درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی
88/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
شيخ میگفت استدلال به مفهوم آيهی نبأ برای حجيت خبر واحد دو اشکال غير قابل دفاع دارد.
اشکال اول تمسک به آيه نبأ برای اثبات حجيت خبر واحد: بسيط نبودن موضوع
اشکال اول اين بود که موضوع مطلق نبأ نيست بلکه نبأ الفاسق است که اگر آورده شود، تبين میخواهد و اگر آورده نشود، به دليل سالبه به انتفای موضوع بودن، تبين نمیخواهد. خبر عادل اصلا در اينجا مطرح نيست.
مرحوم آخوند اين را قبول دارد و از راه ديگر با عبارتی باريک و مهم می خواهد جواب اين اشکال را بدهد و از مناسبت حکم و موضوع استفاده میکند. آخوند میپرسد چرا بايد خبر فاسق را تبين کرد؟ و جواب میدهد به دليل نداشتن ملکهی عدالت و به همين دليل تبين منحصر است به خبر فاسق، يعنی به دليل مناسبت حکم و موضوع، خبر عادل ديگر تبين نمیخواهد. تبين مناسبتی با خبر عادل ندارد و تبين منحصر میشود به خبر فاسق. اين کلمهی منحصر که در کفايه هست اهميت زياد دارد. طبعا اگر منحصر شد ديگر خبر عادل تبين نمیخواهد. يلاحظ عليه: اين جواب آخوند هم قابل نقد است. خبر فاسق دو مشکل داشت: فاسق هم امکان دارد عمداً دروغ بگويد و هم احتمال دارد که اشتباه کند. ولی عادل عمداً دروغ نمی گويد ولی ممکن است اشتباه کند.
پس اين آيه نه مفهوم وصف دارد و نه مفهوم شرط. اين مربوط به اشکال اول.
اشکال دوم تمسک به آيهی نبأ برای اثبات حجيت خبر واحد: عموم التعليل فی الآيه مانع عن انعقاد المفهوم
خلاصهی اشکال در عنوان آمده است. اشکال دوم اين است که آيه مفهوم دارد ولی اين مفهوم معارض دارد، منتهی اين معارض که همان عموم تعليل است دو بيان مختلف در رسائل و کفايه دارد. در رسائل تکيه بر ندامت است و لی در کفايه بر کلمهی جهالت تکيه شده است. طبق نظر شيخ کل قضيه لا يؤمن فيه عن الندامه يجب التبين فيها. و اين هم در خبر فاسق و هم در خبر عادل هست، در هيچ يک از اينها ما از ندامت در امان نيستيم. در فاسق من جهتين و در عادل من جهه واحده. مانند اين که بگويند انار نخور به دليل اين که ترش است؛ در اينجا اين ترش بودن دليلی است که تعمم دارد و شامل هر خوردنی ترش ديگر هم میشود. در ما نحن فيه جلوگيری از ندامت عموميتی دارد که مانع از اين است که بگوييم تنها بايد از خبر فاسق تبين کنيم، بلکه تبين خبر عادل را هم ضروری میکند.
اما بيان آخوند روی کلمهی جهالت تکيه دارد که به معنای ندانستن و عدم العلم است. از نظر آخوند خبر متواتر مفيد علم است و خبر واحد مفيد علم نيست. و اين مفيد علم نبودن هم در فاسق هست و هم در عادل. اين ندانستن يا مانع انعقاد مفهوم است و يا در صورت انعقاد معارض آن است.
به اين اشکال به شکلهای مختلف جواب داده شده است.
جواب اول: پاسخ شيخ ـ شيخ می گويد موضوع ندامت است ولی در آيه تبين گفته و مراد از تبين ظهور عرفی حاصل از اطمينان مقابل جهالت است. و اين اطمينان در خبر فاسق نيست و در خبر عادل هست. اگر اطمينان باشد از ندامت در امان هستيم. يلاحظه عليه: تبين به معنای اطمينان نيست، بلکه به اين معناست که چهرهی واقع صد در صد روشن شود. در قرآن همه جا تبين به معنای علم است.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً ( نساء،94 )
موضوع آيه ريخته شدن خون است و در آن وثوق و اطمينان کافی نيست بلکه بايد علم و بينه باشد.
سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ ( فصلت، 53 )
اينجا هم تبين يعنی آشکار شدن کامل يعنی چهرهی واقع روشن نيست و بايد روشن شود.
... وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ... ( بقره، 187 )
در اينجا هم چهره واقع روشن نيست.
جواب دوم ـ آخوند گفته که اشکال مبنی بر اين است که جهالت به معنی عدم علم است و لکن جهالت به معنای سفاهت است و حماقت. عمل به قول فاسق سفاهت است و عمل به قول عادل سفاهت نيست. ان قلت اگر چنين باشد آيا اصحاب پيامبر کار سفيهانه انجام می دادند؟ به عبارت ديگر اگر عمل به قول فاسق عمل سفيهانه باشد، اصحاب پيامبر که از عقلاء بودند آن را انجام نمیدادند. قلت آنها چون نمی دانستند اين کار سفيهانه است آن را انجام میدادند و اگر اين غفلت نبود آن را انجام نمیدادند. يلاحظ عليه: بله درست است که جهالت در قرآن به معنای سفاهت آمده، ولی در اين آيه به اين معنی نيست و در آيهی نبأ به معنای عدم علم به واقع و ضد تبين است. در اين آيات جهالت به معنای سفاهت به کار رفته است:
وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ ( انعام،54 )
ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ ( نحل،119 )
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماً ( نساء، 17 )
اما در اينجا شبهه مصداقی داريم و ظاهراً در اين آيه جهالت به معنای ندانستن است به قرينهی تبين. تبين به معنای دانستن است و جهالت هم مقابل آن يعنی ندانستن. اگر چنين شد التعليل يعم الفاسق و العادل. فتبين که خبر واحد مفهوم ندارد و به درد نمی خورد.
جواب سوم: جواب محقق نائينی است که اشکال را وارونه می کند. تا حال اشکال اين بود که عموم التعليل جلوی مفهوم را میگيرد. ايشان میفرمايد مفهوم صدر آيه حاکم است بر ذيل آيه يعنی تعليل. حکومت همين است که فردی را داخل يا خارج می کند. صدر آيه عادل را بيرون می کند و مانند لا ربا بين الزوج و الزوجه که زوج و زوجه را از دايرهی ربا بيرون میگذارد، ذيل آيه را از اول مضيق میکند. تعليل میگفت که به جز علم به چيزی عمل نکنيد و مفهوم خبر عادل را محرز واقع و علم در برابر تشريع قرار میدهد. در بارهی عادل علم داريم که خبر او واقع را احراز میکند، هر چند علم تعبدی. و محکوم هيچ وقت نمیتواند معارض حاکم قرار گيرد هر چند ظهور آن اقوی باشد. شيخ و آخوند می خواستند ذيل را حاکم بر صدر آيه کنند و او برعکس کرد. يلاحظ عليه: حاکم و محکوم باپد در دو دليل مختلف باشد. و چون در اينجا هر دو در يک دليل هستند، در اين حالت دو ظهور با هم تعارض می کنند و در نتيجه کلام مجمل می شود.