درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل مجتهد بر تقلید از اعلم

 بحث در تقلید اعلم است که آیا تقلید از فاضل واجب است یا اینکه ما بین تقلید از فاضل و مفضول مخیر هستیم

 در جلسه ی قبل تکلیف عامی را مطرح کردیم و گفتیم: عامی باید در این مسئله نوعی اجتهاد کند. به این نتیجه رسیدیم که عامی با عقل خود درک می کند که قول فاضل متیقن الحجیة است و قول مفضول مشکوک الحجیة می باشد در نتیجه باید از فاضل تقلید کند.

اما المقام الثانی: در این مقام بحث می کنیم که مجتهد در این مسئله چه می گوید. او هم باید در دو محور بحث کند. اول اینکه مقتضای اصول عقلیه چیست و دوم اینکه مقتضای ادله ی اجتهادیه چه می باشد.

اما محور اول: مقتضای الاصول العقلیة

 مراد از اصل، حکم عقل است نه اصول عملیه مانند برائت.

 همان حکم عقلی که در مورد عامی به آن اشاره کردیم برای مجتهد هم راهگشا است. عقل مجتهد می گوید: اصل این است که رای و قول هیچ کس بر هیچ فرد دیگری حجت نیست زیرا حجیت ولایت می خواهد و هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد. فقط رای و حکم خداوند بر دیگران حجت است. از تحت این اصل قول فاضل که اعلم است خارج شده است ولی غیر او که مفضول است تحت عدم حجیت داخل است.

ثم ان القائل بالجواز یقرر الاصل علی وجه آخر: کسی که قائل است که تقلید از مفضول جایز است به سه شکل دلیل عقلی دیگری ارائه کرده اند:

الصورة الاولی: اگر دو مجتهد با هم مساوی باشند واضح است که عامی در تقلید از هر دو مخیر است. حال اگر یکی از آنها کمی از درس فاصله گرفت و دیگری به تحصیل ادامه داد و رشد کرد. در این حالت همان جواز تخییر را استصحاب می کنیم.

 بعد می گوییم هر کس در اینجا قائل به تخییر شده است در صور دیگر هم قائل به تخییر شده است (از باب عدم قول به فصل)

یلاحظ علیه: برای رد این قول هم دلیل نقضی وجود دارد و هم دلیل حلی

اما دلیل نقضی: می توانیم مسئله را اینگونه تصور کنیم که اگر این دو مجتهد از اول با هم فرق داشتند و یکی اعلم بود و دیگری غیر اعلم در این صورت باید از اعلم تقلید کرد. بعد اگر فرد اعلم از درس کناره گرفت و غیر اعلم به درس روی آورد به گونه ای که با هم مساوی شدند در این صورت استصحاب می کنیم که از همان اعلم باید تقلید کنیم.

اما دلیل حلی: در استصحاب شرط است که موضوع باقی باشد و حال آنکه در فرض مزبور چنین نیست زیرا مستصحب در ابتدا در جایی بود که هر دو مساوی باشند ولی بعد این تساوی به هم خورد و ما نمی توانیم حکم تساوی را در جایی که تساوی به هم خورده است سرایت دهیم.

الصورة الثانیة: اگر مولی بگوید: (اعتق رقبة) و شک کنیم که آیا رقبة باید مؤمنة هم باشد یا اینکه مطلق رقبة کافی است. در این هنگام در قید زائد برائت جاری می کنیم. ما نحن فیه هم از این قبیل است زیرا مولی فرموده است: (قلِّد المجتهد) و من نمی دانم آیا از مجتهد اعلم باید تقلید کنم یا نه در این صورت با اجرای برائت قید اعلم را حذف می کنم.

یلاحظ علیه: اگر در قرآن و سنت آمده بود (قلِّد المجتهد) حق با شما بود ولی چنین جمله ای نداریم. آنچه ما داریم حکم عقل است که می گوید: بجز خداوند رای هیچ کس بر دیگری نافذ نیست. بله در (اعتق رقبة) چون این لفظ در روایات آمده است حق با شماست و می توان هنگام شک در قید زائد برائت جاری کرد.

ان قلت: در ما نحن فیه هم در قرآن و سنت لفظ داریم زیرا در قرآن آمده است: (فاسئلوا اهل الذکر) و نمی دانیم اهل ذکر مطلق مراد است یا اهل ذکر اعلم.

قلت: این آیات ناظر به حال تعارض نیست بلکه ناظر به جایی است که اهل ذکر مخالف نداشته باشد و اما اگر در میان اهل ذکر مخالف باشد، دیگر آیه ی مزبور و آیات دیگر از قبیل آیه ی نفر و سؤال ناظر به آن نیست.

الصورة الثالثة: من شک دارم آیا اعلمیت مرجح هست یا نه. در این حال اصل، عدم مرجحیت است.

