درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

در باره­ی اين که موضوع علم اصول چيست و خبر واحد از مسائل علم اصول است يا از مبادی آن، نظر ما اين است که موضوع علم اصول الحجه فی الفقه است. فقيه به دنبال پيدا کردن الحجه فی الفقه است. و فرق نمی کند که اين حجت باشد برای حکم واقعی يا حجت باشد باشد برای حکم ظاهری مانند برائت. مطلب ديگر اين است که وقتی فقيه می داند که بينه و بين الله حجتی هست و خلاق متعال بشر را سرگردان قرار نداده است، اما خصوصيات و تعينات اين حجت را نمی­شناسد، در اصول به دنبال آنهاست و لذا در علم اصول، بحث از اين خصوصيات و تعينات است که مثلاً الحجه هل يتعين فی الخبر الواحد او لا؟ هل يتعين و يتخصص فی اصل البراءه أو لا؟ فی الاجماع المنقول أو لا؟ لهذا بحث ما در اصل وجود موضوع نيست، بلکه بحث ما در خصوصيات موضوع و تعينات آن است. بحث در اين است که اين الحجه در چه قالبی يافت می­شود: در استصحاب؟ خبر واحد؟ اجماع؟ ...اتفاقاً اين مسأله در فلسفه خيلی روشن است. در فن اعلی که الهيات بالمعنی الاعم است، موضوع الموجود بما هو موجود است. فيلسوف يقين دارد که يک وجودی هست زيرا سوفسطائی نيست، و بحث او در تعينات است. الوجود اما واجب أو ممکن و الممکن اما جوهر أو عرض و الجوهر اما نفس أو ماده أو عقل أو جسم أو صوره و العرض اما کم أو کيف أو .... اين را تفصيلاً در جلد اول بحث کرديم. ان قلت: اگر چنين باشد بايد بگوييم الحجه اصل البراءه و الحجه خبر واحد يا الحجه اصل البراءه و مانند آن. جواب آن است که اين به خاطر تسهيل الامر علی الطلاب است. اگر موضوع جزئی باشد انسان زودتر آن را می شناسد. در فلسفه هم به اين ترتيب است، نمی­گويند الوجود عقل بلکه می­گويند العقل موجود و مانند آن. امام می فرمود در تعبير موضوع کل علم، موضوع به معنی آن چه محمول دارد نيست بلکه مراد آن چيزی است که مورد توجه است مثلا مهندس توجهش به کم منفصل است. در فن اعلی هم وجود موضوع نيست بلکه وجود همواره محمول است.

در باره­ی حجيت خبر واحد اقوالی هست. اگر شيخ طوسی را منها کنيم دو قول بيشتر نيست. قدماء بيشتر قائل به عدم حجيت هستند، مانند مرتضی و ابن براج تلميذ مرتضی و طبرسی؛ ولی متأخرين از محقق به اين طرف قائل به حجيت خبر واحد هستند. روشن است مراد ما از قدما، قدمای اصوليون است. ولی شيخ در عده کلامی مضطرب دارد. او ظاهراً حدود 40 صفحه در باره­ی خبر واحد بحث کرده که 4 نوع قول از آن برداشت می­شود.

قول اول اين که می­گويد ثقه ( لسان اصوليون ثقه يعنی عادل ) حجت است.

قول دوم اين که هر راوی که مطعون نباشد و فيه نظر در باره­ی او نگويند و او را زير سؤال نبرند حجت است. حتی مهمل هم حجت است، مهمل که در رجال آمده يعنی او نه توثيق و نه تضعيف نشده است، مجهول آن است که شناخته شده نباشد ولی مهمل شناخته شده ولی نه توثيق شده و نه تضعيف، لم يوثق و لم يضعف.

قول سوم اين که همين که دروغگو نباشد حجت است ولو فاسق باشد ولی متحرزا عن الکذب باشد، زيرا فسق به جوارح مانع قبول شهادت است و مانع قبول خبر نيست.

