درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعارض در روایات و عوامل آن

 تا به حال مقدماتی را بیان کردیم و الان به سراغ مقدمه ی هشتم می رویم.

الامر الثامن: در مورد این است که چرا در اکثر ابواب فقهی روایات متعارض وجود دارد.

 این مشکل را از دو راه می توان حل کرد (هر چند راه اول مورد قبول ما نیست):

راه اول: نعوذ بالله ائمه ی اهل بیت مانند اهل بیت اهل سنت هستند که چون ابتدا اجتهاد می کنند و بعد به قیاس و استحسان و امثال آن روی می آورند ابتدا فتواهایی می دهند و بعد نظرشان عوض می شود مانند امام شافعی که ابتدا که در عراق بود فتاوایی داشت و بعد که به مصر رفت فتاوای دیگری را ارائه کرد.

 این فرض در مورد ائمه ی اهل سنت صحیح است ولی در مورد ائمه ی معصومنین قطعا باطل است زیرا علم آنها علمشان علم بشری و اکتسابی نیست بلکه علمشان تعلیمی و از ناحیه ی خداوند است که در باب امامت مطرح شده است. علم آنها علم لدنی است (من لدن الله تبارک و تعالی)

 وقتی به اهل سنت می گوییم علم اینها از جانب خداست آنها می گویند که پس ائمه جزء انبیاء هستند.

 نقول: آنها بین علم لدنی و علم نبوت فرق نمی گذارند زیرا ممکن است کسی علم لدنی داشته باشد ولی نبی نباشد. حضرت موسی به مصاحب خود (خضر یا فرد دیگر) گفت: (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً) (کهف / 65)

 در این آیه مصاحب موسی علم لدنی داشت (من لدنا علما) ولی نبی نبود زیرا وجود دو نبی در یک زمان و مکان معنا ندارد با این وجود استاد حضرت موسی بود. اهل بیت هم دارای علم لدنی هستند ولی نبی نیستند. (حتی اهل سنت هنگامی که می شوند اهل بیت معصوم هستند می گویند پس در این صورت باید نبی باشند و حال آنکه ما می گوییم این ملازمه وجود ندارد زیرا حضرت مریم هم معصوم بود زیرا خداوند می فرماید: (یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک) و طهرک به معنای طهارت از آلودگی های روحانی است و او معصوم بود ولی نبی نبود.

 به هر حال علم اهل بیت گاه از تعلیم الهی است و گاه از کتاب علی علیه السلام است و همچنین اهل بیت محدَّث (حدیث شونده) هستند. بابی در اصول کافی و در صحیح بخاری آمده است که کسانی هستند که ملائکه با آنها سخن می گویند ولی نبی نیز نیستند.

راه دوم: (در این راه بر خلاف راه قبل که بر عامل داخلی تکیه کرده بودیم در این راه بر عوامل خارجی تکیه داریم)

 عوامل خارجی مخلتفی موجب تعارض بین روایات شده است:

العامل الاول: التقطیع

 یکی از عوامل تعارض این است که روایات ما قطعه قطعه شده است. اگر روایت یک قطعه باشد ممکن است در آن قرائنی باشد که از تعارض جلوگیری شود ولی در صورت تقطیع، آن قرائن از دست می رود. به هر حال گاه روات، روایات را تقطعی می کردند و به آن قرائن توجه نداشتند از این رو معانی روایات مختلف و گاه بر ضد عقائد شده است.

دو نمونه از این موارد ذکر می کنیم:

مورد اول: اهل سنت این حدیث را نقل کرده اند: (ان الله خلق آدم علی صورته) یعنی خداوند آدم را به هیکل خودش خلق کرده است (صورت در فارسی به معنای وجه است و در عربی به معنای هیکل است هرچند قلیلا ما به معنای وجه هم هست) فردی خدمت امام هشتم رسید و معنای این حدیث را پرسید. امام علیه السلام فرمود: راویان، این حدیث را تقطیع کردند و داستان از این قرار است که پیامبر اکرم دید دو نفر از مسلمانان به یکدگر فحش می دهند و یکی از آنها به دیگری می گوید: (قبح الله وجهک و وجه من یشبهک) پیامبر اکرم در این هنگام فرمود: چنین مگو زیرا (ان الله خلق آدم علی صورته) یعنی خداوند حضرت آدم را هم به شکل او خلق کرده است. (زیرا حضرت آدم هم دو چشم و دو گوش دارد)

