درس خارج فقه حضرت آیت الله سبحانی
88/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در باره تقیهی خوفی است، آیا تقیه خوفی که عملش مجزی است،مطلقا مجزی است خواه مندوحه باشد یا مندوحه نباشد یا در صورتی مجزی است که مندوحه در کار نباشد، یعنی جای بلا مانع نباشد؟
ما از دو راه ثابت کردیم که عدم مندوحه شرط نیست، راه اول
راه اول اطلاقات بود و گفتیم در اطلاقات «روایات» عدم المندوحه نیست و حمل این روایات بر عدم المندوحه حمل بر فرد نادر است. علاوه بر این شرط کردن عدم المندوحه خلاف غرض تقیه میباشد.
راه دوم
ثانیا گفتیم اصلا این روایات در باره جمعی وارد شده است که با اهل سنت در تجارت و سفر همراه بودهاند، اگر بنا باشد که اینها در عبادات شان سراغ عدم مندوحه بروند، دیگر موضوع از بین میرود، یعنی نمیتوانند مخالطه در تجارت،معاشرت و ضیافت داشته باشند.
به بیان دیگر این «روایات» خطاب بر آن جمعی است که با اهل سنت زندگی میکنند و حشر و نشر دارند، مثلا در مهمانی با آنها شرکت میکنند،در تجارت همسر میشوند، اگر به این جمعیت بگوییم بر اینکه با اینها آنگاه نماز بخوانید که مندوحه نباشد،معنایش این است که اینها باید وضع شان را کاملا عوض کنند،چون اگر بخواهند مندوحه پیدا کنند، دیگر این معاشرت در زیارت،سفر و ضیافت از بین میرود، زیرا غالبا انسان میتواند یک جا و مکانی را پیدا کند که مانع در کار نباشد،یعنی میتواند جای بی مانع پیدا کند،اگر اینها بروند و نماز شان در یک جای بی مانع بخوانند، وضع اینها بهم میخورد، یعنی دیگر نمیتوانند با آنها در یک مجلس مهمانی شرکت کنند،یا با همدیگر همسر شوند یا با همدیگر سفر تجارتی انجام بدهند.
بله! کسانی داریم که عدم مندوحه را شرط میکنند و میگویند در صورتی میتوانند با آنها نماز بخوانند که جای بی مانع نباشد، اما اگر جای بی مانع وجود دارد و انسان میتواند مثل امامیه نماز بخواند، در این صورت شما حق ندارید به نماز آنها اکتفا کنید، اکتفا در جایی است که جا منحصر به مشارکت باشد یعنی مندوحه پیدا نشود.
اما اگر میتوانید در جای بی مانع نماز بخوانید،حق ندارید که با آنها نماز بخوانید. روایات اینها بر سه طائفه است که من برای هر کدام عنوان مستقل دادهام:
1: ما دل علی الصلاة فی البیت ثم الحضور
دلت روایات علی انّه یصلی فی منزله لنفسه ثم یخرج إلی الصلاة، نظیر:
١. ما رواه عمر بن یزید عن أبی عبد الله علیه السلام ، قال: «ما منکم أحد یصلّی فریضة فی وقتها ثم یصلّی معهم صلاة تقیة و هو متوضّأ إلّا کتب الله له بها خمساً و عشرین درجة فارغبوا فی ذلک» الوسائل:ج 5،الباب6 من أبواب صلاة الجماعة الحدث1.
حضرت میفرماید نخست باید در خانه نماز بخوانید و بعدا در نماز آنها شرکت کنید،اگر واقعا نماز آنها مجزی بود،پس چرا در خانه نماز بخوانند. البته حضرت نمیفرماید که حتما این کار را بکنید،بلکه خبر میدهد و میفرماید اگر کسی یک چنین کاری انجام بدهد،کارش ثواب دارد.
٢. ما رواه عبد الله بن سنان عنه علیه السلام أنّه قال:
«ما من عبد یصلّی فی الوقت و یفرغ ثمّ یأتیهم فیصلّی معهم و هو علی وضوء إلّا کتب الله له خمساً و عشرین درجة».
هردو روایت خبر میدهد، ضمنا میرساند که مبادا خیال کنید، اینکه پشت سر آنان نماز میخوانید،این نماز یکنوع بازی است نه نماز. بلکه این خودش نماز است و ثواب هم دارد.
