درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:صحت حمل و اطراد

بحث در صحة الحمل و صحة السلب است. هر دو به شکل حمل اولی و در حمل شایع صناعی اجرا می شوند و علامت حقیقت و مجاز هستند.

بر این علامت اشکالاتی وارد شده است که اکنون به اشکال سوم می پردازیم:

شهید صدر قائل است حمل دلالت بر موضوع له نمی کند زیرا دو مترادف نیز بر هم حمل می شوند ولی موضوع له نیستند مثلا الانسان بشر و البشر هو الانسان. حمل در آن صحیح است ولی آن دو موضوع له نیست.

نقول: اگر هر دو مفرد باشند حق با شهید صدر است مانند مثال انسان و بشر ولی اگر یکی مرکب و دیگری بسیط باشد در این حال مرکب موضوع له است مانند: الاسد هو الحیوان المفترس. اسد با حیوان متفرس مترادف نیست بلکه لفظ اسد موضوع و حیوان متفرس موضوع له می باشد.

الاشکال الرابع: اگر امروز در کلام عرب صحت سلب مشاهده نشود. این امر ثابت می کند که در قرن پانزدهم موضوع له چنین است ولی آنچه برای ما مهم است این است که از موضوع له در زمان اهل بیت با خبر شویم.

همان جوابی که در تبادر دادیم در اینجا هم جریان دارد. به این بیان که نمی توانیم از طریق استصحاب قهقرایی جلو رویم و بگوییم الآن حمل مزبور یقینا صحیح است و آن را به زمان شک که زمان اهل بیت است می کشانیم. این استصحاب صحیح نیست زیرا در استصحاب باید یقین سابق را به شکل لاحق کشاند نه عکس آن.

اما از زمان اهل بیت می توانیم به زمان حال تعدی کنیم و بگوییم که در زمان اهل بیت تغییری در حمل ایجاد نشده است و هکذا در زمان ما.

یمکن ان یقال که اصلا احتیاجی به استصحاب نیست بلکه اصالة عدم النقل اصلی است عقلائی و مشکل را حل می کند.

اگر به کتب لغت مراجعه کنیم می بینیم که آنها برای استدلال به لفظ به آیات قرآن، حدیث و یا به شعر شاعر استدلال می کنند و اصلا به ذهنشان خطور نمی کند که این لغات در زمان نزول آیات و یا زمان سرودن شعر حقیقت بوده است. زیرا اصالة عدم النقل اصلی است عقلائی.

الاشکال الخامس: همان اشکال دوری که در تبادر مطرح شده است در اینجا هم راه دارد و جواب آن هم در اینجا جاری است.

العلامة الثالثة: الاطراد

آنی که علامت حقیقت است اطراد الاستعمال است نه اطراد التبادر. اطراد الاستعمال فی کلمات اهل اللسان علامت حقیقت است به این معنا که اگر یک کلمه در یک معنا در میان اهل لسان مطرد شد آنها این لفظ را در یک معنا زیاد به کار می برند این علامت است که آن لفظ بر آن معنا وضع شده است.

اصولیین به تبادر و صحت الحمل علاقه دارند ولی از آنجا که به اطراد و مورد بعد که تنصیص اهل لغت است علاقه ای ندارند به اینها اشکالات متعددی بار می کنند.

ما معتقد هستیم علامت حقیقت و مجاز همین اطراد است و تبادر و صحت حمل قلیل الفائده می باشد و فقط به درد اهل لسان می خورد. ولی اطراد هم به کار اهل لسان می آید و هم به کار غیر اهل لسان.

صاحب کفایة و دیگران اطراد را خوب توضیح نداده اند زیرا اطراد را دلیل خوبی نمی دانستند و می گفتند اگر اطراد دلیل باشد مجاز هم مطرد است. ما با چند بیان اطراد را توضیح می دهیم

البیان الاول: اگر کلمه ای در معنایی نزد اهل لسان عند جمیع الاقوام و عند جمیع الحالات و عند جمیع الصور به کار رود یقین حاصل می شود که آن لفظ در آن معنا به کار رفته است.

مثلا در ما نمی دانیم ماء در لغت عرب بر چه چیزی وضع شده است. بعد می بینیم ماء در جسم سیالی که بی رنگ است استعمال می شود مثلا می بینیم فقهاء می گویند: الماء اما قلیل او کثیر، اما مطلق او مضاف، اما طاهر و اما نجس. بعد می بینیم شیمی دانان در مورد ماء می گویند: آب مرکب از اکسیژن و هیدروژن است. بعد در فیزیک که در خواص ظاهری اجسام بحث می کنند می بینیم که می گویند: الماء جسم لا لون له هکذا در علوم دیگر. وقتی می بینیم همه با اختلاف فرهنگی که دارند لفظ ماء را در مورد جسم سیال استعمال می کنند یقین پیدا می کنیم که ماء بر جسم سیال وضع شده است.

اگر کسی بگوید که لعل استعمال ماء در جسم سیال با قرینه است و ماء در چیز دیگری وضع شده است و مجازا در جسم سیال به کار برده می شود در جواب گفته می شود: چنین چیزی بسیار بعید است.

البیان الثانی: اگر لفظی را در یک مورد به سبب حیثیتی خاص به کار ببرند (مانند استعمال لفظ رجل در زید به سبب مرد بودن زید) بعد همین لفظ در عمرو و زید به همان حیثیت به کار ببرند و هکذا در مصادیق مشابه دیگر از آن کشف می کنیم که آن لفظ برای همان حیثیت که مشترک بین زید و عمرو و دیگران است وضع شده است.

مثال فقهی: ما و اهل سنت در آیه ی ﴿و اعلموا انما غنتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین ...﴾[1] اختلاف داریم. اهل سنت می گویند: خمس مخصوص غنائم جنگی است و در غیر آن خمسی وجود ندارد زیرا خداوند در قرآن خمس را فقط در غنائم جنگی به کار برده است.

ما در جواب می گوییم: غنیمت به معنای هر چیزی است که بدون زحمت به دست انسان می آید خصوصا در جائی که متوقع نباشد. دلیل ما همان اطراد است زیرا می بینیم کلمه ی غنیمت در قرآن و احادیث در جامعی به کار رفته است که همان کل فائدة می باشد:

﴿تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَة﴾ [2] مغانم به معنای درجات عالی است.

در روایات اهل سنت آمده است: پیامبر اکرم (ص) هنگامی که زکات می گرفت می فرمود: آن کس که زکات می گیرد بگوید: «اللهم اجعله مغنما لا مغرما» (خدایا این را برای ما فایده قرار بده نه جریمه) در این حدیث مغنم در زکات به کار برده است.

در روایت دیگری آمده است: «غنیمة مجالس اهل الذکر الجنة» غنیمت در این روایت به معنای مزد و اجر به کار رفته است.

در روایتی که احمد نقل می کند آمده است: «صوم رمضان غنم المومن» یعنی روزه ی ماه رمضان درآمدی برای مؤمن است.

با توجه به این معانی متوجه می شویم که غنیمت به حیثیت واحده که درآمد باشد هم در بهشت و اجر اخروی به کار رفته است هم در زکات و هم در پاداش و ثواب و اگر در آیه ی اول غنیمت در مورد غنائم جنگی به کار رفته است این از باب تطبیق کلی بر مصداق است.


[1] انفال/سوره8، آیه41.
[2] نساء/سوره4، آیه94.