مورد دوم: در مکاسب محرمه بعضی از فقها به این حدیث که نقل می کنیم استدلال کرده اند که پدر بر اموال پسر ولایت دارد هرچند پسر بالغ باشد زیرا پیامبر فرمود: (انت و مالک لابیک)

 این حدیث را بر امام ابو الحسن عرضه کردند و حضرت فرمود: این چنین نیست و این یک مقدمه دارد و آن این است که فردی پدرش را برای محاکمه نزد پیامبر برد و گفت: مادرم فوت کرده است و اموالی را به ارث گذاشته است ولی این پدرم آن اموال را نابود کرده است. پدر در این هنگام گفت: چنین نیست من این اموال را برای او و برای خودم خرج کردم. رسول خدا در اینجا محاکمه و قضاوتی نکرد و در عوض به پسر گفت: این بحث ها را رها کن (انت و مالک لابیک) یعنی پیامبر دید که صحیح نیست برای پسر، پدر را زندانی و محاکمه کند از این رو یک توصیه ی اخلاقی به پسر کرد که دست از دعوایش بکشد.

 بنابراین این روایت متضمن یک حکم شرعی نیست که معنایش این باشد که پدر می تواند در اموال پسر تصرف کند.

العامل الثانی: عرف الراوی

 در مسئله ی کر، گاه آن را از نظر اشبار (مساحت) در نظر می گیرند. (که بحث است که بیست و هفت وجب یا چهل و دو وجب باید باشد) بحث دیگری در کر است که بر حسب میزان و وزن می باشد. جالب اینجا است که روایات وزن متعارض است:

 محمد بن مسلم که مکی است و اهل طائف می باشد از معصوم سؤال می کند کر چقدر است و امام می فرماید: ششصد رطل.

 محمد بن ابی عمیر هم که عراقی و اهل بغداد است هم سؤال می کند و امام می فرماید: الف و اثنا عشر رطلا یعنی هزار و دویست رطل.

 حق این است که رطل مکی دو برابر رطل عراقی است و امام مطابق رطل رایج در منطقه ی راوی جواب داده است. ما چون عرف راوی را نمی دانیم تصور می کنیم که این روایات با هم متعارض هستند.

 در زمان ما هم من تبریز (واحد وزن) در خود تبریز هزار مثقال است ولی در غیر آن ششصد و چهل مثقال است.

العامل الثالث: مصلحة الراوی

 عبد الله بن محرِز و سلمة بن محرز خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و عرض کردند: ما وصی هستیم و فردی فوت کرده است و تنها ورثه ی او یک دختر است. حضرت فرمود: نصف آن را به دختر بده.

 بعد می گوید به کوفه آمدم و اصحاب ابی جعفر و امام صادق علیه السلام در آنجا بسیار بودند. نزد آنها رفتم و قضیه را نقل کردم. آنها گفتند: حضرت تقیه کرده است و فتوای حضرت چنین نیست و باید همه را به دختر داد. (فتوای اهل سنت این است که فقط باید نصف ترکه را به دختر بدهند و نصف دیگر را به عصبه بدهند که یا برادرهای پدر و یا عموها هستند)

 او می گوید: سال بعد نزد امام رفتم و عرض کردم که اصحاب شما بر خلاف شما جواب دادند و گفتند که شما تقیه کرده اید. حضرت فرمود: من از تو تقیه نکردم (انما اتقیت لک) من برای تو تقیه کردم. یعنی تو در منطقه ی سنی نشین بودی و اگر همه را به دختر می دادی قاضی سنی تو را محاکمه می کرد بعد پرسید تو چه کردی؟ راوی گفت: نصفش را دادم و بقیه نزد من است و کسی هم متوجه نشده است. حضرت فرمود: همه را به دختر بده. (زیرا با وجود طبقه ی اول دیگر نوبت به طبقه ی دوم نمی رسد و خداوند در قرآن می فرماید: و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله. و ولایت تابع قرب و بعد است و دختر به متوفا تا عمو و عموزاده ها نزدیک تر است و تا او هست نوبت به آنها نمی رسد.)

