درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مشتق

محقق خراسانی در مقدمه ی سیزدهم یک مسأله و نه مقدمه بیان کرده است. بعد از بیان آنها شش مسأله ی فرعیة را بیان می کند. در این جلسه به مقدمه ی ششم می پردازیم فنقول:

المقدمة السادسة: ما هو اصل المشتقات؟

در شرح امثله خواندیم: مصدر اصل کلام است و از آن نه وجه باز می گردد. بنابراین مصدر اصل است و نه مشتق از آن گرفته می شود که عبارتند از اسماء فاعل، اسماء مفعول، امر، نهی، مضارع، اسم زمان، اسم مکان، مصدر میمی ...

ادباء می گویند در مشتقات یک معنای مشترک وجود دارد و در ضرب، یضرب، ضارب، مضروب، مضرب، مضراب و امثال آن وجود دارد. بصری ها که اکثریت نحاة هستند اعتقاد دارند مصدر اصل است و در تمام این مشتقات حضور دارد. مثلا الضرب در همه ی وجود دارد. مشهور هم همین را قبول دارند. حتی ابن مالک هم در الفیه این نظر را انتخاب کرده است و می گوید:

المصدر اسم ما سوی الزمان من مدلولی الفعل کأمن من أمِن

بمثله او فعل او وصف نصب و کونه اصلا لهذین انتخب

فعل دو مدلول دارد یکی زمان است و یکی حدث و مصدر اسم برای حدث است مانند أمَنَ که مصدر آن أمن می باشد. بعد می گوید مصدر گاه مانند فعل در مصدر عمل می کند و آنها را نصب می دهد و مصدر به عنوان اصل برای فعل و وصف انتخاب شده است.

برای این نظریة که مصدر اصل کلام است چهار مشکل وجود دارد:

الاشکال الاول: مصدر چگونه می تواند اصل کلام باشد و حال آنکه ماده برای اینکه بتواند در تمام مشتقات حضور داشته باشد باید فاقد تعین باشد. این در حالی است که مصدر تعین دارد زیرا بر وزن خاصی است مانند ضرب که ضای آن مفتوح و راء در آن ساکن است.

قلت: هذا خلط بین المسئلة الفلسفیة و المسئلة العرفیة

در فلسفه بیان شده است که ماده ی اولی یا هیولای اولی و یا به عبارت دیگر قوة الوجود در همه ی موجودات مادی وجود دارد و تعین هم ندارد.

اما در مسأله ی ادبی عدم تعین مشکل ساز نیست. مصدر هر چند از نظر حروف در تمام مشتقات حضور دارد ولی هیئت او حضور ندارد و مشکلی هم ایجاد نمی شود.

 

الاشکال الثانی: در ضَرب نسبت وجود دارد و چیزی که در آن نسبت وجود دارد نمی تواند ماده ی اولی باشد زیرا نسبتی که در آن موجود است با نسبت های دیگر قابل جمع نیست. ضرب به معنای زدن است یعنی با زدن نسبت ناقصی دارد ولی در مضروب که نسبت دیگری وجود دارد یعنی ضرب بر کسی واقع شده است

قلت: نسبتی که در مصدر موجود است ناقص است و این نسبت در نسبت های دیگر ادغام می شود.

 

الاشکال الثالث: چرا گفته نشده است که اسم مصدر که فاقد نسبت است اصل در مشتقات است؟

غُسل که حاصل مصدر است نسبتی ندارد بر خلاف اغتسال که در آن نسبت نسل وجود دارد. در فارسی هم پاک کردن مصدر است و در آن نسبت وجود دارد ولی در اسم مصدر که پاکیزگی است نسبتی وجود دارد هکذا در رفتن که مصدر است و روش که اسم مصدر می باشد.

قلت: اسم مصدر کم است و از آن موارد زیادی وجود ندارد ما در مقام این هستیم که برای همه ی مشتقات که بسیارند ماده ای تصور کنیم.

 

الاشکال الرابع: اگر ماده وضع مستقل داشته باشد و مشتق هم وضع مستقل دیگری داشته باشد (مثلا ضَرب وضع مستقلی دارد و ضارب هم بهیئته و مادته وضع مستقل دیگری داشته باشد) در این حال تعدد دال و مدلول لازم می آید به این معنا که وقتی کسی ضارب را استعمال هم کند دو مدلول به ذهن بیاید که یکی مربوط به وضع مصدر باشد و یکی مربوط به وضع ضارب که مشتق است. (زیرا هم مشتق است و هم مصدر که همان ض ر ب است در آن حضور دارد.

