درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

الامر الثانی:

حصر المدالیل فی المنطوق و المفهوم.

اصولیون قائلند که:

که مدلول یا منطوقی است و یا مفهومی و شق سومی ندارد. منطوق و مفهوم از اوصاف جمله است. (بعد می گوئیم که این کلام را قبول نداریم و قائل هستیم که آنها وصف مفرد هم قرار می گیرند.)

از طرف دیگر مشاهده می کنیم که نقوضی بر این دو امر بار شده است.

دلالت مطابقی، تضمنی و التزامی (پس مدالیل منحصر به منطوق و مفهوم نیست) و از طرفی اینها مدالیل مفردات هستند. در منطق آمده است که عرض لازم چه بیّن بالمعنی الاعم باشد و یا اخص و همچنین غیر البیّن چه بالمعنی الاعم باشد و یا اخص همه از مدالیل هستند و مفردات به آن متصف می شوند. دلالات سیاقیه که عبارت است از اقتضاء، تنبیه و اشاره. (در ادامه این دلالت را توضیح می دهیم)

حال باید دید انحصار مدالیل بر مفهوم و منطوق که از صفات جمله است با وجود داشتن مدالیل دیگر و  اینکه که آنها از اوصاف مفردات هستند چگونه جمع می شود

و قبل از بیان این مطلب باید ابتدا این نقوض ثلاثه را معنا کنیم و در ذیل هر بخش عدم نقض بودن آن را بر آن قاعده‌ی کلی توضیح می دهیم.

اما مورد اول که در مورد دلالت سه گانه است معنایش واضح است.

وجه عدم نقض بودن: این سه خود داخل تحت مفهوم و منطوق هستند زیرا دلالت مطابقیه و تضمینه داخل منطوق است زیرا متکلم به آن نطق کرده است ولی  دلالت التزامیه داخل مفهوم است و ما خود آن را با ملازمه برداشت می کنیم.

و ایضا ما در مورد مفهوم و منطوق (همان طور که در اول بحث گفتیم) قبول نداریم که مختص به جمله باشد بلکه مفردات را هم شامل می شود.

اما در مورد دوم که عبارت بود از لازم بیّن از اوصاف مفرد است که گاه بین بالمعنی الاخص و گاه غیر بین بالمعنی الاخص است.

اما لازم بیّن بالمعنی الاخص همان طور که در کتب منطق است این است که تصور موضوع برای تصور لازم کافی باشد مانند کوری نسبت به بصر زیرا وقتی می گوئیم: نابینائی سریعا بینائی به ذهن می آید. و گاه لازم بالمعنی الاخص است ولی غیر بیّن است و در آن باید ابتدا علاوه بر موضوع محمول را هم تصور کنیم. و لازم بیّن گاه بالمعنی الاعم است و آن جائی است که بعد از تصور موضوع و محمول، نسبت را هم باید تصور کنیم و سپس لازم به ذهن بیاید مثلا اگر کسی پدر و مادر را تصور کند و سپس پدر و مادر هر دوی ایشان (اجداد دانیه) را تصور کند و نسبت را هم تصور کند متوجه می شود که اجداد اربعه با هم زوج هستند و لازم غیر بیّن بالمعنی الاعم آن است که علاوه بر تصور موضوع و محمول و م و نسبت باید استدلال هم در کنارش باشد مانند العالم متحرک و کل متحرک حادث فالعالم حادث. که تصور عالم و حادث و نسبت بین آن دو کافی نیست و باید استدلال فوق هم به آن ضمیمه شود.

وجه عدم نقض بودن: اما حصر مدالیل در منطوق و مفهوم با این هم سازگار است و این مدالیل خود یا مفهوم هستند و یا منطوق.

توضیحه: زید نابینا است منطوق است. ولی این مثال که اجداد دانیه با هم زوج هستند از باب مفهوم است زیرا باید سه تصور را بگذراند و هگذا در لازم غیر بین اعم.

و اما نقض سوم که دلالات سیاقیه است که عبارت اند از:

دلالت اقتضاء: چیزی است که صحت کلام بر آن توقف دارد مانند «اسئل القریة» که قریة قابل سوال نیست و صحت کلام به این امر بستگی دارد که لفظ اهل را در تقدیر بدانیم.

البته این مثال صحیح نیست زیرا در لغت عرب قریه به افرادی می گویند که در مجتمع کوچک زندگی می کنند

مثال بهتر این است: رفع عن امتی تسعة که صحت کلام به این بستگی دارد که اثر را در تقدیر بگیریم زیرا یقینا این اعمال در خارج رفع نشده است بلکه آنچه مرفوع است اثر آنهاست.

دلالت اشاره یا دلالت ایماء: آن است که از سبک کلام  متوجه شویم که اولی علت دومی است مثلا اینکه فردی اعرابی نزد پیامبر آمد و گفت: هلکت و اهلکت و جامعت امراتی فی نهار شهر رمضان و حضرت فرمود: کفّر. یعنی مجامعت علت وجوب کفاره است. دلالت تنبیه: آنچه ما می فهمیم اصلا مقصود متکلم نیست ولی از جمع دو کلام به آن مفهوم می رسیم مثلا در قرآن در جائی آمده است: «و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین» و در جای دیگر می فرماید: «و حمله و فصاله ثلاثون شهر» که از آن می فهمیم که اقل حمل شش ماه است و متکلم در مقام بیان این نبوده است.

و الذی یمیّز الاولین (اقتضاء و ایماء) من الثالث (تنبیه) این است که دو مورد اول مقصود متکلم هست ولی دلالت سوم اینگونه نیست و ما خود، آن مفهوم را برداشت می کنیم.

وجه عدم نقض بودن: اینها هم داخل تحت مفهوم هستند. زیرا در هر سه مورد متکلم به آن نطق نکرده است ولی اینها فهمیده شده است.

آیة الله بروجردی می فرمود که دو مورد اول داخل تحت دلالت منطوقی است و آخری در تحت دلالت مفهومی ولی به نظر ما صحیح نیست.

بقی هنا کلیمة: گفتیم که در کلمه‌ی مفهوم یک معنای لغوی داریم و یک اصطلاح اصولی.

مفهوم اصطلاحی آن است که قیدی دارد که اگر قید باشد حکم هست و اگر قید مرتفع شود حکم هم از بین می رود.

مفهوم لغوی آن است که فهمیده می شود.

و مراد از حصر مدالیل در مفهوم و منطوق مفهوم لغوی است نه مصطلح.