درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اسماء معاملات

الامر السادس: اسماء معاملات بر دو قسم هستند.

قسمی از آنها اسم برای اسباب است مانند: اوفوا بالعقود که زیرا عقد در لغت عرب به معنای شد الحبلین است یعنی گره زدن دو نخ به هم این آیه کنایه یا مجاز از ایجاب و قبول است گویی آن دو مانند دو نخ است که آنها را با هم می بندند. بعضی از اساتید ما منکر شده اند که این آیه مربوط به معاملات باشد. گفته شده است صاحب مصباح المنیر عقد را به معنای العهد المشدد معنا کرده است. شیخ انصاری هم در ابتدای بیع در تعریف بیع همین معنا را اخذ کرده است. مطابق این معنا عهد مشدد و پیمان مؤکد مواردی چون قسم و عهد را شامل می شود و معاملات را در بر نمی گیرد زیرا در معاملات عهد مشددی وجود ندارد.

نقول: این کلام صحیح نیست زیرا قرآن خود، در آیات مربوط به عقد را در ایجاب و قبول به کار برده است و می فرماید: اگر مردی بخواهد همسرش را طلاق دهد و مهریه هم در کار است: (إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاح‌) کلمه ی عقد در ایجاب و قبول نکاح به کار رفته است. بنابراین صاحب مصباح المنیر عقد را به مصداق واضح تفسیر کرده است.

قسمی از اسماء معاملات، اسم برای مسبب است یعنی آنی که از ایجاب و قبول حاصل می شود مانند (النکاح سنتی) نکاح در این حدیث به معنای ایجاب و قبول نیست بلکه حاصل ایجاب و قبول می باشد و یا مانند (الطلاق بید من اخذ بالساق) و یا (احل الله البیع) و (الصلح جائز بین المسلمین)

 

الامر السابع: اگر بخواهیم چیزی را به چیزی نسبت دهیم گاه بین آن دو تلائم و هماهنگی وجود دارد و گاه بین آن دو تدافع وجود دارد.

جزء و شرط در قسم اول قرار می گیرند و مانع و قاطع در قسم دوم.

شیخ انصاری در رسائل فرق بین جزء و شرط و فرق بین مانع و قاطع را بیان کرده است.

جزء چیزی است که قیدا و تقیدا داخل باشد. مانند رکوع که قید به خود رکوع می گویند و تقید به نماز رکوع دار می گویند.

شرط در جایی است که قید خارج است ولی تقید داخل می باشد. مثلا وضو جزء نماز نیست ولی طهارت حاصله از آن که تقید است داخل در نماز می باشد.

شرط خود بر چند قسم است:

     گاه قبل است مانند وضو برای نماز

     گاه همراه است مانند استقبال به کعبه

     گاه بعد از عمل است مانند زنی که مستحاضه ی کثیره است می تواند روزه بگیرد ولی به شرط اینکه اغسال لیلیه ی شب بعد را انجام دهد.

مانع چیزی است که مقتضی را از کار می اندازد مانند رطوبت در مقابل آتش که جلوی تأثیر مقتضی که سوزاندن است را می گیرد. هکذا حدث برای نماز مانع است.

قاطع چیزی است که هیئت اتصالیه را به هم بزند مانند خندیدن در نماز که هیئت صلاتیة را قطع می کند. بر همین اساس به قیچی که لباس را می برد مانع نمی گویند بلکه به آن قاطع می گویند.

اذا علمت هذا فاعلم: ان الجزء علی قسمین:

جزء الماهیة: اگر چیزی در قوام شیء مدخلیت داشته باشد به آن جزء الماهیة می گویند. مانند ناطق نسبت به انسان. در نماز رکوع، جزء الماهیة می باشد زیرا اگر رکوع نباشد نماز هم نیست.

جزء الفرد: چیزی است که در قوام شیء مدخلیت ندارد ولی در تحقق آن مدخلیت دارد مانند طویل و قصیر و ابیض و اسود که اینها جزء ماهیت نیستند ولی اگر انسان بخواهد در خارج محقق شود یا طویل است و یا قصیر. قنوت در نماز چنین است زیرا موقع نماز خواندن گاه با قنوت و گاه بدون آن می خوانیم و این دلیل بر این است که قنوت در ماهیت و قوام شیء مدخلیت ندارد.

 

ان الشرط ایضا علی قسمین:

شرط الماهیة: چیزی است که در تحقق شیء مدخلیت دارد مانند استقبال در نماز از این رو در حدیث لا تعاد یکی از آن موارد پنج گانه استقبال ذکر شده است.

شرط الفرد: چیزی است که در تحقق شیء مدخلیت دارد نه در قوام آن مانند نماز در مسجد.

 

هدف از این تقسیم این است که برخی از فقهاء تصور کرده اند که اگر کسی قنوت را در نماز بیاورد در واقع در ضمن عمل واجب، عمل مستحبی را آورده است.

ما معتقدیم همه ی اینها واجب است و صحیح نیست بگوییم نماز واجب است و قنوت مستحب و یا نماز واجب است ولی در مسجد خواندن مستحب می باشد. (بله اصل قنوت خواندن و اصل خواندن نماز در مسجد مستحب است به این معنا که می توان آن را ترک کرد ولی اگر قنوت را در نماز داخل کردم دیگر آن قنوت مستحب نمی باشد بلکه واجب است زیرا این قنوت جزء فرد است و فرد از اول تا آخر واجب است. هکذا نماز در مسجد یک نماز واجب است.

تقسیماتی که برای جزء و شرط ذکر کردیم در عالم تکوین هم وجود دارد مثلا سابقا خانه ها را با ایوان می ساختند و من خانه ای بدون ایوان می سازم. وجود ایوان مستحب است ولی اگر ایوان را ساختم، ایوان هم جزء خانه است نه اینکه شیء زائدی در بیت باشد. (غایة ما فی الباب ایوان جزء کمال است.)

 

ثم ان ههنا اشکالا: (این اشکال را امام قدس سره و مرحوم بروجردی ذکر کرده اند)

این تقسیم در امور تکوینی صحیح است و در امور تکوینی می توان جزء الماهیة و جزء الفرد را تصور کرد زیرا امور تکوینیة مانند انسان و خانه واقع مشخصی دارد و در آن ناطق بودن جزء الماهیة است ولی طویل و عریض بودن نه ولی در امور اعتباریة نمی توان گفت که ماهیة واحده گاه جزء الماهیة است و گاه جزء الفرد زیرا امور اعتباریة واقع محدد و مشخصی ندارد و تابع اعتبار معتبر است از این رو نماز با قنوت یک ماهیت است و نماز بدون قنوت ماهیت دیگر بنابراین امور اعتباریه بر خلاف امور تکوینیة ماهیت واحد ندارند و هر تغییری در آنها موجب ایجاد یک ماهیت جداگانه می شود.

در جواب می گوییم: حتی در امور اعتباریة هم می توانیم قائل به ماهیت واحدة شویم به این بیان که ما تابع غرض هستیم. اگر چیزی در اصل غرض مدخلیت دارد به آن جزء ماهیت می گوییم مانند رکوع که اگر نباشند نماز باطل است و غرض از نماز که معراج مؤمن است تأمین نمی شود.

اما اگر چیزی در کمال غرض مدخلیت داشت به آن جزء فرد و شرط فرد می گوییم. قنوت از این قبیل است.

هکذا شرط هم گاه در اصل غرض دخالت دارد مانند استقبال و گاه در کمال آن دخالت دارد مانند نماز در مسجد.