درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی
88/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
احاديثی که با آنها بر برائت استناد کردهاند، متنوع است و مهمترين آن حديث رفع بود که گفتيم شمول حديث اعم از حکم و موضوع است. حديث دوم حديث حجب است.
حديث حجب
علت انتخاب اين نام ورود اين کلمه در حديث است. متن حديث چنين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا حَجَبَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُم ( الکافی، ج 1، ص 164 )
برای استناد به حديث ابتدا بايد سند و بعد دلالت آن بررسی شود.
بررسی سند حديث
در بارهی سند حديث بايد گفت: محمد بن يحيی عطار قمی، شيخ کلينی است و وفات او روشن نيست ولی در حدود 305 و 306 است؛ احمد بن محمد بن عيسی اشعری شيخِ شيخِ کلينی است که در 254 زنده بوده و برخی وفات او را 280 می دانند ولی پيش ما ثابت نيست؛ ابن فضال محتمل است پدر يا پسر باشد. اگر حسن بن علی بن حسن بن فضال باشد پسر است و اگر علی بن حسن بن فضال باشد پدر است. هر دو هم ثقه هستند ولی فطحی مذهبند و ظاهراً تا آخر عمر فطحی ماندهاند. بيشتر فطحيها 13 امامياند و عبدالله بن جعفر را هم امام میدانند. داود بن فرقد هم ثقه است. ابوالحسن زکريا بن يحيی لقب واسطی هم دارد و او هم ثقه است. ولی با اين همه روايت صحيحه نيست بلکه موثقه است زيرا يک غير امامی هم در سلسلهی آن هست و نتيجه هم تابع اخسّ مقدمتين است.
بررسی دلالت حديث
پس سند حديث مشکل خاصی نداشت، و کلام در دلالت حديث است. کلمهی وضع از اضداد است، اگر با علی متعدی شود و موضوع عليهم گفته شود يعنی بر آنها وضع شده است و اگر با عن متعدی شود به اين معناست که از آنها برداشته شده است. در اينجا بين شيخ و آخوند و امام اختلاف است. شيخ و آخوند می گويند اين حديث مربوط به بحث ما نيست ولی امام اصرار دارند که مربوط به بحث ما هست. به عنوان مقدمه توجه داشته باشيد که چيزهائی که خدا حاجب آن شده است و آنها را پوشانيده است و پرده بر آن افکنده است بر دو نوع است:
آن چه اصلاً بيان نشده است؛ چه در مقوله معارف و چه در مقوله احکام، مانند حقيقت صراط، حقيقت ميزان يا حقيقت مطالبی که در آيهی شريفهی 64 و 65سورهی مبارکهی صافات بيان شده است: إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ ـ طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ، درختی که در دل دوزخ رشد کند، چيست؟ اينها را خدا نفرموده و چه بسا ذهن ما هم قاصر از درک آن است.
آن چه بيان شده است ولی ظالمان و دشمنان اهل بيت مانع رسيدن آن به ما شدهاند، اين هم نوعی حجب است.
نوع اول ما لميُبَيَّن است و نوع دوم تَبَيَّنَ و لميصل الينا. حديث اگر ناظر به نوع اول از حجب باشد، ربطی به بحث ما ندارد و از آن برائت را نمیتوان فهميد، ولی اگر دومی را بگويد مربوط به بحث ماست. زيرا شبهه حکميه تحريميه میگويد خدا آن را گفته ولی به دست ما نرسيده است. شيخ و آخوند میگويند حديث ناظر به حجب به معنای اول است با دو دليل. دو دليل ناظر بودن حديث حجب به آن چه اصلاً بيان نشده است، چنين است:
دليل اول ـ نسبت حجب به خدا با معنی اولی سازگار است. در تفسير دوم از حجب، امويان و عباسيان حاجبند نه خدا و حديث نمی فرمايد ما حجب الظالمون.
دليل دوم ـ دليل ديگر اين است که روايت میفرمايد العباد و اين به دليل جمع محلی به الف و لام بودن، شامل همه بندگان است و لازمهی آن اين است که هيچ کس از آن مطلع نيست، حتی انبياء و اولياء هم از آن مطلع نيستند چون خداوند بيان نکرده است. ولی در تفسير دوم برخی از عباد از دانستن آن محرومند ولی همه محروم نيستند. در تأييد تفسير اول اين حديث اميرالمؤمنين هم هست که فرمود: ان الله ... سکت عن اشياء و لميدعه نسياناً فلا تتکلفوها. ( نهج البلاغه، حکمت شماره 105 )
امام به اين ادله جواب داده است که اين حديث می تواند جزو ادله براءت باشد، محکمترين دليل ايشان کلمهی موضوع عنهم است. موضوع عنهم يعنی از آنها برداشته میشود. برداشتن وقتی گفته می شود که قبلاً مجعول شده باشد و تشريع و بيان شده باشد، ولی چون به دست بندگان نرسيده، میفرمايد که موضوع عنهم. رفع و وضع به موجود تعلق می گيرد، ولی اگر اصلا وضع نشده باشد در خارج چيزی نيست که بخواهيد آن را برداريد. اين مهمترين دليل امام است.
برای پذيرش نظر امام بايد به دو دليل شيخ و آخوند جواب داد و امام به آنها هم در درس و هم در تهذيب جواب دادهاند. اولاً در بارهی نسبت دادن حجب به خدا، بايد گفت افعال عباد هم قابل نسبت دادن به خدا هست. مانند آيهی شريفهی 17 سورهی انفال:
... و ما رميت اذ رميت و لکن الله رمی ...