٣. ما رواه الحسین بن عبد الله الأرّجانی عن أبی عبد الله قال: «من صلّی فی منزله ثمّ أتی مسجداً من مساجدهم فصلّی معهم خرج بحسناتهم».
یعنی مثل آنها ثواب داده میشود و حسناتی همانند حسنات آنها در نامهی عمل اینها نیز نوشته میشود.
٤. ما رواه نشیط بن صالح عن أبی الحسن الأول (موسی ابن جعفر علیه السلام) قال :قلت له: الرجل منّا یصلّی صلاته فی جوف بیته مغلقاً علیه بابه (درب منزل را هم به روی خود میبندد) ثمّ یخرج فیصلّی مع جیرته، تکون صلاته تلک وحده فی بیته جماعة (یعنی اینکه نمازش را به تنهایی در خانه خوانده،نماز جماعت به آن صدق میکند)؟ فقال:
« الّذی یصلّی فی بیته یضاعف له ضعفی أجر جماعة تکون له خمسون درجة»
حضرت در جواب نمیفرماید که جماعت به آن صدق میکند،بلکه میفرماید ثواب جماعت را به او میدهند.ولی در بعضی از روایات داریم که اگر کسی تنها نماز بخواند و نیت جماعت بکند، ملائکه پشت سرش صف میکشند.
٥. ما رواه عبید بن زرارة عن أبی عبد الله قال:
« إنّی أدخل المسجد و قد صلّیت فاصلّی معهم فلا أحتسب بتلک الصلاة . قال لا بأس».
٦. ما رواه أبو بکر الحضرمی ، قال: قلت لأبی جعفر علیهما السلام کیف نصنع یوم الجمعة؟ قال:
«کیف تصنع أنت؟ قلت : أصلّی فی منزلی ثمّ أخرج فاصلّی معهم. فقالک : کذلک أصنع أنا»
از حضرت سؤال میکند که وظیفهی ما در روز جمعه چیست؟ حضرت از او میپرسد که تا کنون چه گونه عمل میکردید؟ در پاسخ عرض میکند که ظهر را در خانه میخواندم،آنگاه به جمعه شرکت میکردم. امام علیه السلام میفرماید من نیز چنین میکنم.
٧. ما رواه ناصح المؤذن. قال:قلت لأبی عبد الله إنّی أصلّی فی البیت و أخرج إلیهم. قال:« أجعلها نافلة و لا تکبّر معهم (یعنی به نیت فریضه تکبیر نگو، اما به نیت نافله باید تکبیر بگویی) و تدخل معهم فی الصلاة، فإنّ مفتاح الصلاة التکبیر». مضمون این هفت روایات این است که من نمازم را در خانه میخوانم، یعنی مندوحه دارم،آنگاه در نماز جمعه و جماعت آنها شرکت میکنم. این هفت «روایت»، روایات خوبی هستند،منتها شاهد گفتار مستدل نیستند،زیرا حضرت نمی فرماید منحصر به همین است، بلکه سائل میگوید که من چنین میکنم، حضرت هم میفرماید اشکالی ندارد، این دلیل بر این نیست که اگر کسی چنین نکرد،نمازش باطل است، این هفت روایت از یک واقعیتی گزارش میدهد،یعنی سائل از حضرت میپرسد که آیا این کار من غلط است؟حضرت در پاسخش میفرماید کارت صحیح است و ثواب هم دارد، اما اینکه راه منحصر به همین باشد، یعنی اول باید نماز را در خانه خواند و سپس در نماز آنها شرکت نمود. این جهت را دلالت ندارند.
به بیان دیگر اگر مندوحه باشد،حتما باید مندوحه را جلو بیندازیم، آنگاه عمل به تقیه کنیم یعنی برویم و در جماعت آنها شرکت کنیم،از این روایات یک چنین انحصاری فهمیده نمیشود.
أقول : انّ الروایات السبع تدل علی جواز الصلاة فی البیت، ثمّ الصلاة معهم و مع ذلک کله لا یدلّ علی انحصار الوظیفة به أنّه لو لم یصلّ فی البیت و صلی معهم لا یکفی. و قد عرفت ما دل علی جواز الاعتداد فالجمع بینهما عندئذ بحمل هذه الروایات علی الاستحباب.
