درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:استعمال لفظ در لفظ و وضع الفاظ بر مصادیق معلومة

الامر الرابع: محقق خراسانی به یک بحث ادبی اشاره می کند که جنبه ی فقهی و اصولی ندارد و آن اینکه در چهار مرتبه بحث می کنیم و در تمام اینکه لفظ را در معنا به کار نمی بریم بلکه لفظ را در خود لفظ به کار می بریم:

    1. گاه لفظ را استعمال می کنیم و خود همان لفظ را اراده می کنیم یعنی لفظ را در خود آن لفظ به کار می بریم. مثلا می گویم: زید فی کلامی هذا لفظ. در این مثال کلمه ی زید به معنای شخص خارجی نیست بلکه مراد همان کلمه ای است که تلفظ شده است.

    2. گاه لفظ را استعمال می کنیم و مثل آن را اراده میکنیم مثلا شخصی در کنار من می گوید: زید قائم و من می گویم: زید فی کلامک هذا لفظ. در این مثلا زید در مثل به کار رفته است زیرا زیدی که من به کار برده ام مثل همان زیدی است که آن فرد گفته است.

    3. گاه لفظ را استعمال می کنیم و صنف آن را اراده میکنیم. دایره ی صنف از مثل وسیع تر است مثلا می گویم: زید فی ضرب زید فاعل. زید اول دال است و زید دوم مدلول است که در جمله به کار رفته است که عبارت است از (ضرب زید)

    4. گاه لفظ را استعمال می کنیم و نوع آن را اراده میکنیم. دایره ی نوع از صنف وسیع است و نوع اعم از صنف می باشد. مثلا می گویم: زید لفظ. زید در این مثال نوع است

در هر یک از این موارد باید در چهار مرحله بحث کنیم که عبارتند از اینکه:

    1. آیا اطلاق صحیح است یا نه یعنی این اطلاق عرفیت دارد یا نه؟

    2. اگر اطلاق صحیح باشد آیا این موارد از باب استعمال است یا نه؟

    3. آیا دال و مدلول در کار است یا نیست؟

    4. آیا این کار حقیقت است یا مجاز.

چهار ضرب در چهار شانزده می شود.

اما الاول: اطلاق لفظ و اراده ی شخص مانند: زید فی کلامی هذا لفظ.

مرحله ی اول: در این مورد اطلاق صحیح است زیرا ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه و چون مثال فوق صحیح است اطلاق آن هم صحیح می باشد و این نوع استعمال عرفیت دارد.

مرحله ی دوم: آیا استعمال هست یا نه؟

باید استعمال را تحلیل کنیم فنقول: ارکان استعمال سه چیز است:

     لفظ را استعمال می کنم (هلال ماه را دیدم)

     از این لفظ چیزی در ذهن مخاطب وارد می شود. (معنای هلال در ذهن ایجاد می شود.)

     مخاطب از این صورت ذهنیة به خارج منتقل می شود. (به هلال ماه که در خارج است منتقل می شوید)

هر جا این سه شرط بود استعمال هست و الا نه. در ما نحن فیه که می گویم: زید فی کلامی هذا لفظ. هم زید را استعمال کردم و هم در ذهن فرد معنایی ایجاد شد ولی قسم سوم مفقود است زیرا او به خارج منتقل نمی شود. از این رو مثال فوق از باب استعمال نیست.

مرحله ی سوم: آیا دلالت هست یا نه. محقق خراسانی و صاحب فصول در کفایه نزاعی دارند و ما فقط می گوییم محقق خراسانی قائل است که دلالت در ما نحن فیه وجود دارد غایة ما فی الباب اختلاف دال و مدلول ذاتی نیست بلکه اختلاف آن دو حیثی است یعنی از آن نظر که لفظ از زبان من در آمد دال می شود از آن جهت که خودش مورد انتقال قرار گرفته است مدلول می باشد. بنابراین یک شیء از یک حیث دال است و از حیث دیگر مدلول می باشد.

مرحله ی چهارم: آیا این استعمال حقیقت است یا نه؟

وقتی ما قائل شدیم این از باب استعمال نیست دیگر بحث حقیقت و مجاز بی معنا است. مضافا بر اینکه حقیقت و مجاز در جایی است که موضوع له در کار باشد و زید وضع شده است برای زید خارجی و نه برای لفظ زید در نتیجه چون موضوع له در کار نیست حقیقت هم نیست. همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز ادعا شرط است که در ما نحن فیه مفقود می باشد.

