درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی

89/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ی لا ضرر

در بحث دیروز احادیثی را خواندیم که ناظر به داستان سمرة بود و اینک به روایات دیگری اشاره می کنیم که داستان سمرة را بیان نکرده اند. شیخ انصاری و آخوند فقط داستان سمرة را بیان کرده اند ولی بعد از آنکه شیخ الشریعة قاعده ی لا ضرر را بحث کرده است در آن یک سری نوع آوری دیده می شود که ما هم از رساله ی ایشان استفاده کرده ایم.

روایات وسائل الشعیة باب 12 از ابواب احیاء موات:

ح 5: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى (شیخ کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ (ابن ابی الخطاب که شیخ شیخ کلینی است و متوفای 262 است) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ: قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ

این روایت جزئی از روایتی است که صاحب وسائل آن را تقطیع کرده است و این حدیث بخشی از روایت دیگر است که در باب 7 از ابواب احیاء موات در ح 2 است در آنجا می خوانیم: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فِي مَشَارِبِ النَّخْلِ (آبیاری نخل) أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ نَفْعُ الشَّيْ‏ءِ (یعنی وقتی نخل های خود را آبیاری می کردند دیگران را از آب چاه یا قنات منع می کردند که حضرت دستور داد این کار را نکنند البته شراح احتمال می دهند که مراد نقع الشیء باشد یعنی آب اضافی) وَ قَضَى بَيْنَ أَهْلِ الْبَادِيَةِ أَنَّهُ لَا يُمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِيُمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ (كَلَإٍ به معنای گیاه است. سابقا در بادیه جایی که آبی بود معمولا قبیله ای زندگی می کرد بادیه نشینان که صحراگرد بودند گوسفندان را به چرا می بردند و آنها به آب احتیاج داشتند و اهل قبیله برای اینکه گوسفندان گیاه اطراف را نچرند به گوسفندان آب نمی دادند) فقَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ.

باید توجه داشت که در آخر حدیث آیا (و قال) یا (فقال). در کافی (و قال) است. صاحب وسائل در باب 7 (فقال) و در باب 12 نوشته است (قال). اگر فاء باشد واضح است که این کلام تعلیل ما سبق است و حضرت در مقام بیان علت است و از فقال تا آخر جزء روایت است ولی اگر (و قال) باشد چه بسا این عبارت را خود راوی اضافه کرده باشد.

حال کدام نسخه صحیح است؟ برای بررسی این مطلب باید از کتاب احیاء موات به کتاب شفعه رویم در آنجا در باب 5 ح 1 به همین سند می خوانیم: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بِالشُّفْعَةِ بَيْنَ الشُّرَكَاءِ فِي الْأَرَضِينَ وَ الْمَسَاكِنِ (در مسکن و زمین حق شفعه است و شریک حق ندارد سهم خودش را بدون اذن شریک به دیگری بفروشد و اگر این کار را بکند شریک او می تواند به شفعه اخذ کند و زمین را از فروشنده پس بگیرد) وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ وَ قَالَ إِذَا أُرِّفَتِ الْأُرَفُ وَ حُدَّتِ الْحُدُودُ فَلَا شُفْعَةَ.

در شیعه قضاوت های نبی را عقبة بن خالد نقل می کند و در میان اهل سنت عبادة بن صامت.

(الْأُرَفُ) جمع اُرُفٌَة است و به معنای حد و حدود است یعنی تا وقتی که زمین مشاع است حق شفعه باقی است ولی وقتی که از مشاع در آمد و حد بندی شد دیگر حق شفعه از بین می رود.

صاحب قاموس می گوید: الارف جمع الاُرُفٌَة کغُرَف جمع الغرفة معناه الحد بین الارضین و اُرُفَ علی الارض تاریفا جعلت لها حدود.

از این حدیث حال حدیث قبلی شناخته می شود که آیا متن آن (فقال) است یا (و قال) و یا (قال). به نظر ما فاء باید باشد و نسخه ی کافی که در دست ماست صحیح است و نسخه ی کافی که در دست صاحب وسائل بوده صحیح بوده است.

اما کیفیت استنباط آن: حدیث مزبور سه بخش دارد: 1- قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بِالشُّفْعَةِ بَيْنَ الشُّرَكَاءِ فِي الْأَرَضِينَ وَ الْمَسَاكِنِ 2- وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ 3- وَ قَالَ إِذَا أُرِّفَتِ الْأُرَفُ وَ حُدَّتِ الْحُدُودُ فَلَا شُفْعَةَ.

