درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

همان طور که گفته شد، مسألة دوم اين فصل بحث نسخ است که يک بحث قرآنی است. مطلب اول اين بحث، در بارة معنی لغوی و اصطلاحی نسخ بود که گذشت. مطلب دوم اين است که برخی احکام قابل نسخ نيست و آن احکامی است که مطابق فطرت انسان و آفرينش انسان است، مانند آيه 32 سورة مبارکة نور:

وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ

اين قابل نسخ نيست زيرا مطابق فطرت و آفرينش انسان است و اگر قائل شويم به اين که نسخ شده است، تناقض بين تکوين و تشريع پيش می آيد. و از اينجا می فهميم که چرا رسالت رسول خدا و احکام رسول خدا دائمی و پيوسته است و پيامبر هم پيامبر خاتم است، زيرا احکام ايشان مطابق فطرت است. شرائع قبلی هر چند نسبت به زمان خود کامل بودند، ولی نسبت به دوران بعد ناقص بوده اند. گاه اشکال می کنند که چگونه می شود با قانون ثابت جهان متغير را اداره کرد. اين اشکال منکران خاتميت است و جواب آن اين است که آن چه ثابت است مربوط به آفرينش است و آفرينش ثابت است. جهات متغير انسان در اسلام هم متغير است. مثلا چگونگی نوشتن و تعليم و کتابت در اسلام متغير است و نوشتن روی سنگ و لوح و کاغذ بوده تا الان که پيشرفتهای زيادی در اين زمينه اتفاق افتاده است. در اسلام نسبت به کيفيت نوشتن قانون ثابتی نداريم. قانون ثابت است و مقررات تابع زندگی. يا مثلا قرآن در بارة کيفيت دفاع از کشور قانون ثابتی ندارد؛ سابقا تير و کمان بود و امروزه ابزارهای جديد. نسخ ناپذير بودن به همين معنی است. دعوت به داشتن مسکن همه همينطور است. فطرت انسانی ثابت است:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ( روم، 30 )

مصب نسخ قوانين غيرفطری است. مانند نماز رو به بيت المقدس که بعداً تغيير کرد.

مطلب سوم اين است که آيا نسخ محال است يا ممکن. يهود اعتقاد دارد که نسخ محال است و ما اعتقاد داريم که ممکن است. اقوی دليل امکان شئ وقوع آن است. در سِفر تکوين تورات در فصل ( اصحاح : سوره ) 9 فقره يا جملة 3 ( آيه مختص قرآن است، لذا آية 3 نگوييد ) چنين آمده است: که وقتی نوح از کشتی پياده شد خدا فرمود همة حيوانات و گياهان را بر شما حلال کرديم ( تورات فارسی فاضل خانی نسخة دست نخورده و خوبی است. ) جز خون ولی در شريعت موسی همة لحوم حلال نيست. گوشتها را خاخامها بايد ذبح کنند و به همين خاطر در مواردی مانند هواپيماها از غذای آماده شده از سبزی استفقاده می کنند. پس معلوم شد که نسخ ممکن است، بعلاوه مصالح و مفاسد امور فرق می کند؛ گاه مصلحت ايجاب می کند که عده چهار ماه و ده روز و گاه سه طُهر باشد. پس ادلة ما بر امکان نسخ عبارت است از وقوع نسخ و ديگری تغيير مصالح. و اما ادلة يهود که قائل به عدم امکان نسخ هستند را هم بايد بررسی کنيم. ادلة آنها که در منابع کلامی شان هم هست از سو فخر رازی هم ذيل تفسير آية شريفة ما ننسخ من آيه ... آمده است و ما اکنون خلاصة آن را ارائه می کنيم:

