درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مشتق

بحث در این بود که محمول باید موضوع مفهوما مختلف باشد. گفته شده است این با عقیده ی امامیة در مورد خداوند سازگار نیست زیرا به عقیده ی ما صفات خداوند عین ذات است. از این رو مطابق عقیده ی امامیة قضیه ی الله عالم یا باید مجاز باشد و یا منقول زیرا حمل لغتا بر تغایر وضع شده است و حال آنکه ما آن را در وحدت به کار می بریم.

محقق خراسانی در جواب گفت: اختلاف در مفهوم ربطی به اتحاد صفات با ذات خداوند ندارد به این معنا که مفهوم الله با عالم متفاوت است ولی در خارج هر دو مصداقا عین هم می باشند.

بعد صاحب فصول کلامی دارد که محقق خراسانی به او اشکال می کند. این در حالی است که صاحب فصول قبول دارد که بین موضوع و محمول باید تغایر باشد و فقط در تطبیق این مطلب بر خداوند اشکال دارد و می گوید: هرچند صفات خداوند عین ذات است ولی مشتق به هر حال از عینیت حکایت نمی کند به این معنا که در الله عالم، از عالم معنون تبادر می کند یعنی ذات ثبت له العلم و به عبارت دیگر وقتی عالم را تحلیل می کنیم می بینیم که علم غیر از ذات است بر این اساس اطلاق عالم بر خداوند یا مجاز است و یا منقول.

نقول: گاه سخن از عقائد است و گاه سخن از الفاظ. از نظر عقیده، صفات باید عین ذات باشد و الا علاوه بر خدا که قدیم است باید هفت صفت دیگر هم قدیم باشند.

اما در مقام الفاظ، واضع که عالم را وضع کرده است خصوص خداوند را در نظر نگرفته است بلکه نوع عالم ها را در نظر گرفته است که در همه ی آنها علم زائد بر ذات است.

بنابراین نه لغت را باید سبب تغییر عقیده قرار دهیم و نه عقیده را موجب مجاز دانستن لفظ.

به عبارت دیگر در مقام اراده ی استعمالیة و وقتی دقت به جزئیات نداریم صفات خداوند زائد بر ذات است (در الله عالم گویا علم را برای خداوند ثابت می دانیم و گویا بیان علم و خداوند تغایر وجود دارد) ولی در مقام اراده ی جدیة و بر اساس استدلالات عقلیة صفات خداوند عین ذات می باشند.

المسئلة الخامسة: قیام المبدا بالذات

در مشتق، مبدأ باید قائم به ذات باشد. در این مورد چهار عقیده وجود دارد.

قول اول: لازم نیست مبدأ قائم به ذات باشد. به دلیل لابن (شیر فروش) و تامر (خرما فروش) زیرا شیر فروش و خرما فروش کسی هست که شیر و خرمایش در ظرف است و خودش جای دیگر.

یلاحظ علیه: با دو مثال که نمی توان قاعده ای را بنا نهاد.

قول دوم: شیخ اشعری می گوید: مبدأ باید به ذات قائم باشد آن هم به شکل قیام حلولی. او این سخن را گفته است تا تکلم خداوند را تصحیح کند زیرا او و اشاعره قائلند خداوند متکلم است بالکلام النفسی. یعنی کلام در ذات خداوند است.

قول سوم: صاحب فصول دیده است قول اول تفریط و قول دوم افراط است بنابراین گفته است مبدأ باید قائم به ذات باشد ولی چگونگی قیام متفاوت است. گاه قیام حلولی است مانند عالم، گاه قیام صدوری است مانند ضارب گاه قیام به شکل مفعول به است مانند مضروب و گاه به شکل مفعول فیه است مانند اسم زمان و مکان (مقتل)

بعد صاحب فصول خداوند را استثناء کرده است و گفته است در خداوند قیامی وجود ندارد زیرا اگر بگوییم علم قائم بر خدا است عینیت بین خداوند و صفات از بین می رود.

 

محقق خراسانی می گوید: کلام صاحب فصول بجز آنچه در مورد خداوند گفته است کاملا صحیح می باشد ولی در مورد خداوند اشتباه کرده است و حق این است که حتی در مورد خداوند هم یک نحو قیامی وجود دارد و در عین اینکه بین صفات و ذات وحدت و عینیت وجود دارد ولی مبدأ به ذات قائم است.