اگر بخش دوم اضافی باشد یعنی راوی آن را اضافه آورده است در حالیکه نمی توان این دستکاری را به عقبة بن خالد که اقضیة النبی را نقل کرده است انتساب داد. بنابراین باید این بخش از روایت مربوط به بخش اول باشد. حال که جزء حدیث است حتما باید با فاء شروع شده باشد و الا اگر با واو باشد راوی نباید چیزی را که بی ربط است از خودش در وسط بیاورد و در وسط بیان یک قضیه به پیامبر نسبت دهد. از این رو در اینجا هم قطعا فاء بوده است و معلوم می شود که لا ضرر و لا ضرار علاوه بر داستان سمرة در دو مورد هم آمده است که یکی داستان فاضل آب چاه و دوم در مسئله ی شفعة.

حدیث دیگر باب ارث: در کتاب ارث ابواب موانع ارث باب 1 ح 8، 9، 10 و 11.

بحث در این است که آیا مسلمان از کافر ارث می برد یا نه. اهل سنت می گویند که نه مسلمان از کافر ارث می برد و نه بر عکس. ولی در حدیث 9 آمده است: قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَالَ النَّبِيُّ ص الْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ در حدیث 10 می خوانیم: قَالَ وَ قَالَ ع لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ فَالْإِسْلَامُ يَزِيدُ الْمُسْلِمَ خَيْراً وَ لَا يَزِيدُهُ شَرّاً و در حدیث 11 آمده است: قَالَ وَ قَالَ ع الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ

در حقیقت پیغمبر اکرم لا ضرر و لا ضرار را در مورد ارث مسلم از کافر نفرموده است و مرحوم صدوق فقط آن را در ضمن مسئله ی ارث مسلمان از کافر به عنوان دلیل ذکر کرده است.

در حدیث هشتم خود صدوق از معاذ بن جبل حدیث را نقل می کند و در آن کلمه ی لا ضرر و لا ضرار نیست: وبِإِسْنَادِهِ (الصدوق) عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيِّ أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ كَانَ بِالْيَمَنِ فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ وَ قَالُوا يَهُودِيٌّ مَاتَ وَ تَرَكَ أَخاً مُسْلِماً فَقَالَ مُعَاذٌ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ الْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ فَوَرَّثَ الْمُسْلِمَ مِنْ أَخِيهِ الْيَهُودِيِّ.

معاذ بن جبل که پیامبر او را برای قضاوت به یمن فرستاد در بیان این مسئله به الاسلام یزید و لا ینقص تمسک کرده است و دیگر به حدیث لا ضرر اشاره نکرده است و مرحوم صدوق خودش آن حدیث را به عنوان دلیل اضافه کرده است.

حدیث بعدی: در این حدیث عبارت فی الاسلام هم آمده است

صدوق روایتی از رسول الله نقل می کند و قال ص لا تعضية في ميراث سپس برای بیان معنای آن می گوید: تعضیة این است که گاه پدر الماسی یا دانه ی گرانبهایی را به ارث گذاشته است. وارث می گوید آن را نصف کن و سهم من را بده. اگر تقسیم کنند قیمتش کم می شود و حضرت می فرماید این کار در میراث راه ندارد و صدوق در این مورد می گوید: و معناه أن يموت الرجل و يدع شيئا أن قسم بين ورثته إذا أراد بعضهم القسمة كان في ذلك ضرر عليهم أو على بعضهم يقول فلا يقسم ذلك و تلك التعضية و هي التفريق و هي مأخوذ من الأعضاء يقال عضيت اللحم إذا فرقته و قال الله عز و جل الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ أي آمنوا ببعضه و كفروا ببعضه و هذا من التعضية أيضا أنهم فرقوه و الشي‏ء الذي لا يحتمل القسمة مثل الحبة من الجوهر لأنها إن فرقت لم ينتفع بها و كذلك الحمام إذا قسم و كذلك الطيلسان من الثياب و ما أشبه ذلك من الأشياء و هذا باب جسيم من الحكم يدخل فيه الحديث الآخر لا ضرر و لا ضرار في الإسلام فإن أراد بعض الورثة قسمة ذلك لم يجب إليه و لكنه يباع ثم يقسم ثمنه بينهم.

بله این حدیث را هم صدوق خود از پیامبر اضافه کرده است و ارتباطی به قضیه ی تعضیة ندارد. از این رو حدیث لا ضرر فقط در مورد قضیه ی سمرة، فاضل آب نخل و شفعه آمده است.

ما در کتاب خود به بیش از هشتاد روایت در مورد اشاره کرده ایم و آنها را مورد بررسی قرار داده ایم.