 البته باید توجه داشت که فلسفه ی تقیه بیشتر به دلیل حفظ راویان بود و الا این گونه نبوده است که ائمه از یک فرد سنی مانند شبرمه و امثال آنها تقیه کنند زیرا اهل سنت همه می دانستند که فتاوای اهل بیت با آنها متفاوت است.

العامل الرابع: الدس و التزویر

 در زمان امام باقر و امام صادق غلات رشد کردند. در آن زمان از بس بر شیعیان و ائمه فشار آوردند گروهی به نام غلات پدیدار شدند و در میان آنها مغیرة بن سعید و یا ابو الخطاب اسدی و حاتم بن الفارس القزوینی و امثال آنها پیروانی داشتند که آنها را می فرستادند تا با اصحاب ائمه نشست و برخاست کنند و کتاب هایی که از امام صادق و امام باقر علیهما السلام نوشته بودند را برای رونویسی و انتشار از آنها بگیرند. کتاب را می گرفتند و به آن غلات تحویل می دادند و آنها در آن کتب تصرف می کردند. (غالبا روایات غلات که ائمه را از مقام خود برتر دانسته و به مقام ربوبیت می رساندند از این جا نشئت گرفته است.)

 ائمه هم آنها را رد و طرد کرده و می فرماید: اولئک شر خلق الله البته کتب اربعه غالبا از این روایات خالی است.

 به هر حال به همین دلیل در سابق مرسوم بود که هر کس کتاب را بر شیخ خود می خواند تا از این طریق گرفتار این گونه روایات نباشد. ولی با این وجود هنوز این روایات در کتب باقی است از این رو نمی توان وجود روایت را دلیل بر این گرفت که از معصوم صادر شده باشد.

العامل الخامس: النقل بالمعنی

 زراره خدمت حضرت رسید و عرض کرد: من احادیث را از شما می شنوم و بعد با الفاظ خودم آن را بیان می کنم. حضرت فرمود: (ان کنت ترید معانیه فلا باس)

 گاه بعضی از راویان افراد کم سوادی بودند اینها روایات را نقل به معنا کردند و به قرائن موجود در حدیث توجه نداشتند و در نتیجه روایات با هم متعارض شدند. غالبا در روایات اسحاق بن عمار تعارض بسیاری به چشم می خورد. از این رو در علم رجال نباید فقط به این بسنده کنیم که مثلا نجاشی در مورد یک فرد چه گفته است بلکه باید جوانب دیگری را هم در نظر بگیریم مثلا ببینیم که قلیل الروایة است یا کثیر الروایة اگر کسی قلیل الروایة باشد این علامت آن است که سر و کار او با روایت کم بوده است و هکذا باید دید که مشایخ او چند نفر بوده اند که اگر زیاد باشند علامت این است که او دنبال علم و دانش بوده و در نقل و نشر و فهم احادیث کار کرده است. هکذا به تلامیذ او باید نگاه کرد و هکذا.

 از همین راه می توان حال راوی را تشخیص داد و بعضی از تعارض ها را حل کرد. ملا محمد اردبیلی و آیة الله بروجردی رجال را از حال تقلیدی به حالت اجتهادی در آوردند.

 در بعضی موارد مانند بیان خطبه ها چون مقید بودند که عین آن را نقل کنند و قلم و کاغذ در دست داشتند و عین کلام معصوم را می نوشتند می بینیم که جذابیت عبارت معصوم قابل حس است به همین دلیل خطبه های نهج البلاغه شیرین و جذاب است. بله در روایات به این امر اهتمام نداشتند و چه بسا تعارضاتی به وجود می آمد.

 ان شاء الله فردا عامل دیگر را که عبارت از ضعف آگاهی است بررسی می کنیم.