درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اطراد

در جلسه ی قبل دو راه برای اطراد بیان کردیم و گفتیم مراد از اطراد، اطراد استعمال است.

صاحب کفایة بر اطراد سه اشکال وارد کرده است. امام قدس سره نیز اشکال دیگری به آن اضافه کرده است.

الاشکال الاول: صاحب کفایة می گوید: اطراد نمی تواند علامت موضوع له باشد زیرا مجاز هم هر چند در نوع علاقه مطرد نیست ولی در صنف علاقه مطرد است.

مثلا استعمال جزء در کل به این صورت که جزء را بگوییم و کل را اراده کنیم نوعش مطرد نیست زیرا اگر بگوییم (مو) نمی توانیم انسان را اراده کنیم و کسی نمی تواند بگوید: رأیت شعرا و مرادش این باشد که رأیت انسانا. بنابراین نوع علاقه که علاقه ی جزء و کل است مطرد نیست ولی در صنف مطرد است یعنی جایی که جزء از اجزاء رئیسه باشد مانند چشم و دست استعمال آن زیاد است از این رو امیر مؤمنان علیه السلام در نامه اش به یکی از منصوبین خود نوشته است (کتب الی عینی بالمغرب) حضرت عین را در مورد مراقبش که از طرف او مأمور بود کار استندار را در نظر بگیرد استعمال کرده است.

 

الاشکال الثانی: ان قلتی اضافه می کند (ان قلت در کلام ایشان مقدر است.).

ان قلت این است که صاحب فصول و دیگران از اطراد در مجاز جواب داده اند و گفته اند مجاز هرچند در نوع مطرد نیست و در صنف مطرد می باشد ولی این نکته در آن وجود دارد که اطراد در صورتی علامت حقیقت است که استعمال یک لفظ در یک معنا بدون تأویل و علی وجه الحقیقه باشد مانند استعمال رجل در زید، عمرو و دیگران. بر خلاف اطراد در مجاز که در صنف علاقه با تأویل (مانند تنزیل جزء منزله ی کل) استعمال می شود.

بنابراین بیان اطراد در حقیقت با اطراد در مجاز فرق دارد. اطراد در حقیقت مطرد است مطلقا و بدون تأویل ولی در مجاز با تأویل است.

محقق خراسانی در رد این جواب می گوید: شما کار را بدتر کردید و با بیان شما دور به وجود آمد و شما معرَف را در معرِف اخذ کردید زیرا اطراد عبارت است از استعمال لفظ در موارد کثیره بدون تأویل و بر وجه حقیقة بنابراین ما به دنبال شناسایی حقیقت هستیم و علم به حقیقت (علم به موضوع له) موقوف بر اطراد است و اطراد هم همان چیزی است که بر وجه حقیقت باشد.

 

الاشکال الثالث: جواب اجمال و تفصیلی که در تبادر مطرح کردیم در اینجا جاری نیست و در اطراد هر دو طرف علم، علی وجه التفصیل است به این بیان که العلم بالحقیقة علی وجه التفصیل مترتب علی الاطراد علی نحو الحقیقة علی وجه التفصیل. بنابراین هم معرَف و هم معرِف هر دو علی وجه التفصیل است.

 

اما جواب از اشکال اول: محقق خراسانی خراسانی در این اشکال گفت مجاز هم مانند حقیقت مطرد است البته در صنف و نه در نوع.

ما می گوییم: حتی مجاز هم در صنفش مطرد نیست زیرا رجل در تمام حالات بر زید اطلاق می شود ولی مجاز نه تنها در نوعش مطرد نیست حتی در صنف هم چنین نیست زیرا مجاز دو ستون دارد. یکی اینکه حتما باید ذوق و طبع بشری آن را بپذیرد (این همان علاقه است) دوم اینکه مناسبت مقامی وجود داشته باشد. مثلا اگر بخواهیم شجاعت کسی را تعریف کنیم در آنجا به جای رجل شجاع، از اسد استفاده می کنم ولی اگر بخواهم غذایی بخوریم و همان فرد هم با ما هم سفره است در آنجا نمی گوییم: تفضل یا اسد. بنابراین مجاز حتی در صنف هم مطرد نمی باشد. این بر خلاف حقیقت است که در تمام موارد بدون قید و شرط به زید اطلاق می شود.

 

جواب از اشکال دوم: اینکه اطراد از حقیقت بدون تأویل است اما در جواب اطراد با تأویل است و علی وجه الحقیقة است.

نقول: بغیر تأویل قید نیست بلکه نتیجه ی اطراد است. یعنی اطراد در حقیقت مقید به بلا تأویل نیست بلکه بلا تأویل نتیجه ی اطراد است. بنابراین اشکال دوری که محقق خراسانی بر آن وارد کرده است صحیح نیست.

