درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در این است که خطابات شفاهیه مانند (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام) (بقره / 183) آیا فقط مختص به حاضرین در محل خطاب است یا غیر ایشان را هم شامل می شود یعنی آیا فقط حاضرین در مجلس را شامل می شود یا افراد خارج از مجلس را هم شامل می شود.

هکذا آیا شامل معدومین هم می شود یعنی کسانی که هنگام نزول این آیه هنوز متولد نشده بودند آیا بعد از تولد مشمول این آیه هستند یا نه؟

این مسئله سابقه ی بسیاری دارد و از همان اوائلی که علم اصول مدون شده است این مسئله مطرح بوده است.

محقق خراسانی این مسئله را موشکافی کرده و گفته است که این مسئله به سه صورت قابل طرح است:

1.   بحث در تکلیف معدوم باشد که آیا تکلیف معدوم جایز است یا نه (باید توجه داشت که بحث در این مسئله در خطاب معدوم نیست بلکه در تکلیف معدوم است. این بحث عقلی است)

2..      آیا عقلا می توان به معدوم خطاب کرد یا نه؟ (این بحث نیز عقلی است)

3.   آیا هنگام وضع لغت، خطابات شفاهی بر موجودین وضع شده است یا بهب گونه ای وضع شده است که معدومین را هم شامل شود (این بحث لفظی و لغوی است.)

الجهة الاولی: فی صحة تکلیف المعدوم و عدمها.

این جهت خود بر سه شکل قابل تصور است:

القسم الاول: هل یجوز تکلیف المعدوم او لا؟

شکی در این نیست که عقلا تکلیف معدوم معنا ندارد زیرا چیزی که جامه ی وجود نپوشیده و از هستی بهره ای ندارد عقلا امکان ندارد که او را مکلف کرد. در میان فلاسفه و حکما مشهور است که: المعدوم المطلق لا یخبر عنه.

(توجه: به این قضیه اشکال شده است که شما در همین عبارت از معدوم المطلق خبر داده اید که (لا یخبر عنه) جواب اجمالی و ساده ی آن این است که المعدوم المطلق در قضیه ی مزبور معدوم مطلق نیست بلکه خود وجودی ذهنی یافته است و ما با این معنای معدوم که در ذهن است به آن معدوم مطلق اشاره می کنیم.)

بعضی از حنابله قائلند که تکلیف معدوم جائز است و برای اثبات این مدعا به آیاتی تمسک می کنند.

(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (یس / 82)

در این ایه گفته شده است که خداوند به معدوم امر می کند که موجود باشند و آنها هم موجود می شوند پس معدوم قابلیت دارد که مورد امر قرار گیرد.

(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ) (اعراف / 172)

گفته اند که خداوند در این آیه معدومین را مکلف کرده است که به ربوبیت او شهادت دهند و آن ها هم قبول کردند.

جواب از آیه ی اول: امیر مؤمنان در نهج البلاغه می فرماید که امر خداوند همان فعل خداوند است و امر خداوند صوت و صدائی ندارد این بدین معنا نیست که خداوند بگوید (کن) و مخاطب هم قبول کند بلکه معنایش این است که اگر خداوند اراده کند همزمان مرادش حاصل می شود.

اما جواب از آیه ی دوم: اولا بعضی از مفسران آیه را به عالم ذر تفسیر کرده اند و در روایات ضعیفی آمده است که خداوند از صلب حضرت آدم میلیاردها انسان را خلق کرد و به صورت ذره در آورد و به آنها گفت (ا لست بربکم) و آنها هم تصدیق کردند. این تفسیر صحیح نیست زیرا معنا ندارد که خداوند آنها را از صلب حضرت آدم بیرون آورده و دوباره همه ی آن میلیاردها نفر را به صلب او برگردانده باشد تا بعد به ارحام منتقل شده و دنیا بیایند.

مراد از این آیه این است که خداوند انسان را به شکل یک نطفه ی کوچک از صلب پدر گرفته و وارد رحم مادر می کند و این انسان بالقوه در رحم مادر پرورش یافته و دنیا می آید و خداوند در فطرت این انسان توحید را نهاده است که هر انسانی در نهاد خود به یگانگی خداوند شهادت می دهد کانه خداوند با این کار از بشر طلب اقرار کرده است و او هم اقرار نموده است.

برای تحقیق بیشتر می توان به مفاهیم القرآن جلد 1 مبحث فطرت و عالم ذر مراجعه کرد.

القسم الثانی: انشاء التکلیف.

در قسم اول تکلیف جدی بود ولی در این قسم تکلیف را انشاء می کنیم به این بیان که هر موقع مکلف محقق شد و به عرصه ی وجود پا نهاد تکلیفش محقق است و دامن گیر او می شود.

این کلام هم صحیح نیست زیرا می گوئیم شما با لفظ (یا ایها الذین آمنوا) خطاب را انشاء می کنید و واضح است که این خطاب به معدومین صدق نمی کند و یا در (لله علی الناس حج البیت) می گوئیم که لفظ ناس بر معدوم صدق نمی کند و این الفاظ این قابلیت را ندارند که یا معدوم انطباق یابند.

القسم الثالث: انشاء التکلیف بشرط الوجود.

یعنی تکلیف را انشاء می کنیم و می گوئیم هر موقع معدوم به عرصه ی وجود پا نهاد این حکم شامل او شود. این کلام خوب است و می توان آن را قبول کرد.

و لکن نقول: ان القضایا علی اقسام ثلاثة: ذهنیة، خارجیة و حقیقیة

(قضایا تقسیم های مختلفی دارد ولی اکنون با این تقسیم کار داریم.)

القضیة الذهنیة: آن است که در ذهن تحقق می یابد حال یا محال است که مصداقی خارجی داشته باشد مانند اجتماع الضدین و گاه در خارج هم می تواند محقق باشد ولی تا به حال نشده است مانند دریائی از جیوه. (البته این غیر از قضایای طبیعه است که آن تقسیم دیگری است که نباید با این خلط شود)

قضایای خارجیة و حقیقیة: در هر دو حکم بر عنوان بار می شود غایة ما فی الباب در خارجیة فقط بر موجود فعلا بار می شود ولی در حقیقیة بر موجود فعلا و بر مستقبل بار می شود.

محقق نائینی قائل است که در قضایای خارجیه حکم روی خارج رفته است.

قضایای خارجیه مانند (قتل من فی الدار) که این حکم فقط همان واقعه ای را که تا به حال موجود شده است را کار دارد و کسانی که فردا در خانه به قتل می رسند را شامل نمی شود.

قضایای خارجیه مانند (لله علی الناس حج البیت) که ناس به صورت قضیه ی حقیقیة که در طول زمان مصادیق دارد استعمال شده است و ناس مرآتی است برای بشر الی یوم القیامة اگر چنین باشد کلام محقق خراسانی صحیح است و دیگر لازم نیست که از انشاء التکلیف بشرط الوجود سخن بگوئیم و هر چه مصداق در طول زمان ایجاد شود حکم هم موجود می شود البته حکم باید به گونه ای باشد که اعتبار بقاء را داشته باشد و الا لفظ بعد از تلفظ دیگر موجود نیست و آن هم در عالم اعتبار می تواند ایجاد شود.

تم الکلام فی الوجه الاول.