٢: ما دل علی اعمال الحیلة
بعضی از روایات میگویند هرگاه نماز تقیهای خواندی، جمع کن بین واقع و بین تقیه، یعنی نماز را به گونهی بخوان که هم مطابق مذهب امامیه باشد و هم مقداری شبیه آنها باشد، مثلا آنها نماز را متکتّفا میخوانند، شما نیز دستها را شبیه تکتف درست کنید، منتها نه تکتف کامل، خود اهل سنت هم تکتف شان مختلف است، یعنی تکتف حنبلیها غیر از تکتف شافعیها است.
همچنین در وضو، شبیه آنها وضو بگیرید،اما نیت وضو را موقعی انجام بدهید که آب از مرفق به سوی انگشتان دست تان سرازیر می شود،چون نیت امر قلبی است، آنها متوجه شما نمیشوند. همچنین در موقع مسح پاها و سر. میگویند این کار در واقع خودش یکنوع توریه است، البته در بعضی از روایات توریه آمده، اما در خیلی از رویات توریه نداشتیم، یعنی حضرت به جناب علی بن یقطین نفرمود که این گونه وضو بگیر، همچنین به داود رقی فرمود که همانند آنها (اهل سنت) وضو بگیرید، یعنی نفرمود که توریه و حیله کنید،
و عجیب این است که مرحوم شیخ قائل به حیله است، من عبارت ایشان را میخوانم، یعنی همان شیخی که میگفت عدم مندوحه شرط نیست، در اینجا که میرسد، توریة و حلیه را شرط میداند.
و ردت روایات تدل علی إعمال الحیلة علی نحو یجمع بین إرضاء الخصم و العمل بالواقع، مثلاً بأن یفصل بین یدیه أحیاناً عند التکفیر، و عند إرادة غسل الرجلین یمسح شیئاً علی الرجل ثم یغسل، و علی هذا فهل هو واجب أو لا؟
قال الشیخ الأعظم: «و إن أرید من المندوحة بمعنی عدم التمکن حین العمل من الإتیان به موافقاً للواقع- مثل انه یمکنه عند ارادة التکفیر للتقیة من الفصل بین یدیه بان لا یضع بطن أحدهما علی ظهر الأخر بل یقارب بینهما و کما إذا تمکن من صبّه الماء من الکف إلی المرفق لکنّه ینوی الغسل عند رجوعه من المرفق إلی الکف – وجب ذلک و لم یجز العمل علی وجه التقییة بل التقیة علی هذا الوجه غیر جائزة فی العبادات و غیرها، و کأنّه لا خلاف فیه».
و معنی ذلک انّه نفی شرطیة عدم المندوحة علی الوجه السابق، و أثبتها علی هذا الوجه ، فلاحظ. .
و قال المحقق الهمدانی: : «إنّ إعمال الحیلة و بذل الجهد فی التفصی حال العبادة غیر معروف عن المعاصرین للأئمة فالقول باشتراطها بعدم المندوحة مطلقاً ضعیف». در عین حالی که ایشان میفرماید شرط نیست، ولی روایات ظاهرا میگویند که شرط است.
و یظهر من بعض الروایات عدم وجوبها.
روایاتی که دلالت بر عدم وجوب میکند،همان روایاتی است که حضرت تعلیم وضو کرد به علی بن یقطین،نسبت به داود رقی و ...، حتی حضرت راجع به عمار نفرمود که توریه کن، چون او میتوانست توریه کند، پس در عین حالی که روایات داریم که میگویند توریه واجب نیست، ولی روایاتی بر اعمال حیله نیز داریم، البته فعلا بحث ما در بارهی روایاتی است که میگویند توریه لازم است،
علاوه براینکه روایاتی داریم که توریه و اعمال حیله نکنید،گاهی اعمال حیله مشکل درست میکند،خصوصا اگر عوام باشد. اکنون سراغ روایات میرویم تا ببینیم روایات چه میگویند.
1. صحیحة علی بن یقطین، قال : سألت أبا الحسن عن الرّجل یصلّی خلف من لا یقتدی بصلاته، و الإمام یجهر بالقراءة، قال:«إقرإ لنفسک، و إن لم تسمع نفسک فلا بأس».