یلاحظ علیه: اصل برائت مزبور یک اصل ضعیف است و در مقابل آن دلیلی عقلی که بسیار قوی است وجود دارد که عبارت است از اینکه اصل این است که رأی هیچ کس در حق دیگری نافذ نیست مگر خداوند متعال.

المحور الثانی: مقتضای ادله ی اجتهادیه

 آیات و روایات ارجاعیه به کار طرفین نمی آید. آیاتی سؤال و نفر و دیگر آیات و روایات ارجاعیه که امام افراد را به فقهاء ارجاع می داد نه به کمک کسی می آید که قائل به وجوب تقلید از اعلم است و نه به کمک کسی می آید که قائل به تخییر می باشد. علت آن این است که این آیات ناظر به مقام تعارض نیست.

 ولی روایاتی وجود دارد که از آنها استفاده می شود که باید از اعلم تقلید کرد. برخی از این روایات ناظر به مقام قضاوت است که اگر دو قاضی هست باید به اعلم و اورع و اصدق مراجعه کنیم. ما اگر بخواهیم از این روایات در ما نحن فیه استفاده کنیم باید الغاء خصوصیت کنیم.

 وسائل باب 9 از ابواب صفات قاضی

 مقبولة عمر بن حنظلة وفيها: الحكم ما حكم به أعدلهما و أصدقهما في الحديث و أورعهما و لايلتفت إلى ما يحكم به الآخر

 در این روایت از افقه سخن به میان نیامده است. از آنجا که قضا فوری و فوتی است امام علیه السلام فرموده است هر کس عادل تر و صادق تر است باید به قول او اخذ کرد.

 مارواه الصّدوق عن داود بن الحصين عن أبي عبد اللّه (عليه السلام) في رجلين اتفقا على عدلين جعلاهما بينهما في حكم وقع بينهما فيه خلاف، فرضيا بالعدلين فاختلف العدلان بينهما، عن قول أيّهما يمضي الحكم؟ قال (عليه السلام): ينظر إلى أفقههما و أعلمهما بأحاديثنا و أورعهما فينفذ حكمه و لايلتفت إلى الآخر.

 در این روایت تصریح شده است که باید به قول افقه و اعلم به احادیث مراجعه شود. بله این روایت مربوط به باب قضا است و فقط با الغاء خصوصیت می توان از آن در باب افتاء استفاده کرد.

 حديث موسى بن أكيل عن أبي عبداللّه (عليه السلام) عند اختلاف الحكمين قال (عليه السلام): ينظر إلى أعدلهما وأفقههما في دين اللّه فيمضي حكم

 نهج البلاغه، نامه ی 53 (نامه ی امام علیه السلام به مالک اشتر): ثمّ اختر للحكم بين النّاس أفضل رعيّتك في نفسك ممّن لا تضيق به الأُمور و لاتمحكه الخصوم (طرفین او را خسته نکنند) و لا يتمادى في الزلّة و لا يحصر من الفي‏ء إلى الحقّ إذا عرفه و لاتشرف نفسه على طمع و لايكتفي بأدنى فهم دون أقصاه، و أوقفهم في الشّبهات و آخذهم بالحجج...

 به هر حال در این روایت این مشکل وجود دارد که مربوط به باب قضا است و چه بسا چون در قضاوت، باید سریع عمل کرد از این رو امام به افقه و اعدل ارجاع داده است. اللهم اینکه با الغاء خصوصیت در ما نحن فیه هم بشود از آنها استفاده کرد.

 بحار الانوار، ج 2، ص 110، ح 16:

 قول رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم): من تعلّم علماً ليماري به السّفهاء (تا فخرفروشی کند) أو ليباهي به العلماء (در مجالس علماء خودنمایی کند) أو يصرف به النّاس إلى نفسه (مردم را به خودش متوجه کند) يقول: أنا رئيسكم فليتبوّأ مقعده من النّار إنّ الرّئاسة لاتصلح إلّا لأهلها فمن دعى النّاس إلى نفسه و فيهم من هو أعلم منه لم ينظر اللّه إليه يوم القيامة.

 مشکل این حدیث این است که سند ندارد.

 رئاست در این روایت به معنای امامت است و پیامبر اکرم (ص) می فرماید: با وجود اهل بیت دیگران حق امامت ندارند ولی می توان از آن الغاء خصوصیت کرد.

 بحار الانوار، ج 47، ص 213 تا 216، ح 2:

 روي عن الصادق (عليه السلام) أنّه قال لعمرو بن عبيد (من المعتزلة) في حديث طويل آخره، إنّ رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: من ضرب النّاس بسيفه ودعاهم إلى نفسه وفي المسلمين من هو أعلم منه، فهو ضالّ متكلّف.

 حضرت می فرماید: با وجود ائمه ی اهل بیت دیگر نوبت به دیگران نمی رسد.