اما المقام الثانی: اطلاق اللفظ و ارادة مثله مثلا: مثلا شخصی در کنار من می گوید: زید قائم و من می گویم: زید فی کلامک هذا لفظ.

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال می باشد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که همان زید در جمله ی اول است.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال زیدی است که در کلام من است و مدلول زیدی است که در کلام فردی دیگر ذکر شده است.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

اما المقام الثالث: اطلاق اللفظ و ارادة صنفه مثلا: مثلا می گویم: زید فی ضرب زید فاعل

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است. زیرا واقع شده است و همین دلیل بر امکان آن دارد و این کلمه وقتی استعمال می شود معنایی دارد و اطلاق آن هم صحیح است.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال می باشد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که همان زیدی است که من در جمله استعمال کردم و یا بر روی تخته سیاه نوشتم.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال زیدی است که در کلام من است و مدلول زیدی است که بر روی تخته سیاه نوشته ام.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا لفظ زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

 

المقام الرابع: اطلاق اللفظ و ارادة نوعه مثلا: مثلا می گویم: زید لفظ. زید در این مثال نوع است.

المرحلة الاولی: اطلاق آن صحیح است. زیرا واقع شده است و همین دلیل بر امکان آن دارد.

المرحلة الثانیة: این مورد استعمال می باشد زیرا هر سه مرحله در آن موجود است: هم لفظ استعمال شده است و هم صورتی در ذهن ایجاد شده است و هم به چیز سومی منتقل شدیم که نوع زید است که تمامی زیدهایی که بعد از وضع لفظ زید استعمال شده است را در بر می گردد.

المرحلة الثالثة: اختلاف دال و مدلول در این مورد ذاتی است نه حیثی زیرا دال لفظ زید است و مدلول، نوع زید می باشد.

المرحلة الرابعة: این مورد از باب حقیقت نیست زیرا لفظ زید برای شخص خارجی وضع شده است و ما زید را در لفظ به کار بردیم همچنین مجاز هم نیست زیرا در مجاز باید ادعا باشد که در ما نحن فیه مفقود است.

خلاصه اینکه حقیقت و مجاز در هیچ کدام نیست. و استعمال هم بجز اول در مابقی هست. اختلاف دال و مدلول هم در اولی حیثی و در ما بقی ذاتی است. اطلاق هم در همه صحیح است.

الامر الخامس: (پنجمین مقدمه از سیزده مقدمه ای که محقق خراسانی در ابتدا ذکر کرده است.)

آیا الفاظ بر معانی واقعیة وضع شده است یا بر مصادیق معلومة. مثلا لفظ ماء بر جنس سیال وضع شده است یا اینکه بر جسم سیالی که مراد یا معلوم است وضع شده است (به گونه ای که اراده یا علم قید آن باشد) بنابراین اگر در خواب لفظ ماء را استعمال کنیم چون اراده نکرده ایم دلالتی هم وجود ندارد.

این نزاع از زمان علامه و خواجه شروع شده است و قبل از ایشان چنین بحثی مطرح نبوده است.

علامه شاگر خواجه است و نزد او منطق می خواند. خواجه می گوید: «دلالة اللفظ علی تمام معنی مطابقة و علی جزء معنی تضمن و علی خارج المعنی التزام» علامه اشکال کرد که این تعریف شما صحیح نیست به این گونه که اگر انسان را دوبار وضع کنند یک بار بر حیوان ناطق و یک بار بر ناطق در این صورت اگر انسان را استعمال کنیم و ناطق را اراده کنیم به یک معنا دلالت مطابقی است زیرا بر ناطق وضع شده است و به یک معنا دلالت تضمنی است زیرا برای حیوان ناطق وضع شده است.

خواجه از این اشکال جواب داد که «الدلالة تابعة للارادة» یعنی اگر انسان گفته شود و ناطق اراده شود آیا ناطق را بما انه جزء اراده کرده ای یا بما انه جزء للمعنی اگر اولی باشد مطابقی است و اگر دومی باشد تضمنی.