درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی
88/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
فقهای اهل سنت عرف را يکی از منابع حکم شرعی میدانند و لذا در کتابهای آنها اعتناء و اهتمام بيشتری به عرف شده است. برخی از مواردی که عرف میتواند کارساز باشد را ديروز توضيح داديم:
بيان مفاهيم
تحديد معانی
تشخيص مصاديق
ملازمات عرفيه
اکنون به بررسی ديگر کارکردهای عرف میپردازيم:
کشف مقاصد متکلم
مورد ديگر کشف مقاصد متکلم است که عرف آن را کشف می کند. اعراف هر قومی مانند قرائن حاليه متصله است که مقصود متکلم را برای ما شرح میدهد. مثلا اگر کسی گفت بعت الدابه که گرچه معنای لغوی دابّه، کلّ ما يدّب علی الارض است ولی در عرف عرب، اسب و حداکثر حيوانات مانند آن است، يا گوشت که در عرف مردم گوشت قرمز است. يا اگر گفت اين باغ را برای فرزند ولد وقف کردم، عرفاً برای فرزند پسر است و دختر را شامل نيست، هر چند در قرآن اعم از ذکر و انثی به کار رفته است. مثال ديگر در اين زمينه ادعای مرد برای دادن مهريه و ادعای زن برای نگرفتن مهريه است. طبق قانون اولی مرد بايد بينه بياورد ولی گاه میتوان به عرف مراجعه کرد. در برخی جاها رسم است که همه يا نيمی از مهريه به پدر دختر داده شود تا برای او جهيزيه فراهم کند و مطابق اين عرف میتوان حکم کرد که اين مرد بخشی از مهريه را پيش از ازدواج پرداخت کرده است. اين عرف برای قاضی حجت است. در باب 8 ميراث الازواج عبدالرحمن حجاج می گويد خدمت امام صادق رسيدم و امام از من پرسيد که آيا ابن ابی ليلی قاضی کوفه تا کنون از قضای خود برگشته است. گفتم در موضوع ميراث زن چهار حکم مختلف صادر کرده است، يک بار به تنصيف کرده و گاه تناسب اموال با زن و مرد را در نظر گرفته و به هر کدام کالای متناسب با خودشان را داده و گاه مرد را که ذو اليد است مقدم داشته است و گاه هم همه را متعلق به زن يا ورثهی او دانسته است. و از امام پرسيدم که نظر شما چيست و امام مورد آخر را برگزيد، با اين توضيح و استدلال که اگر اين زن میخواست برای مالکيت خود دليل بياورد، دو شاهد کافی بود و اکنون اين زن شاهدهای متعددی دارد، زيرا ساکنان بين جبلين ( مراد مدينه است ) با چشم خود ديدهاند که اين زن با اثاث و متاع خود به منزل شوهر آمدهاند. امام در حقيقت بر عرف تکيه می کند که رسم مدينه اين بوده که زن متاع البيت را با خود میآورده است. در اينجا هم مسؤوليت عرف بيان صغری است که البته اگر صغری روشن شود حکم هم روشن است.
کشف از حکم شرعی وضعی يا تکليفی
همهی بحثهای ما برای رسيدن به اين مورد ششم بوده است. تا به اينجا عرف متولی صغری بود و در اينجا عرف کبریساز است. نظر اهل سنت اين است که عرف از مصادر و منابع حکم شرعی است و به ويژه متأخرين آنها کارهای زيادی در اين زمينه انجام دادهاند. ما می گوييم با دو شرط عرف میتواند کشف از حکم شرعی کند:
اولاً اين سيره متصل به زمان معصوم باشد.
ثانياً معصوم هم اين سيره را ردع و منع نکرده باشد.
مانند مسألهی معاطات. فقهای ما در باره معاطات کملطفیهائی کردهاند. شيخ بحث کرده است که آيا معاطات بيع هست يا نه و در صورت بيع بودن لازم هست يا نه؟ نيازی به اين بحثها نيست، سيره عقلاء با معاطات معاملهی بيع لازم میکند. اگر اين سيره به زمان معصوم برسد برای فقيه حجت است. مثال ديگر وقف درخت و وقف نکردن زمين آن درخت است که اگر اين عرف تا زمان ائمه برسد برای مجتهد حجت است. مثال سوم، بطلان بيع صبی است که همهی مراجعی هم که آن را باطل میدانند، فرزندانشان خريد میکنند. اين سيره مسلمين است و اگر اين سيره تا زمان رسول خدا متصل باشد، برای فقيه حجت است، مگر اين که بگوييد اين سيره با سخنانی از ائمه عليهم السلام ردع شده است، مثل عَمدُ الصبی خطأ تحمله العاقله. يا عمده و خطأه سييّان. يا استفاده از حمام عمومی که به صورتی که رايج بود، معاملهی غرری بود چون معلوم نبود به ازای اين پول چه مقدار آب مصرف میشود و فرد چه مقدار در حمام میماند، ولی اگر اين سيره به زمان معصوم برسد، حجيت خواهد داشت و به همين ترتيب استفاده از اتومبيلهای خطی که برای يک مسير مشخص پول مشخصی را دريافت میکنند، و فرق نمیکند که فرد تا مقصد برود و يا زودتر پياده شود.
پس ما اگر سيره تا زمان معصوم عليه السلام استمرار داشته باشد، آن را قبول داريم. ولی اهل سنت آن را از منابع می دانند و ما آن را کاشف می دانيم. و آن مرآت می دانيم و نه منبع. اين الزاماً اجماع عملی متشرعه نيست. اهل سنت می گويند العرف فی المعروف کالشرط فی المشروط يعنی همان طور که شرط در مشروط حجت است عرف هم حجت است، ولی ما آن را شکافتيم که مطلقاً و بدون حساب و کتاب حجت نيست.
حجيت مطلق ظن
ظن خاص، آن ظنی است که دليل خاص داشته باشد و ظن مطلق شامل همهی ظنونی است که آن ظنون دليل خاص ندارند. خبر واحد و ظواهر کتاب و قول لغوی و شهرت و اجماع منقول دليل خاص داشت، ولی ما ظنونی هم داريم که دليل خاص برای آنها نداريم. چهار دليل بر حجيت مطلق ظن وجود دارد. سه دليل نخست را می خوانيم و دليل چهارم را که انسداد است خودتان بخوانيد. امام هم در دوره دوم تدريس خود دليل انسداد را درس ندادند و فرمودند وقت طلبه ارزش دارد.
دليل اول: استدلال قدماء
دليل اول از آنِ شيخ طوسی در عدّه الاصول است. اهل سنت هم اين استدلال را دارند، مثلاً حاجبی در منتهی الاصول به آن پرداخته است. حاصل استدلال اين است که اگر ظن به وجوب پيدا کنيم و يا ظن به حرمت، اينها ملازم با ظن به ضرر هم هست و اين ضرر يا عقوبت اخروی است و يا خسارت دنيوی. ظن به ضرر از هر جائی میتواند پيدا شود، حتی از قياس و قول صبی و استحسان. اين صغرای بحث ماست و کبری هم اين است که از اين ضرر بايد اجتناب کرد. عقل هم که مستقل است حکم میکند که دفع ضرر واجب است. کبری را عقل درست می کند. عقل میگويد ضرر مظنون مانند ضرر مقطوع واجب الدفع است. قدماء به اين استدلال جواب دادهاند و غالباً جواب آنها به کبری است و منع کبری کردهاند، اما شيخ و آخوند به سراغ صغری رفتهاند و بيشترين بحث آنها در منع صغری است.