البته اين نسبت مجازی است ولی به هر حال جائز است. وجه ديگر استناد دادن حجب به خدا اين است که وقتی ظالمان مانع شدند خدا میتوانست با فرستادن حجت مانع اين کار شود و حکم به دست مردم برسد، ولی اين کار را نکرد، پس میتوان حجب را به خدا نسبت داد. نسبت به استدلال دوم هم میتوان گفت که مجموع عباد مراد نيست بلکه افراد عباد مراد است و اگر فرد فرد شد، استبعادی ندارد که برخی بدانند و برخی ديگر ندانند.
خودتان ببينيد که ادلهی کدام يک اقوی است، دليل هر دو طرف قوی است. ولی آن چه به نظر ما می رسد اين است که چه اشکال دارد که هر دو باشد. جمع بين هر دو قول محال نيست و اينها با هم قابل جمع است، يعنی حديث حجب هم ناظر به چيزهائی است که خداوند اصلاً بيان نکرده و هم ناظر به چيزهائی که بيان کرده ولی ظالمان مانع رسيدن آن به دست ما شدهاند. ولی اين که چيزی که بيان نشده اصلاً نمیتوان به آن موضوع نمیگويند، يعنی نمیتواند متعلق رفع و وضع قرار گيرد، بايد گفت در آنجا هم مقتضی برای بيان حکم بوده و با اين وجود شارع حکم را بيان نکرده است و وجود مقتضی کافی است برای رفع حکم.
بلغ الکلام الی هنا يوم الاحد الخامس و العشرين من شهر ذی الحجه الحرام من شهور عام الف و اربعمائه و ثلاثين.
تذکراتی برای سفر تبليغی طلاب
در آستانهی شروع ماه محرم و سفر تبليغی طلاب چند نکتهای را يادآور میشوم. باقی ماندن همه در قم خلاف مقاصد شرع است. آيهی شريفهی نفر ما را به رفتن برای تبليغ فرامیخواند:
وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه،122)
آيهی زير خطمشی يک منبری را میتواند معلوم کند:
الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً ( احزاب، 39 )
تبليغ از مفاهيم ذات الاضافه است. و به سه طرف بستگی دارد:
مبلّغ عنه
مبلّغ اليهم
المبَلِّغ
از طرف چه کسی و برای چه کسی و چه کسی. طبق آيهی شريفه مبلغ عنه خداست، شما نيز خود را اعزامی از جانب خدا و جانشينان او بدانيد. محتوای تبليغ هم بايد رسالات خدا باشد قال الله و قال الباقر و الصادق باشد و بايد احساسات مردم را به نفع اسلام و دين تقويت کرد. تبليغ بايد به گونهای باشد که در مخاطب ايجاد تحول کند، چنين فردی که در او تحولی پديد بيايد، مدتی مصون و معصوم است. انذار نبايد به گونهای باشد که موجب يأس شود. قال الله گفتن به اين معنی نيست که از انديشههای روز و حکايات آموزنده و اشعار خوب استفاده نشود. منبر نه بايد خشک باشد و نه سبک. به استناد يخشونه و لايخشون احداً الا الله، خود مبلغ هم بايد مملو از خشيت الهی باشد و از هيچ کس در بيان حکم خدا نترسد. امام خمينی که همه انديشمندان جهان علاقمند به اويند چنين بود. ولی در عين حال اصول عقلائی را در بيان مسائل بايد رعايت کرد و بالاتر از همه مبلغ بايد بداند که يک حسابگری بالای سر او هست و کفی بالله حسيبا، خدا میداند که مبلغ قصد تملق دارد يا نه قصد تبليغ دين، برای دنيا حرف میزند يا برای خدا.
در سفر تبليغی حتماً يک کتاب علمی همراه داشته باشيد تا از علم جدا نيافتيد. در تبليغ از آيات قرآن استفاده کنيد. همهی قرآن خوب است ولی سورهی حجرات يک سورهی اخلاقی است و آيات آخر سورهی فرقان هم که با و عباد الرحمن الذين يمشون علی الارض هوناً شروع میشود هم درس اخلاق است. از قصص انبياء که خرافی و اسرائيليات نباشد استفاده کنيد، از اشعار خوب و مواعظ استفاده کنيد، از صوت حسن استفاده کنيد، اگر قبل از ذکر مصيبت با صوت حسن اشعار مربوط به مواعظ اخلاقی خوانده شود، خيلی اثر دارد. اگر اينها را همراه داشته باشيد منبر نافذ است. يک منبر کلی برويد يک پامنبری هم داشته باشيد که گاه اثر آن بيشتر است. پامنبری شما برای مخصوصاً جوانان باشد و به حرفهای آنها گوش کنيد و برای آنها مسائل مورد نيازشان را بگوييد. توجه به جوانان که امروز هدف سايتهای مخرب هستند خيلی ضروری است. و انت حل بهذا البلد يعنی پيامبر در دل مردم است نه اين که در شهر حلول کرده است، اين که معنی ندارد. امام صادق کسی را به بصره به سوی عمرو بن عبيد معتزلی ( 143 يا 145ق. ) فرستاد و او وقتی برگشت امام از او پرسيد که نتيجه چه شد و او گفت که موفق نبودم. امام از او پرسيد چه کردی و او گفت به سراغ شيوخ رفتم و امام فرمود رؤوس و شيوخ که انديشههايشان شکل گرفته و نمیتوان آن را تغيير داد، عليک بالأحداث. يعنی روی جوانان کار کن و او دوباره به بصره بازگشت و به توصيهی امام عمل کرد و نتيجه گرفت.