درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی

89/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط جریان اصول و بحث قاعده‌ی لا ضرر

مرحوم فاضل تونی کتابی دارد به نام الوافیة. این کتاب در دوران اخباری ها نوشته شده است. ایشان برای اصل برائت دو شرط معرفی کرده است:

شرط اول این است که از جریان این اصل حکم و الزام دیگری حادث نشود. بعد مثلا زده است که در میان انائین مشتبهین اگر در یکی از این دو اناء اصالة الطهارة جاری کنیم صحیح نیست زیرا لازمه اش این است که اگر این یکی پاک است پس دیگری نجس است. مثال دیگر ایشان این است: آب قلیلی داریم که می دانیم هم با نجس ملاقات کرده است و هم کر شده است ولی نمی دانیم کدام یک مقدم بوده است. ایشان می فرماید نمی توانیم بگوئیم الاصل عدم تقدم الکریة علی ملاقات زیرا لازمه اش این است که این آب نجس باشد.

در مورد این شرط مطالبی در کفایه است و عرائضی هم ما داریم و همه را یکجا می گوئیم:

اولا: در اینجا مجرای برائت نیست بلکه یا اصالة الطهارة است و یا استصحاب است.

ثانیا: علت اینکه لازمه ی آن ثابت نمی شود برای این است که این ترتب ها عقلی است و عقل می گوید که اگر این اناء پاک است پس حتما دیگری نجس است و موجب می شود که اینها اصل مثبت شوند و گفتیم که ترتب باید شرعی باشد.

ثالثا: صاحب کفایة می فرماید: چه مانعی دارد که از حدوث یک حکم، حکم دیگری متولد بشود و لازم الاجرا باشد مثلا من مالی دارم که تحت اختیار خودم است و نمی دانم تصرف در آن مباح است یا نه. هرچند این مال در تحت ید من است ولی ید حلیت واقعی را ثابت نمی کند من در این مال اصالة الحلیة را جاری می کنم و بعد از اجرای آن برای حج مستطیع می شوم. حج در اینجا از اجرای این اصل ناشی شده است و مشکلی هم در آن نیست.

توضیح کلام محقق خراسانی: گاهی از اوقات موضوع، حلیت واقعی است که در این صورت حکم جدید ثابت نمی شود مثلا اگر بگویم لله علیٌ کلما توضات بماء طاهر واقعی علیٌ تصدق درهم. حال با آبی وضو گرفتم که طهارتش واقعی نبوده است بلکه با اجرای اصالة الطهارة آن را پاک کردم در اینجا وجوب تصدق که حکم دیگر است ثابت نمی شود.

بله اگر نذر کنم لله علی ان توضات بماء طاهر واقعی او ظاهری فعلیٌ التصدق در این صورت با آب مزبور اگر وضو بگیرم باید صدقه بدهم.

آیة الله خوئی در اینجا می فرماید: گاه دو وجوب داریم مثلا شارع فرموده است ان استطعت بماء مباح واقعی او ظاهری یجب علیک الحج. در این صورت اگر مباح واقعی باشد وجوب واقعی ثابت می شود و اگر مباح ظاهری باشد وجوب ظاهری ثابت می شود.

نقول: ما معتقد به حکم ظاهری نیستیم بلکه ما به عذر اعتقاد داریم و می گوئیم که اگر واقعا مالش مباح است حج بر او واجب است ولی اگر آن مال، مال غیر است من عند الله معذورم و اگر بعدا مشخص شود که این مال، مال دیگر بود مشخص می شود که من مستطیع نبودم و اگر بعدا مستطیع شوم باید یک حجة الاسلام دیگر به جا آورم.

خلاصه در بیان شرط اول می گوئیم که اگر ترتب شرعی باشد مانعی ندارد که حکم دیگری از اجرای اصل تولید شود.

الشرط الثانی: از اجرای برائت ضرری متوجه غیر نباشد. بعد سه مثال می زند. مثلا درب قفس را باز کردم و مرغ پرید در اینجا نمی توانید اصالة البرائة جاری کنید چون صبر تضرر صاحب مرغ شدید. یا حیوان مادری را حبس کرد و بچه اش مرد و یا مردی را حبس کرد و دابه اش فرار کرد. در این موارد جای اصل برائت نیست که بگویم ذمه ی من از ضامن بودن به صاحب مال بری است.

یلاحظ علیه: اصل برائت در جایی جاری است که دلیل اجتهادی در کار نباشد ولی در اینجا دلیل اجتهادی داریم و آن اینکه "من اتلف ما الغیر فهو له ضامن" و همه ی مثال های فوق از مصادیق اتلاف مال غیر است.

شیخ انصاری به مناسبت طرح مسئله ی فوق مناسب دید که قاعده ی لا ضرر را بحث کند و ما هم بحث این قاعده را به شکل مبسوط بیان می کنیم. (شیخ قاعده ی لا ضرر را در دو جا بحث کرده است یکی در موضع فوق و یکی در آخر کتاب مکاسب که چند رساله از شیخ در آنجا وجود دارد که یکی از آنها رساله ی لا ضرر است.) محقق نائینی هم این بحث را مفصلا بحث کرده است و شاگردش مرحوم شیخ موسی خوانساری آن را در آخر کتاب (منیة الطالب فی شرح المکاسب) آن را چاپ کرده است. امام رحمه الله هم این بحث را در رساله ی مستقلی مطرح کرده است که ما در جلد سوم تهذیب آن را ذکر کرده ایم. ما هم این بحث را در کتاب مستقلی ذکر کرده ایم.

