنابعالی این کار را انجام دهید؟

عین این بحث در صیغه ی امر هم مطرح می شود.


[1] هود/سوره11، آیه97.