درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حقیقت وضع

بحث در امر دوم است و محقق خراسانی در این امر نه مطلب را ذکر می کند. چهار مطلب به اصل وضع ارتباط دارد و پنج امر دیگر به امور دیگری ارتباط دارد. در جلسه ی قبل دو امر را بحث کردیم.

بحث دوم در مورد واضع بود و ما گفتیم بشر واضع الفاظ بوده است. این قول با آیه ی 22 سوره ی روم منافات ندارد که خداوند می فرماید: ﴿وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ﴾[1] زیرا ما هم قائل هستیم این اختلاف زبان به خداوند بر می گردد و ما قائل هستیم خداوند این عنایت را کرده است که بشر بتواند الفاظ را بر این معانی کثیر وضع کند.

البته محقق نائینی قائل به این بود که واضع خداوند است ولی ما کلام ایشان را به دو گونه می توانیم توجیه کنیم یکی اینکه خداوند، الفاظ را به او الهام کرده است و دیگر اینکه خداوند این قدرت را به بشر داده است که بتواند الفاظ را بر معانی وضع کند.

الجهة الثالثة:ما هو حقیقة الوضع

درباره ی وضع دو نظر وجود دارد: یک نظر، نظر اعتبار است و نظر دیگر نظر تعهد می باشد.

نظریه ی اعتبار به سه صورت بیان شده است:

الاول: صاحب کفایة می فرماید: الوضع نحو اختصاص اللفظ بالمعنی و ارتباط خاص بینهما ناش من تخصیصه به تارة و من کثرة استعماله فیها اخری

یعنی وضع یک نوع خصوصی شدن لفظ با معنا است. مثلا لفظ منبر خصوصی برای آن موجود خاص است و اینکه بین لفظ و معنا ارتباطی است که از دو راه ایجاد می شود گاه وضع تعیینی است و گاه وضع تعینی.

وضع تعیینی مانند اینکه واضع بگوید: سمیت هذا منبرا و سمیت هذا زیدا

وضع تعینی همان کثرت استعمال است که آنقدر لفظ کتاب را در مورد کتاب سیبویه استعمال کردند که لفظ کتاب برای کتاب او علم شده است.

یلاحظ علیه بامور ثلاثة:

الامر الاول: اختصاص نتیجه ی وضع است نه خود وضع. ابتدا لفظ را بر معنا وضع می کنند و اسم کودک را زید می گذارند، بعد اختصاص حاصل می شود.

الامر الثانی: وضع سه گونه است: تعیینی و تعینی و الاستعمال بداعی الوضع (خداوند به کسی فرزندی می دهد و او از پدربزرگ دعوت می کند که نامی برای فرزند بگذارد پدربزرگ می گوید: حسین من را به من بدهید. او با این کار هم استعمال کرد و هم وضع)

محقق خراسانی در تعریف فوق به این قسم سوم اشاره نکرده است.

الامر الثالث: تعریف محقق خراسانی مجمل است زیرا ایشان می فرماید: نحو اختصاص و ما از ایشان می پرسیم ما در صدد این هستیم که همین (نحو اختصاص) را متوجه شویم.

التعریف الثانی للمحقق الایروانی: میرزا علی ایروانی از بزرگان نجف در سال های 1330 تا 1354 قمری است. او حاشیه ای بر مکاسب دارد و امام قدس سره از این حاشیه تعریف می کرد. او همچنین حاشیه ی دیگری بر کفایه دارد و در آن می فرماید: الوضع اعتبار وجود اللفظ وجودا تنزیلیا للمعنا فی عالم الاعتبار لا فی العین

یعنی وضع این است که واضع لفظ را به عنوان وجود تنزیلی عین خارج قرار می دهد.

به این معنا که هر کسی دو وجود دارد: یک وجود عینی دارد و یک وجود تنزیلی و اعتباری و لفظ کأنه نوعی از وجود خارجی اوست. در منطق هم آمده است که الفاظ وجود تنزیلی معنا است.

البته تنزیل گاه حقیقی است مثلا امام علیه السلام می فرماید: الطواف بالبیت صلاة یعنی همان طور که صلاة وضو می خواهد طواف هم می خواهد. یا اینکه می فرماید: التراب احد الطهورین. و گاه تنزل اعتباری است مانند وضع لفظ بر معنا.