قاعده ی لا ضرر: دلیل این قاعدة حدیث معروفی است که از رسول الله نقل شده است که فرمود: (لا ضرر و لا ضرار لمؤمن فی الاسلام.)

قبل از شروع بحث ابتدای ریشه ی این قاعده را در کتاب الله بررسی می کنیم. در قرآن کلمه ی (ضرار) دو بار آمده است اما کلمه ی (ضرر) یکبار ذکر شده است. مضافا بر این دو مورد چند بار هم مشتقات ضرر (از قبیل لا تضار و غیره) ذکر شده است.

ذکر کلمه ی ضرر در قرآن: (لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ (مؤمینی که نقصی در اعضای بدنشان نیست) وَ الْمُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏ وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً) (نساء / 95)

قرآن می فرماید آنکس که در خانه نشسته است با کسی که شمشیر به دست در راه خدا جهاد کرده است در یک رتبه قرار ندارند.

ضرر در این آیه به معنای نقص است یعنی مؤمنی که صحیح و سالم است و هم چشم دارد و گوش و توانایی جهاد دارد.

اهل سنت در اینجا روایت نامناسبی دارند و آن اینکه می گویند اول قرآن چنین نازل شده بود: (لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ) بعد یکی از اصحاب رسول خدا به نام ابن ام مکتوم که هم مؤذن بود و هم وقتی که رسول الله به جهاد می رفت به جای او نماز می خواند. وقتی این آیه نازل شد او نزد رسول الله آمد و عرض کرد: ای رسول الله من در این آیه مذمت شده ام زیرا من چون کورم جزء قاعدین هستم. در این زمان جبرئیل آمد و آیه را تکمیل کرد و لفظ (غیر اولی الضرر) را اضافه کرد.

ما معتقدیم که این با عقاید ما تطبیق نمی کند چرا که به نظر ما قرآن از همان اول کامل نازل شده است و به درخواست افراد عوض نمی شود.

ذکر کلمه ی ضرار: (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ (یا به نیکی آنها را رها کنید) وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً (تا آنها را به ضیق و فشار بیندازید) لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ) (بقره / 231)

کسانی بودند که زن را طلاق می دادند و وقتی که عده اش داشت تمام می شد به او رجوع می کردند و دوباره طلاق می دادند. از این رو آیه ی مزبور نازل شد و دستور داد که تکلیف او را مشخص کنند. زیرا با چنین کاری زن مزبور نه شوهر دارد و نه بی شوهر است و به مشقت می افتد.

البته به نظر ما لفظ (امسکوهن) یا (صرحوهن) مربوط به طلاق سوم است نه طلاق اول و دوم و اسلام از این رو می فرماید که بعد از طلاق سوم دیگر کسی حق ندارد چنین کاری کند.

مورد دوم: (وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ) (توبه / 107)

جمعیتی از منافقین بودند که در چند متری مسجد قبا مسجدی ساختند و به پیغمبر عرض کردند که چون در شب های بارانی نمی توانیم به مسجد بیاییم از این رو مسجد دیگری هم در کنار آن ساختند و از رسول الله خواستند که بیایند و آن مسجد را افتتاح کند. رسول الله فرمود که من به تبوک می روم و وقتی که برگشت منافقین از ایشان خواستند که دو رکعت نماز بخواند و آن را افتتاح کند که آیه ی فوق نازل شد و از نیت شوم منافقین که می خواستند آن را پایگاهی برای نقشه های خود قرار دهند خبر داد. حضرت دستور به تخریب مسجد داد و گفت تمام زباله های خود را در آن مکان بریزند.

ضرار در اینجا دیگر به معنای ضیق و فشار نیست بلکه به معنای ضرر زدن است آن هم ضرر زیاد زیرا منافقین دیدند که اگر مسلمین همه در مسجد قبا جمع شوند اجتماعشان زیاد می شود و آنها خواستند که جمعیت مسجد قبا یک جا جمع نشود و جمعی به مسجد دوم بیایند.

موارد دیگر: از الفاظ دیگر یکی (لا تضار) است و یکی (مضار)

(وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ (زن ها بچه هایشان را دو سال کامل شیر می دهند) لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ (کسی که می خواهد دوره ی شیردادن را تکمیل کند) وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ (پدر که فرزند به نفع اوست) رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ) (بقره / 233)

(لا تضار) صیغه ای است مشترک بین معلوم و مجهول (لا تضارَر و لا تضارِر) از این رو در آیه هر دو احتمال راه دارد.

در صورتی که صیغه ی لا تضار مجهول باشد باء در بولدها سببیت می شود و معنای آیه چنین می شود: مولود له که پدر است نباید به مادر به وسیله ی بچه اش ضرر بزند به این شکل که مادر که شیر دارد بچه را از او بگیرد و به دایه بدهد. و همچنین به پدر هم نباید به خاطر بچه اش ضرر زد به این که مثلا مادر بگوید که به بچه شیر نمی دهد و پدر در یافتن دایه و هزینه کردن برای آن به مشقت می افتد.

در صورتی که صیغه ی لا تضار معلوم باشد باء در بولدها زائده می شود و معنای آیه چنین می شود: مادر حق ندارد به بچه اش ضرر بزند (یعنی لا تضارِر والدة ولدها) به این شکل که به او شیر ندهد و هکذا مولود له که پدر باشد به بچه اش ضرر نزند به این شکل که او را از مادرش جدا کرده به دایه بدهد.

نکتة: اینکه مشهور است که باب مفاعلة همیشه بین الاثنین است همیشه صحیح نیست زیرا در آیه ی فوق فقط یک نفر ضرر می زند.

ان شاء الله در جلسه ی بعد موارد دیگر را در قرآن ذکر می کنیم.