٢. ما رواه الکلینی عن أبی عبد الله قال:
«یجزیک من القراءة معهم مثل حدیث النفس»
یعنی همین اندازه که از قلبت بگذرانی کافی است.
٣. ما رواه الکلینی عن الحلبی عن أبی عبد الله قال: «إذا صلّیت خلف إمام لا یقتدی به فاقرأ خلفه، سمعت قرائته أو لم تسمع»
این خودش مخالف آنهاست، چون اگر بشوند،باید نخوانند و اتفاقا در روایات ما آمده که اگر کسی صدای امام جماعت را میشود،حتما باید قرائت را نخواند.
٤. ما رواه الشیخ عن عبد الله بن بکیر، عن أبیه، قال: سألت أبا عبد الله علیه السلام عن الناصب یؤمّنا (پیش نماز ماست) ما نقول فی الصلاة معه، فقال:
«اقرإ، إذا جهر فانصت واسمع ثم أرکع واسجد أنت لنفسک» .
٥. ما رواه فی قرب الاسناد عن أبی جعفر قال:
« کان الحسن و الحسین یقرءان القرآن (فاتحة الکتاب) خلف الإمام». امامی که آن دو بزروگوار به آنها اقتدا میکردند،مروان حکم و امثالش بود.
٦. ما رواه إبراهیم بن شیبة، قال : «کتبت إلی أبی جعفر الثانی (امام جواد) أسأله عن الصلاة خلف من یتولّی أمیر المؤمنین(علی علیه السلام را دوست دارد) و هو یری المسح علی الخفین... فکتب: و إن جامعک و إیّاهم موضع فلم تجد بدّاً من الصلاة فأذن لنفسک و أقم فأن سبقک إلی القراءة فسبّح»
یعنی اگر زودتر از تو فاتحة الکتاب را خواندند و تو به آنها نرسیدی،بجایش سبحان الله بگو.
٧. ما رواه علی بن سعد البصری ، قال: قلت لأبی عبد الله إنی نازل فی بنی عدی، و مؤذنهم و إمامهم و جمیع أهل المسجد عثمانیة یتبرّأون منکم و من شیعتکم و أنا نازل فیهم، فماتری فی الصلاة خلف الإمام؟ قال: «صلّ خلفه و احتسب بما تسمع (آنگاه حضرت به او میفرماید هرگاه در بصره رفتی، از فضیل بن یسار که شاگرد من است بپرس، هر چه او گفت به حرف او عمل کن نه به حرف من، این مرد میگوید من در بصره رفتم و از فضیل بن یسار پرسیدم، فضیل گفت آقای من اعلم به مسئله است ولی به من فرموده است که به نماز اینها اعتنا نکن و قرائت را خود فی نفسه بخوان ) ولو قدمت البصرة و قد سألک الفصیل بن الیسار و أخبرته بما أفتیتک فتأخذ بقول الفضیل و تدع قولی(قولی مرا رها کن) . قال علی : فقدمت البصرة فأخبرت فضیلاً بما قال. قال: هو أعلم بما قال، لکنّی قد سمعته و سمعت أباه یقولان: لا تعتد بالصلاة خلف الناصب و اقرأ لنفسک کأنّک وحده. قال: فأخذت بقول الفضیل و ترکت قول أبی عبدالله علیه السلام» این گروه دوم از روایات بود که خواندیم.
بنابراین، گروه اول میگفت که اول نمازت را در خانه بخواند و سپس در مسجد با آنها بخوان،گروه دوم میگفت جمع کن بین واقع و بین تقیه.
3 ما یدلّ علی لزوم الإعادة
گروه سوم آن دسته روایاتی است که میگویند: اعاده لازم است، یعنی نماز را با آنها بخوان،ولی بعدا اعاده کن،امیر المؤمنان در نماز جمعه شرکت میکرد،بعدا چهار رکعت نماز میخواند.
1: ما رواه زرارة قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام:إن اناسا رووا عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنّة صلّی أربع رکعات بعد الجمعة لم یفصل بینهما بتسلیم،فقال: «یا زرارة إنّ أمیر المؤمنین صلّی خلف إمام فاسق فلمّا سلّم و انصرف، قام أمیر المؤمنین،فصلّی أربع رکعات لم یفصل بینهنّ بتسلیم».