بنابراین اگر بگوییم: الاطراد عبارة عن کثرة استعمال اللفظ فی معنی بلا تأویل و علی وجه الحقیقة. ممکن است قیدیت به ذهن برسد

ولی اگر بگوییم: اطراد این است که لفظ به قدری در معنا به کار رود تا جایی که انسان متوجه شود تأویلی در کار نیست. با این بیان نتیجه بودن بغیر تأویل شفاف تر می شود.

 

جواب از اشکال سوم: محقق خراسانی هنگامی که اشکال دور را مطرح کرد گفت جوابی که در تبادر دادیم در اینجا وارد نیست زیرا هر دو طرف علم تفصیلی می باشد.

نقول: علی وجه الحقیقة قید اطراد نیست تا دور حاصل شود. علی وجه الحقیقة نتیجه ی کار است و اصلا دوری به وجود نمی آید.

تم الکلام فی الاشکالات الثلاثة التی اوردها المحقق الخراسانی

 

بقی الکلام فی الاشکال الرابع الذی اورده الامام قدس سره: همینکه فهمیدم زید رجل است و عمرو رجل است و بکر رجل است در همه ی اینها از صحت حمل حقیقت را می یابم و متوجه می شود رجل برای ماهیت مشترکه وضع شده است و دیگر نوبت به اطراد نمی رسد زیرا اطراد هنگامی حاصل می شود که ده ها مورد حمل و امثال آن را ببینم تا متوجه شوم اطراد وجود دارد.

یلاحظ علیه: امام قدس سره بحث را در جایی مطرح می کند که با یک حمل و دو حمل علم به حقیقت حاصل می شود در این حال اگر علم به صحت حمل داشته باشیم نوبت به اطراد نمی رسد.

ولی بحث ما در جایی است که در صحت حمل شک داریم و احتمال می دهیم حمل ها هرچند صحیح است ولی شاید علی وجه المجاز باشد. بنابراین بحث ما در مورد جاهل به لغت است از این رو ناچاریم آنقدر آزمایش کنیم و موارد استعمال را ببنیم تا به اطراد دست یابیم و مطمئن شویم استعمال علی وجه الحقیقة می باشد.

با این بیان می گوییم در جهان امروز راه بیشتر در اطراد منحصر است. تبادر و صحت حمل بیشتر مربوط به اهل لسان است که امروزه کمتر کسی پیدا می شود که اهل لسان باشد و برای فهم معنا به تبادر و صحت حمل روی آورد. امروزه غالبا غیر اهل زبان از طریق اطراد معنای لفظ را متوجه می شوند.

 

ثم ان ههنا اصطلاحات ثلاثة:

اصطلاح اول مربوط به عموم ادباء و فقهای عالم است که می گویند: الاصل فی الاستعمال الحقیقة.

این اصطلاح در جایی است که هم حقیقت را می شناسیم و هم مجاز را. می دانیم (اسد) حقیقت در حیوان مفترس است و مجاز در رجل شجاع می باشد ولی نمی دانیم متکلم کدام را اراده کرده است. در این حال آن را بر حقیقت حمل می کنیم تا اینکه به قرینه ای بر خلاف آن دست یابیم.

 

اصطلاح دوم مربوط به سید مرتضی است که می گوید: الاستعمال دلیل الحقیقة

ایشان می گوید اگر کلمه ای در معنایی به کار رود آن نشانه ی حقیقت است هر چند اگر حقیقت و مجاز را نشناسیم. صرف استعمال موجب کشف حقیقت است مگر اینکه برای مجاز قرینه ای باشد از این رو ایشان معتقد است امر حقیقت در وجوب و ندب است زیرا امر در هر دو به کار رفته است.

 

اصطلاح سوم عبارتا است از: الاطراد دلیل الحقیقة و الموضوع له

در این مورد هم مانند اصطلاح دوم نه حقیقت را می شناسیم و نه مجاز را ولی فرق آن با قبلی این است که سید مرتضی صرف یک یا دو استعمال را کافی می داند ولی در اطراد چنین نیست و باید استعمال آن بسیار باشد و در اقوام مختلف و در حالات مختلف به یک شکل استعمال شود.

 

بقیت هنا علامة رابعة و هو تنصیص اهل اللغة: یعنی اهل لغت بگویند معنای فلان لغت چیست. اصولیین در مباحث جلد دوم در بحث حجیت قول لغوی کمی این بحث را مطرح کرده اند ولی جای آن در همین مبحث حقیقت و مجاز است. اصولیین نسبت به حجیت قول لغوی هر چند عملا قائل به حجیت هستند ولی لسانا آن را قبول ندارند و در مقام عمل برای فهم لغت به کتب لغت مراجعه می کنند.

ان شاء الله فردا این بحث را مطرح می کنیم.