قول چهارم هم اين که همه­ی کسانی که تضعيف شده­اند به شرط اين که روايت آنها يک مؤيد داشته باشند، قول آنها حجت است.

اين چهار قول از مطلب شيخ برداشت می­شود، لذا در معالم قول شيخ طوسی گم شده است. اهل سنت اغلب قائل به حجيت خبر واحد هستند و حتی برخی شروطی را که ما قائليم به آن قائل نيستند.

اکنون بايد ادله­ی قائلين به حجيت و نافين حجيت خبر واحد را بررسی کنيم و از بررسی ادله­ی نافين شروع می­کنيم.

ادله­ی نافين حجيت خبر واحد از قرآن

نافين به سه گروه از آيات استدلال کرده­اند: نجم، 27 و 28 و حجرات: 12 و اسراء، 36

سوره­ی نجم:

إِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثى‏ ـ وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً ( النجم، 27 و 28 )

تصاوير فرشتگان را ما هم زن تصوير می­کنيم. مستدلين به اين آيه می­گويند آن جه در اين آيه در باره­ی ظن گفته شده، کلی است و همه­ی موارد را می­گيرد. ان يتبعون الا الظن صغری و ان الظن لايغنی ... کبری است و مورد هم هر چند کيفيت آفرينش است ولی مورد مخصص نيست. قياس آن هم شکل اول است.

و شرطه الايجاب فی صغراه و أن يُری کليه فی کبراه.

پس آيه شامل همه موارد هست.

سوره­ی حجرات:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ ( الحجرات،12 )

چون برخی ظنون مطابق واقع است کثيرا گفته و جميعا نگفته است. قرآن در اين آيه روابط منطقی را رعايت کرده. مقدمه­ی غيبت بدگمانی و سپس تجسس است و سپس نوبت غيبت می رسد. استدلال به اين آيه به اين صورت است که چون اکثر ظن اثم است و ما علم اجمالی داريم که بعض اطراف ظن اثم است و نمی دانيم کدام ظن مطابق واقع است و کدام مطابق واقع نيست و نمی توان ده درصد را فدای نود درصد کرد، لذا بايد از جميع ظنون دست کشيد. آيه­ی اول مسائل اعتقادی بود و دومی در باره­ی موضوعات خارجی يعنی همان غيبت کردن.

سوره­ی اسراء:

وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريماًـ ..... وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً ( الاسراء، 36 )ـ ... ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ في‏ جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً ( الاسراء، 23 ـ 39 )

آيه 36 که مورد استناد ماست، نشان می دهد که همه چيز گرد کاکل علم می گردد. علمای ما به استدلال نافين به اين آيات جواب داده­اند ولی جواب آنها کافی و کامل نيست، زيرا قبل و بعد آيه را به دقت نمی­بينند. جواب علماء اين است که اولا اين آيات مربوط به اصول دين است و بحث ما در فروع است و ديگری اين که اين آيات عام است و ما آن را تخصيص می زنيم. ولی يلاحظ عليه: جواب اول درست نيست، زيرا هر جند اولی راجع به فرشتگان است و دومی هم مربوط به موضوعات خارجی ولی آيه­ی سوم که عام است و هم اصول و هم فروع را شامل است. و نسبت به جواب دوم هم اين نقد وارد است که اين آيات اشاره به فطرت انسانی دارد و به بشر می گويد بالاتر از آنی که نوکر ظن و گمان باشی. اگر جنين باشد لسان اين آيات آبی از تخصيص است الاحکام الفطريه ( العقليه ) لاتخصص. امام در چهل حديث از شيخ الرييس نقل می­کند که اگر کسی مطلبی را بدون دليل بپذيرد از فطرت انسانی خارج شده است و ما اين را در برخی آثار فارسی شيخ الرئيس يافتيم. جواب آخوند و رازی و نائينی و خودمان را فردا بررسی می کنيم.