يهود می گويند اين آيه يا نص در دوام است يا نص در عدم دوام و استمرار يا اطلاق دارد؛ اگر اولی باشد نسخ آن يلزم الکذب در اولی و اگر دومی باشد که ديگر نسخ نيست، وقتی دورة حکم تمام شد، خود به خود خود حکم هم از بين می رود. و اگر سومی باشد، هم که اصلاً دوامی وجود ندارد که بخواهيم آن را نسخ کنيم؛ فأين مکان النسخ، قلت: حفظت شيئا و غابت عنک اشياء. شما سه صورت تصور کرديد و حال آن که نسخ در اين سه صورت يعنی در دوام وانقطاع و مهمل محل بحث ما نيست ولی صورت چهارمی هم وجود دارد که اتفاقاً محل بحث آنجاست و آن ظاهر در دوام است، اين ظهور در دوام هم در ذهن و نظر مخاطب است. همين نماز به سمت بيت المقدس ظهور در دوام داشت ولی بعد آيه آمد و جهت قبله را تغيير داد. لذا می گويند النسخ رفع لا دفع. منسوخ از اين به بعد مقتضی ندارد و مخاطب خيال می کرده که مقتضی دارد. رفع فی الظاهر و دفع فی الواقع. اين همان فرق نص و ظاهر است. الی هنا تبين دليل القائل ببطلان النسخ.

علاوه بر اين در خود قرآن آياتی داريم که به صورت کلی دلالت بر وقوع نسخ در قرآن دارد. يعنی از امکان رد می شويم و وارد وقوع می شويم:

يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ (رعد، 39)

عده ای اين آيه را به تکوين می زنند و می گويند مراد آن معجزه است، ولی آيه اعم است و شامل تشريع هم هست. احکام در ام الکتاب ثابت و مشخص است ولی در تشريع امکان دارد محو شود.

وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (نحل،101)

مفتر يعنی به تو دروغ گفته اند. مراد از آيه در اينجا هم معجزه نيست، البته در قرآن کلمة آيه به معنای معجزه زياد به کار رفته، ولی در اينجا منظور معجزه نيست، به قرينه قالوا انما انت مفتَر. کلمة آيه به معنای معجزه در آيه دوم سورة مبارکة قمر به کار رفته است:

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ ـ وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ( قمر، 2 )

آية سومی که دلالت بر نسخ به صورت کلی دارد، اين آيه است:

ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ ( بقره، 106 )

نوع ترجمه های فارسی ما را نافيه گرفته اند، ولی اين ما شرطيه است، زيرا جزای آن مجزوم است، ما ننسخ يعنی ان ننسخ، اين ما شرطيه غيرزمانيه است. ننسی هم از أنسی ينسی مشتق است، اصل آن ننسيها بوده است، خدا که فراموش نمی کند منظور ترک است، مانند:

وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ ( حشر،19 )

ننسها يعنی اگر فراموش کنيم و به حال خود رها کنيم. نأت بخير منها او مثلها به ننسخ برمی گردد نه ننسها. در بعضی از قراءات ننسها را از نَسِیءَ ينسیء گرفته اند، به معنای به تأخير انداختن. اين هم که باشد، درست در می آيد، يعنی ما دست به ترکيب آيه نمی زنيم.

و اما در بارة وقوع نسخ در آيات قرآن، راه افراط اين است که 36 آيه در قرآن را منسوخ بشمريم چنان که برخی چنين کرده اند و راه تفريط اين است که بگوييم در قرآن اصلا نسخ نداريم. ما راه ميانه می رويم و اعتقاد داريم معدودی آيات نسخ شده داريم. اولين مورد آية 12 سورة مبارکة مجادله است:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ

اين آيه با آية بعدی سوره مجادله نسخ شده است:

أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ ( مجادله، 13 )

آية اول پاية ايمان مردم را آزمود و معلوم شد وقت پيامبر نزد مردم آن روزگار به اندازة يک دينار هم ارزش ندارد، طبق روايات تنها اميرالمؤمنين صدقه داد و با پيامبر نجوی کرد، و اين مناسب نبود که اطراف پيامبر اينقدر خلوت باشد، لذا خداوند در اية بعد آن را نسخ کرد. مردم آن زمان همان کسانی بودند که وقتی در نماز جمعه صدای زنگ کاروان تجاری آمد، نماز را ترک کردند و فقط 11 نفر ماندند و آيات آخر سورة جمعه نازل شد. فکر می کنم کسی نتواند منسوخ بودن آية 12 سورة مجادله را انکار کند.