بعد اضافه یکند که اگر عرف این نحو قیام را متوجه نشود مشکلی پیش نمی آید زیرا عرف در مفاهیم مرجع است ولی در مصادیق مرجع نمی باشد. در مورد خداوند عرف، قیام را متوجه نمی شود.

یلاحظ علیه:

اولا: اینکه می گوید عرف مرجع در مفاهیم است نه در مصادیق، کلام صحیحی نیست. عرف حتی در مصادیق هم مرجع است. مثلا رنگ خون از نظر عقلی خون است ولی عرف آن را خون نمی داند بلکه رنگ خون می دانند از این رو نظر پاک است.

ثانیا: کلام محقق خراسانی از باب تعارض صدر و ذیل است. او ابتدا می گوید: صفات خداوند عین ذات است و سپس می گوید صفات او قائم به ذات است. این دو با هم سازگاری ندارند.

به هر حال از نظر عقائد، صفات عین ذات است ولی واضع از این عقیده تبعیت نکرده است و برای وضع، موارد ملموس را در نظر گرفته است. بنابراین در مورد خداوند یا باید قائل به مجاز گویی شویم و یا اینکه بگوییم لفظ از معنای لغوی به معنای وحدت وضع شده است و یا اینکه بگوییم اطلاق عالم بر خداوند به اراده ی استعمالی و در عالم لغت مطابق همان معنای لغوی است و نه مجازی در کار است و نه انتقالی ولی در عالم عقیده و به اراده ی جدیة صحیح نیست.

 

المسئلة السادسة: محقق خراسانی چون قائل شده مبدأ قائم به ذات است در مواردی دچار مشکل شده است و در مقام حل آن بر آمده است.

یکی از این موارد این است: المیزاب جار زیرا جریان به میزاب قائم نیست بلکه به آب قائم است. هکذا در مورد لابن و تامر.

صاحب مطول این موارد را مجاز عقلی می داند یعنی مجاز در نسبت است به این معنا که به جای جری الماء گفته است جری المیزاب.

محقق خراسانی در صدد این است که این موارد را مجاز لغوی بداند در نتیجه می گوید: قیام کل شیء بحسبه. از آنجا که نسبت آب به میزاب نسبت مظروف به ظرف است از این رو حکم مظروف را به ظارف می دهند. این خود یک نوع قیام مسامحه ای است. (زیرا ظرف و مظروف با هم یک نوع اتحادی دارند.)

همچنین لابن و تامر به سبب اینکه با این حرفه سر و کار دارند موجب می شود یک نوع وحدتی با لبن و تمر پیدا کنند. این حرفه موجب می شود یک نوع قیامی و اتحادی بین آنها به وجود آید و الا تمر و لبن قائم به تامر و لابن نیست بلکه قائم به چیز دیگری می باشد.

تم الکلام فی المقدمات الثلاثة عشر. (محقق خراسانی قبل از مقصد اول سیزده مقدمه بیان می کند و ما همه را مطرح کردیم)

بحث اخلاقی:

امام باقر علیه السلام می فرماید: در قلب هر انسانی نقطه ی سفیدی وجود دارد. مادامی که فرد گناه نکند آن نقطه ی سفید در نفس باقی می ماند ولی وقتی که به گناه روی آورد آن نقطه به سیاهی می گراید و گاه تمام قلب را می گیرد و فرد به جایی می رسد که گناه را حسنه می پندارد. ﴿وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾[1]

عبد الملک بن مروان ملقب به حمامة المسجد بود. برای اینکه همیشه مجاور مسجد بود. بعد او به جایی رسید که استاندارش حجاج بن یوسف بود که از کشتن شیعیان و علویان لذت می برد. او به جایی رسید که گناه در نظر او ثواب بود.

بنابراین باید بعد از هر خطا توبه و انابه کنیم تا خدای نکرده آن دایره ی سیاه وسیع تر نشود و الا چه بسا کار از کار بگذرد.


[1] کهف/سوره18، آیه104.