درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی
88/07/27
بسم الله الرحمن الرحیم
طائفهی اول از روايات مربوط به اکتفاء به علم و سخن نگفتن به غير علم بود. گفتيم که اين روايت مربوط به امثال زراره است که امام به ويژه در محافلی که نمايندگان اموی و عباسی در آن حضور داشتند برای حفظ جان او به مذمت او میپرداختند. اين موضوع را در مقدمهای که بر کتاب مسند زراره، گردآوری شده از سوی آقای بشير محمدی مازندرانی نوشتهام و توضيح دادهام که اين روايات برای صيانت جان و مقام او بوده است و حتی امام صادق فرزند او را خواست و اين نکته را گوشزد کرد که به پدرت بگو که ما برای حفظ جان او چنين میکنيم. پس اين طائفه از روايات ربطی به بحث ما ندارد.
طايفهی دوم روايات عدم حجيت خبر
طائفهی دوم رواياتی است که می گويد اگر روايت مطابق قرآن بود عمل کنيد يعنی اگر حتی مخالف هم نباشد حجت نيست، حتما بايد مضمون آن در قرآن باشد. ابتدا روايات را بخوانيم، بعد در بارهی آن اظهار نظر کنيم.
حديث12 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33345 وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ
عنه يعنی عن محمد بن يحيی، عنه را برای خلاصهگوئی آورده است. محمد بن يحيی عطار شيخ کلينی است که از او با عنوان ابو علی الاشعری ( 306ق. ) هم ياد میشود. او در راه مکه شهيد شده يا فوت کرده است. و احمد بن محمد هم که همان رييس اشعريان قم است، حسن ابن فضال فطحی مذهب است. علی بن عقبه را نجاشی ثقه خوانده است ولی ايوب بن راشد، توثيق نشده ولی از مشايخ صفوان بن يحيی است که لايروی الا عن ثقه. بنا بر اين روايت موثقه است زيرا در طريق آن يک فطحی است و نتيجه هم تابع اخس مقدمتين است. مزخرف چيزی است که ظاهر آن زيبا و باطن آن نازيباست.
حديث14 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33347 وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ شَيْءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ
افرادی که در اين عده من اصحابنا قرار میگيرند، فرق دارند و در بين آنها ثقه زياد است. احمد بن محمد بن خالد همان برقی ( 272ق. ) است. نضر بن سويد و يحيی حلبی و ايوب هم ثقه هستند. اين روايت صحيحه است. اين دو روايت يکی نيستند، قبلی ايوب بن راشد بود و اين ايوب بن حر.
حديث 18 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33351 وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ إِذَا جَاءَكُمْ عَنَّا حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ عَلَيْهِ شَاهِداً أَوْ شَاهِدَيْنِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ- فَخُذُوا بِهِ وَ إِلَّا فَقِفُوا عِنْدَهُ ثُمَّ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكُمْ
عنه يعنی محمد بن يحيی؛ احمد معلوم نيست که کيست ولی به قرينة استادش احمد بن محمد است و از علی بن الحکم جز احمد بن محمد نقل نمیکند. عبدالله بن بکير هم فطحی است و با عن رجل مرسله می شود. پس سند مشکل پيدا کرد.
حديث 37 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33370 الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي الْأَمَالِي عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ انْظُرُوا أَمْرَنَا وَ مَا جَاءَكُمْ عَنَّا فَإِنْ وَجَدْتُمُوهُ لِلْقُرْآنِ مُوَافِقاً فَخُذُوا بِهِ وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوهُ مُوَافِقاً فَرُدُّوهُ وَ إِنِ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ عَلَيْكُمْ فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى نَشْرَحَ لَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مَا شُرِحَ لَنَا
شيخ طوسی متولد 385ق. است و ورود او به عراق هم در سال 406ق واقع شد و رفتنش به نجف هم در سال 448ق. و رحلتش در سال 460ق. بود. امالی و تقريرات يکی است ولی اگر به نام شاگرد منتشر شود به آن تقريرات میگويند و اگر به نام استاد منتشر شود به آن امالی گفته می شود. حسن بن محمد پسر شيخ طوسی و متوفای ؟ است. جعفر بن محمد قولويه قبرش در کاظمين است و قبر موجود در شيخان پدر اوست. علی بن ابراهيم قبرش در شيخان است. محمد بن عيسی يقطينی و بغدادی است. يونس ثقه است ولی عمرو بن شمر را تضعيف کرده اند، جابر هم جابر جعفی است متوفای 128. امام میفرمود اتقان روايت خودش دليل صحت آن است. اين روايت هم، روايت متقنی است.
حديث 47 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33380 مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا تُصَدِّقْ عَلَيْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ص
روايت سدير و جابر همه جا يکی است. سند سقط دارد. تفسير عياشی از آغاز تا پايان مسند بوده و يکی از شاگردان يا شاگردان شاگردان او سند ها را حدف کرده است.
يلاحظ عليه: اين روايات صحيح و مسند و مرسل داشت، ولی مضمون و نتيجهی روايات متضافر است. ولی دو نکته را بايد متذکر شد:
نکتهی اول ـ آيا روايات می خواهند بگويد خبر واحد حجت نيست مگر اين که مطابق کتاب باشد؟ اگر چنين باشد چرا به همين صورت نگفته است و مستقيما نگفته اعلموا ان الخبر الواحد حجه.. اين طرز بيان که اکل از قفاست. اگر خبر واحد مطابق کتاب شد که ديگر نوبت به خبر واحد نمی رسد. لذا اين روايات هدفی ديگر دارد.
نکتهی دوم ـ ما نمی توانيم بگوييم حتماً بايد مضمون روايات در قران باشد. علم اجمالی و تفصيلی داريم که در روايات ما در ابواب مختلف معارف و احکام مضامينی دارد که در قرآن مجيد نيست. اگر اين طور شد بايد همة جوامع روائی مانند بحار و وافی کنار برود و همة اخبار پيامبر و ائمه عليهم السلام را از اعتبار بياندازيم. پس بايد بگوييم مراد از موافقت عدم مخالفت است. پس قسم دوم به قسم سوم بازگشت.
طايفهی سوم روايات عدم حجيت خبر
طائفهی سوم رواياتی است شرط عمل به خبر واحد را عدم مخالفت با کتاب معرفی کرده است:
حديث16 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33349 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ ص فَقَدْ كَفَرَ
اسناد متقدم محمد بن اسماعيل نيشابوری عن فضل بن شاذان ( ثقه ) عن ابن ابی عمير عن هشام بن حکم است. مراسيل ابن ابی عمير حجت است. سند خوب است. اين روايت ارتباطی به خبر واحد ندارد و مربوط به فتوی است. کفر يعنی ستر الحق يا کفران نعمت کرد.
طايفهی چهارم روايات عدم حجيت خبر
طائفهی چهارم رواياتی است که می گويد خبر بايد هم مخالف کتاب نباشد و هم موافق کتاب باشد.
حديث 15 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33348 وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ
حديث 10 باب 9 از ابواب صفات قاضی:
33343 وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوه
اول سند چنين است: علی بن ابراهيم از ابراهيم بن هاشم. نوفلی و سکونی هر دو عامیاند ولی روايات آنها پديرفته است. ما در اينجا به همان دليل سابق بايد موافقت را لغو کنيم و بگوييم مراد همان است که مخالف نباشد.
فتحصل که روايت بايد مخالف قرآن نباشد. روز بعد دو نوع تفسير در بارة اين روايات را خواهيم گفت.