قلت: هنگامی که ضارب را استعمال می کنیم در این حال دلالت مصدر در دلالت مشتق ادغام می شود و با شنیدن ضارب فقط کسی که می زند به ذهن خطور می کند.

با این بیان مشخص شد که مصدر اصل کلام است.

 

ثم ان سیدنا الاستاذ نظری را انتخاب کرده است ولی بعدها از این نظر برگشت. ایشان تحت تأثیر اشکال اول قرار گرفت که ماده ی اولی باید فاقد تعین باشد تا بتواند در همه ی مشتقات حضور داشته باشد. بر این اساس فرموده است: ماده ی اصلی مشتقاء ضاد و راء و باء می باشد که هیچ تعینی در آن نیست. واضع هم این سه حرف را بلا تعین هیئت بر زدن وضع کرده است.

بعد اضافه می کند که این حرف قابل تلفظ نیستند به همین سبب اضافه می کند که هیئت مصدر خودش اصل نیست بلکه فقط وسیله ای برای تلفظ آن سه حرف است. یلاحظ علیه: واضع فیلسوف نیست تا ابتدا آن سه حرف را وضع کند بعد برای اینکه بتواند آن را تلفظ کند به هیئت روی آورد. اگر چیزی قابل تلفظ نیست واضع هم آن را وضع نمی کند. واضع یک فرد عادی است و به سب احتیاجی که داشته است به وضع روی آورده است و چیزی را وضع می کند که از اول قابل تنطق باشد.

 

المقدمة السابعة: هل المشتق حقیقة فی المتلبس فی الحال او اعم

این مقدمه مربوط به این است که مراد از حال چیست؟

ههنا احتمالات ثلاثة:

الاحتمال الاول: حال النطق یعنی هل المشتق حقیقة فی المتلبس بالمبداء (مانند ضرب) فی حال النطق؟ یعنی موقعی که من می گویم: زید ضارب هنگام تکلم او ضارب باشد.

اگر این احتمال وارد باشد لازمه اش این است که 99 درصد مشتقات مجاز باشد زیرا ما غالبا از گذشته و یا آینده بحث می کنیم و می گوییم: زید دیروز ضارب بود و یا فردا زید متکلم خواند بود.

 

الاحتمال الثانی: حال التلبس. این احتمال اصلا معنا ندارد به این بیان که هل المشتق حقیقة فی المتلبس بالمبداء فی حال التلبس چیز لغوی است. بنابراین مرحوم مشکینی در حاشیه می گوید این احتمال اصلا غلط است و نباید آن را مطرح کرد.

 

الاحتمال الثالث: حال النسبة یعنی در حالت نسبت فرد متلبس به مبدء باشد. در این حال نسبت قضیه را اخذ می کنیم و آن را با خارج می سنجیم. مثلا زید کان ضاربا امس و دیروز هم واقعا ضارب بود. در این حال زمان نسبت گذشته است و در گذشته هم در خارج نسبت ضرب وجود داشت. هکذا در زید ضارب غدا در این حال زمان نسبت فردا است و فردا هم فرد متلبس به مبدا که ضرب است خواهد بود.

با این تفسیر اعم هم معنایش چنین می شود که زیدی که دیروز مبدا (مانند ضرب) از او سر زده است و تمام شده است امروز هم ضارب باشد.

 

اصولیین و محقق خراسانی این احتمال را قبول کرده اند ولی به نظر ما دو اشکال به آن بار است:

اشکال اول این است که بحث ما در مفردات است یعنی ضارب و عالم بر چه چیزی وضع شده است. بحث ما در جمله نیست و حال آنکه ایشان بحث را در جمله مطرح کرده است نسبت موجود در جمله را مورد بحث قرار می دهد و می گوید: زید ضارب غدا که اگر زمان نسبت با واقع هم خوان است متلبس می شود و الا نه

اشکال دوم این است که مشتقات دلالت بر زمان ندارند مثلا در ضارب و مضروب و مضراب زمانی خوابیده نیست تا زمان نسبت در آن با واقع سنجیده شود.

بنابراین ما قائل به احتمال چهارم هستیم که ان شاء الله در جلسه ی بعد مطرح خواهیم کرد.