در منظومه ی سبزواری آمده است که اشیاء چهار نوع وجود دارد که عبارتند از وجود عینی، وجود ذهنی، وجود لفظی و وجود کتبی (مثلا وقتی لفظ حسین را می نویسیم این وجود کتبی وجود عینی اوست.)

یلاحظ علیه: اولا این تعریف چیزی است که در ذهن فیلسوف می آید و حال آنکه غالبا الفاظ را مردم وضع می کنند.

ثانیا: آیا واضع است که لفظ را نازل منزله ی معنا می کند یا کسی که آن را استعمال می کند؟

مثلا فردی است آئینه ساز و به آئینه نظر استقلالی دارد و می خواهد عیب آئینه را پیدا کند و فرد دیگری هم به آن نگاه می کند تا وضع ظاهری خود را درست کند و نظرش به آئینه آلی است. در میان این دو نفر کسی که به آئینه نگاه می کند تا خود را بررسی کند در واقع عکس آئینه را نازل منزله ی عین خارجی می کند نه کسی که آئینه را درست می کند. همین گونه کسی که لفظ را استعمال می کند آن را نازل منزله ی عین خارجی می کند نه کسی که لفظ را وضع کرده است. از این محقق ایروانی می بایست می فرماید: المستعمل ینزل اللفظ منزلة المعنی.

التعریف الثالث: تعریف ما از وضع تعیینی چنین است: تعیین اللفظ فی مقابل المعنی بداعی الانتقال الیه عند التکلم.

آنچه ما از نامگذاری ها و کار فرهنگستان و امثال آن مشاهده می کنیم این است که واضع لفظ را در مقابل معنا قرار می دهد بدین منظور تا موقع تکلم لفظ را بگوید و معنا به ذهن بیاید. (باید توجه داشت که (بداعی) غایت است نه موضوع له.

(البته وضع تعینی و استعمال بداعی الوضع برای ما مطرح نیست)

الی هنا تم الکلام فی المقولة الاولی و آن نظریه ی اعتبار بود.

اما بنا بر نظریه ی تعهد: محقق نهاوندی (متوفای 1317 قمری) کتابی دارد به نام تشریح الاصول بعد، مرحوم ابو المجد (حاج آقا اصفهانی استاد امام قدس سره) در کتاب وقایة الاذهان که کتاب ادبی است این نظریه را ذکر کرده است و بعد آیة الله خوئی این نظریه را پذیرفته است.

ایشان می گویند: تعهد المتکلم للمخاطب و التزامه له بانه لا ینطق بلفظ خاص الا عند ارادته معنی خاصا

وضع این است که متکلم متعهد می شود که هر موقعی که این لفظ را به کار می برد آن معنا را اراده کرده است. یعنی هر موقع آتش را به کار برده است همان موجود نورانی سوزان را اراده کند نه چیز دیگر را.

توضیحات بیشتر این تعریف در پاورقی اجود التقریرات که از آیة الله خوئی است وجود دارد.

یلاحظ علیه: اولا در این تعریف غایت با فعل خلط شده است. مثلا کسی که منبر می رود فعلی را انجام می دهد ولی غایت مباحثه و وعظ است. آنی که ایشان می گوید وضع نیست بلکه غرض از وضع است. غرض و غایت از وضع این است که متکلم متلزم می شود که هر موقع نان می گوید آن موجود خوردنی را اراده کند. این غایت است نه عمل وضع.

(در تعریف ما این اشکال وارد نیست زیرا ما با ذکر (بداعی الانتقال الیه عند التکلم) به این نکته اشاره کردیم که غرض از وضع و نتیجه ی آن است و الا خود وضع چنین نیست.

ثانیا: مطابق این تعریف باید به مقدار متکلم ها واضع داشته باشیم به این معنا که اگر صد نفر لفظ حسین را استعمال کردند باید صد وضع داشته باشیم زیرا هر متکلمی که لفظ حسین را می برد این التزام و تعهد را دارد که فرد خارجی را اراده کند.

تم الکلام فی حقیقة الوضع.


[1] سوره رم، آیه22.